Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 96 (6 milliseconds)
English
Persian
sanatarium
اسایشگاه بیمارستان مسلولین
sanitorium
اسایشگاه بیمارستان مسلولین
Other Matches
sanitariums
بیمارستان مسلولین
sanatoriums
بیمارستان مسلولین
sanatorium
بیمارستان مسلولین
sanatoria
بیمارستان مسلولین
hospice
اسایشگاه بیمارستان
hospices
اسایشگاه بیمارستان
pesthouse
بیمارستان طاعونی ها اسایشگاه
fielo hospital
بیمارستان صحرائی یاموقتی بیمارستان سیار
sanatorium
اسایشگاه
rest-homes
اسایشگاه
sanitarium
اسایشگاه
sanatoriums
اسایشگاه
rest-home
اسایشگاه
barracks
اسایشگاه
sanatoria
اسایشگاه
rest home
اسایشگاه
sanitariums
اسایشگاه
homes
وطن اسایشگاه
nursing homes
اسایشگاه پیران
nursing home
اسایشگاه پیران
nest
اسایشگاه پاتوق
nests
اسایشگاه پاتوق
home
وطن اسایشگاه
quarters
محل اسایشگاه پرسنل
lazaretto
اسایشگاه بیماران فقیروجذامی
lazaret
اسایشگاه بیماران فقیروجذامی
pay-bed
بیمارستان
hospitalized
در بیمارستان
hospital
بیمارستان
hospitalises
در بیمارستان
hospitalising
در بیمارستان
hospitalised
در بیمارستان
hospitalize
در بیمارستان
hospitalizes
در بیمارستان
hospitalizing
در بیمارستان
hospitals
بیمارستان
field hospital
بیمارستان صحرایی
clinics
مطب بیمارستان
psychiatric hospital
بیمارستان روانی
hospitaler
ساکن بیمارستان
admission
پذیرش به بیمارستان
open hospital
بیمارستان ازاد
leper hospital
بیمارستان مبروصین
field hospitals
بیمارستان صحرایی
clinic
مطب بیمارستان
ambulances
بیمارستان سیار
hotel-Dieu
بیمارستان فرانسوی
ambulance
بیمارستان سیار
infirmarian
متصدی بیمارستان
day hospital
بیمارستان روزانه
debarkation hospital
بیمارستان موقت
hospitalism
بیمارستان زدگی
hospital ship
ناو بیمارستان
in-patients
بیمار بستریدر بیمارستان
bed capacity
فرفیت بیمارستان از نظرتختخواب
Operation room.
اتاق عمل ( بیمارستان )
Take me to the hospital?
مرا به بیمارستان ببرید.
admission
اجازه بستری
[در بیمارستان]
doctor in charge
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
physician in charge
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
in-patient
بیمار بستریدر بیمارستان
convalescent center
بیمارستان ثابت منطقهای
sickbeds
تخت مریض یا بیمارستان
lock hospital
بیمارستان ناخوشیهای مقاربتی
house surgeon
جراح مقیم بیمارستان
sick slip
برگ اعزام به بیمارستان
outpatient
بیمار سرپایی بیمارستان
hospitalized prisoners
زندانیان بستری در بیمارستان
wardroom
سالن بیماران بیمارستان
inpatient
بیماری که در بیمارستان میخوابد
sickbed
تخت مریض یا بیمارستان
interning
انترن پزشک مقیم بیمارستان
interne
یا جراحی که در بیمارستان اقامت دارد
hospital infection committee
کمیته عفونت بیمارستان
[پزشکی]
emergency admission
پذیرش اضطراری
[در بیمارستان]
[پزشکی]
intern
انترن پزشک مقیم بیمارستان
interns
انترن پزشک مقیم بیمارستان
Foundation
[junior]
house officer
[British English]
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
first year resident
[American English]
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
pest house
بیمارستان طاعونی ها اسایش گاه
intern
[American English]
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
out patient
بیماریکه در بیمارستان نخوابیده ولی ازانجادستورمیگیرد
an in patient
بیماری که در روزهای عمل در بیمارستان میماند
The doctous fee was tacked on to the hospital bI'll .
حق ویزیت پزشک را کشیدند روی صورتحساب بیمارستان
residency
اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
Hard architecture
[ساختمان محکم، غیر شخصی و بدون پنجره که معمولا زندان ها و بیمارستان های روانی به این سبک ساخته می شده است.]
campus environment
محل بزرگی که چندین اتصال کاربر با چندین شبکه دارد مثل دانشگاه یا بیمارستان
infirmaries
درمانگاه یا بیمارستان کوچک درمانگاه
infirmary
درمانگاه یا بیمارستان کوچک درمانگاه
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com