English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
moonlight fliting اسباب کشی شبانه
Other Matches
black out حرکت با چراغ جنگی در شب خاموشی شبانه استتار شبانه
parlour boarder شاگرد شبانه روزی که نزدخانواده رئیس شبانه روزی زندگی میکند
to live en pension شبانه روزی شدن درمهمانخانه شبانه روزی زندگی کردن
night vision دیدبانی در شب دید شبانه دیدبانی شبانه
nocturnal شبانه
nocturnally شبانه
nightly شبانه
night order دستورات شبانه
night and day شبانه روز
round-the-clock شبانه روزی
burglarize شبانه دزدیدن
night interception کمین شبانه
nightlife تفریحات شبانه
overnight در مدت یک شب شبانه
he went by night شبانه رفت
d. and night شبانه روز
cracksman دزد شبانه
burglarized شبانه دزدیدن
burglarizes شبانه دزدیدن
burglarizing شبانه دزدیدن
hostels شبانه روزی
hostel شبانه روزی
night school اموزشگاه شبانه
night schools اموزشگاه شبانه
nocturnal نمایش شبانه
quotidian شبانه روزی
circadian شبانه روزی
hostelry شبانه روزی
nocturnal prayer نماز شبانه
nighttide جزر و مد شبانه
pavor nocturnus وحشت شبانه
night interception رهگیری شبانه
vespertine مربوط به شب شبانه
night operations عملیات شبانه
night landing فرود شبانه
moonshiner قاچاقچی شبانه
night order دستور شبانه
vespertinal شبانه عشایی
boarder شاگرد شبانه روزی
floorshow نمایش باشگاههای شبانه
boarding school اموزشگاه شبانه روزی
first post شیپور خبر شبانه
battle lights چراغ خاموشی شبانه
boarders شاگرد شبانه روزی
circadian rythm ریتم شبانه روزی
watch and ward حق نگهبانی روزانه و شبانه
nightlife شرکت در تفریحات شبانه
nocturn سحر خوانی شبانه
infrared viewer دوربین دیدبانی شبانه
hosteler مقیم شبانه روزی
nights شب هنگام برنامه شبانه
boarding schools اموزشگاه شبانه روزی
schoolwork تکلیف شبانه دانشجو
night interception استراق سمع شبانه
night شب هنگام برنامه شبانه
night cap گشتی رزمی هوایی شبانه
night line ریسمان ماهی گیری شبانه
sennight یکهفته هفت شبانه روز
boarding مهمانخانه شبانه روزی پانسیون
witch moth پروانه بید شبانه شب پره
friars lantern روشنایی شبانه بر روی باطلاق
se'nnight یکهفته هفت شبانه روز
public school دبیرستان شبانه روزی مدرسه عمومی
whippoorwill مرغ شبانه پشه خوارمشرق امریکا
honky tonk محل رقص یا کلوپ شبانه ارزان قیمت
starlight scope دوربین دید شبانه با استفاده از نور ستارگان
night clothes لباس خواب جامه شبانه برای تو خانه
juniorate مدرسه شبانه روزی متوسطه محصلین دو ساله مقدماتی یسوعیون
serenading ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
serenades ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
serenaded ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
serenade ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
cover charges مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
cover charge مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
instrument اسباب
rigs اسباب
article اسباب
articles اسباب
geap اسباب
whigmaleery اسباب
whigmaleerie اسباب
lash up اسباب
free hand بی اسباب
fixings اسباب
dixings اسباب
free handed بی اسباب
accouterment اسباب
apparatus اسباب
devices اسباب
device اسباب
mountings اسباب
contrivance اسباب
apparel اسباب
tool اسباب
instrumentally با اسباب
tackling اسباب
removers اسباب کش
tackle اسباب
tackles اسباب
traps اسباب
tackled اسباب
things اسباب
rigging اسباب
appliance اسباب
appliances اسباب
freehand بی اسباب
remover اسباب کش
contraptions اسباب
valuables اسباب
contraption اسباب
contrivances اسباب
doodads اسباب
outfit اسباب
outfits اسباب
gadget اسباب
gadgets اسباب
doodad اسباب
rig اسباب
rigged اسباب
paraphernalia اسباب لوازم
causes of revelation اسباب نزول
exerciser اسباب ورزش
Luggage اسباب و اثاثیه
gear اسباب لوازم
discommodity اسباب زحمت
geared اسباب لوازم
disfurnish بی اسباب کردن
gears اسباب لوازم
implementing اسباب اجراء
appurtenance اسباب جهاز
crimper اسباب فردادن مو
enginery اسباب جنگی
appliances اسباب کار
slides اسباب لغزنده
slide اسباب لغزنده
drags اسباب لایروبی
dragged اسباب لایروبی
drag اسباب لایروبی
trocar اسباب بزل
(be) put out <idiom> اسباب زحمت
purofier اسباب پاک کن
rectifier اسباب تقطیر
resonator اسباب ارتعاش
move اسباب کشی
moved اسباب کشی
moves اسباب کشی
fishing gear اسباب ماهیگیری
fittings and fixtures اسباب و اثاثه
appliance اسباب کار
thing اسباب دارایی
inconveniencing اسباب زحمت
inconveniences اسباب زحمت
inconvenienced اسباب زحمت
inhalator اسباب استنشاق
inconvenience اسباب زحمت
stamper اسباب کوبیدن
playthings اسباب بازی
military device اسباب ارتشی
conspiracy اسباب چینی
conspiracies اسباب چینی
engine موتور اسباب
spare اسباب یدکی
spared اسباب یدکی
toy اسباب بازی
kits اسباب کار
utensils وسایل اسباب
utensil وسایل اسباب
tools اسباب کار
dumbbell اسباب ورزشی
dumbbells اسباب ورزشی
implements اسباب اجراء
implemented اسباب اجراء
kit اسباب کار
plaything اسباب بازی
toys اسباب بازی
implement اسباب اجراء
impedimenta اسباب تاخیرحرکت
caboodle اسباب سفر
malice اسباب چینی
furniture سامان اسباب
to form a plot اسباب چینی کردن
churned بوسیله اسباب گردنده
encumbering اسباب زحمت شدن
vinifacteur اسباب شراب سازی
spurtle اسباب اتش همزن
churns بوسیله اسباب گردنده
encumbers اسباب زحمت شدن
instrumental drawing نقشه کشی با اسباب
surveying insatrument اسباب نقشه برداری
baubles اسباب بازی بچه
bauble اسباب بازی بچه
churn بوسیله اسباب گردنده
moves اسباب کشی کردن
roulette اسباب قمار چرخان
lay out اسباب خرده ریز
moved اسباب کشی کردن
mathematical instrument اسباب نگاره کشی
toylike مثل اسباب بازی
trangam اسباب عجیب وغریب
toyer سازنده اسباب بازی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com