English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
to ride one's horse to death اسب خود رابا سواری زیادازپا در اوردن
Other Matches
to rime one word with another یک کلمه رابا کلمه دیگر قافیه اوردن
To bring two persons face to face . دونفر رابا هم روبروکردن
drift bolt میخی که میخ دیگری رابا ان دراورند
Handle the boxes with care. جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
I stamped on the spider . عنکبوت رابا پایم کوبیدم ( وله کردم )
To do something waveringly. کاری رابا ترس ولرز انجام دادن
To speake in great detail. مطلبی رابا طول وتفصیل بیان کردن
hard starboard ناو رابا چرخش سریع بسمت پاشنه بگردانید
ruddleman چوپانی که گوسفندان خود رابا گل اخری رنگ کرده
snivels اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
snivel اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
sniveled اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
snivelled اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
snivelling اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
To conduct a meeting in an orderly manner. جلسه ای رابا نظم وتر تیب اداره کردن
To treat them all alike. (indiscriminately). همه رابا یک چوب راندن ( یکسان رفتار کردن )
sniveling اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
to peg out میخ اخر رابا گوی زدن وبازی رابپایان رساندن
pugging خاک اره یا چیز دیگری که فضایی رابا ان پرکنندتاصدادران نه پیچد
planimeter دستگاهی که مساحت اشکال غیر هندسی رابا ان اندازه می گیرند
pot pourri کوزهای که برگهای چندین جورگل رابا ادویه خوشبوامیخته دران میریزند
action oriented management report گزارشی که شرایط غیرعادی رابا توجه ویژهای که نیازدارد به مدیریت هشدار میدهد
obituarist کسیکه در گذشتهای تازه رابا شرح حال در گذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
governmentalize تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
to press against any thing بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
jargonize بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
tenant by sufference هر گاه کسی ملکی رابا عنوان و سمت قانونی درتصرف داشته باشد و پس اززوال سمت
grasps بچنگ اوردن گیر اوردن
grasped بچنگ اوردن گیر اوردن
grasp بچنگ اوردن گیر اوردن
bioecology رشتهای از محیط شناسی که روابط گیاهان و حیوانات رابا محیط اطراف خود موردبحث قرار میدهد
jigsaw puzzle نوعی بازی معمایی که بازیکنان باید قطعات متلاشی و مختلف یک شکل یا نقشه رابا هم جفت کرده و شکل مخصوص با ان بسازند
ride سواری
rides سواری
driving سواری
riding سواری
Woman sitting on the man کیر سواری
terrtorialize محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
to take a drive سواری کردن
to take a ride سواری کردن
surfriding موج سواری
passenger car اتومبیل سواری
top boot چکمه سواری
surfing موج سواری
horsemanship اسب سواری
saddled سواری کردن
saddle سواری کردن
saddles سواری کردن
surf riding موج سواری
cycling دوچرخه سواری
saddler اسب سواری
skim boarding موج سواری
saddle horse اسب سواری
surf موج سواری
motorcar خودرو سواری
trooper اسب سواری
jockeying اسب سواری
autos ماشین سواری
auto ماشین سواری
passenger car trailer تریلرخودروی سواری
equitation هنراسب سواری
hackney اسب سواری
amaxophobia سواری هراسی
troopers اسب سواری
roadsters اسب سواری
roadster اسب سواری
jumbles سواری کردن
jumbled سواری کردن
manege اسب سواری
jumble سواری کردن
jumbling سواری کردن
hacking jacket کت اسب سواری
hacking jackets کت اسب سواری
stock watering سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
surfmanship مهارت در موج سواری
drive سواری کردن کوبیدن
troopers اسب سواری نظامی
riding habits جامه سواری زنانه
riding habit جامه سواری زنانه
habit لباس سواری زنانه
trooper اسب سواری نظامی
drive رانش سواری دوندگی
equestrian مربوط به اسب سواری
drives رانش سواری دوندگی
drives سواری کردن کوبیدن
motor road جاده موتور سواری
cavalcade سواری گردش سواره
cavalcades سواری گردش سواره
jodhpur شلوار چسبان سواری
joo choo seogi ایستادن اسب سواری
outride در سواری پیش افتادن از
sailable قابل سواری دردریا
manege اموزشگاه اسب سواری
harness horse اسب سواری یا بارکش
hacking اسب سواری تفریحی
bicycle path مسیر دوچرخه سواری
habits لباس سواری زنانه
surfboards تخته موج سواری
to learn to ride سواری یاد گرفتن
to go by bicycle دوچرخه سواری کردن
to ride a bicycle دوچرخه سواری کردن
nag اسب کوچک سواری
to give somebody a lift به کسی سواری دادن
nagged اسب کوچک سواری
surfboard تخته موج سواری
bicycles دوچرخه سواری کردن
to give somebody a ride به کسی سواری دادن
bicycle دوچرخه سواری کردن
velodrome پیست دوچرخه سواری
nags اسب کوچک سواری
wake surfing موج سواری بدنبال قایق
stick تخته موج سواری شلاق
ride [American E] سواری [گردشگری] [خودرو رانی]
lift سواری [گردشگری] [خودرو رانی]
freestyle موج سواری بامانور ازاد
to stand treat هزینه مهمانی یا سواری رادادن
barge تخته بزرگ موج سواری
malibu تخته فایبرگلاس موج سواری
hotdogging board تخته کوتاه موج سواری
barged تخته بزرگ موج سواری
barges تخته بزرگ موج سواری
ap joo choom ایستادن اسب سواری بجلو
body surf موج سواری بدون تخته
eventing انواع مسابقه اسب سواری
windsurfers تخته موج سواری با بادبان
windsurfer تخته موج سواری با بادبان
charreada سواری مکزیکی اسب وحشی
to get a ride with somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
stage race مسابقه مرحلهای دوچرخه سواری
to get a lift with somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
to get a lift from somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
windsurfing موج سواری با تخته و بادبان
equitation هنر سواری و مهار اسب
rodeo مسابقه سواری اسب یا گاووحشی
rodeos مسابقه سواری اسب یا گاووحشی
to hitch a lift [ride] from somebody سواری شدن [در خودروی کسی]
junk surf امواج نامناسب برای موج سواری
australian pursuit مسابقه تعقیبی 8 نفره دوچرخه سواری
[Could I] give you a lift? [colloquial] به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
to offer somebody a lift به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
haute ecole تمرین اسب سواری از روی مانع
bodysurfing موج سواری روی سینه وشکم
to bike دوچرخه سواری کردن [اصطلاح روزمره]
noses دماغه جلویی تخته موج سواری
saddle bronc riding سواری بر اسب وحشی برای 01 ثانیه
nose دماغه جلویی تخته موج سواری
surf off دور نهایی مسابقه موج سواری
slide سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
banking track انحنای پیست دوچرخه سواری بطرف داخل
point race مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
tubing ورزش یا تفریح قایق سواری درمسیر رود
hang ten سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
italian pursuit مسابقه تعقیبی تیمی دوچرخه سواری از 2 تا 5 نفر
slides سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
caroche نوعی کالسکه یادرشکه درشکه سواری کردن
catch a rail برخورد تخته موج سواری باموج و سرنگونی
this ground rides soft این زمین برای سواری نرم است
to tilt at the ring سر سواری حلقه اویزانی رابانوک نیزه برداشتن
tourist trophy مسابقههای سالانه موتورسیکلت سواری درجزیره من انگلستان
stall برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
floater پاس ارام هوایی تخته بزرگ موج سواری
blown out رانده شدن تخته موج سواری با باد شدید
bareback riding سواری بدون زین برای 8ثانیه بر اسب وحشی
cheat سواری تخته موج بدون جلو بردن بدن
stalling برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
pursuit مسابقه دوچرخه سواری انفرادی یا تیمی تعقیبی بازمانگیری
madison مسابقه دوچرخه سواری استقامت 6 روزه بین 2 تیم
pursuits مسابقه دوچرخه سواری انفرادی یا تیمی تعقیبی بازمانگیری
cheated سواری تخته موج بدون جلو بردن بدن
cheats سواری تخته موج بدون جلو بردن بدن
kermesse مسابقه دوچرخه سواری 3 تا5 مایل در شهر و خارج
big gun سرسخت در کسب امتیاز تخته سنگین و بزرگ موج سواری
gun تخته بزرگ وسنگین موج سواری برای موجهای سنگین
serpentine سواری در طول مانژ با یک رشته پیچ و خمهادر سمت مخالف
guns تخته بزرگ وسنگین موج سواری برای موجهای سنگین
skim board تخته گرد یا مربع مستطیل برای موج سواری در اب کم عمق
tilts شیب داشتن مسابقه نیزه سواری شمشیربازی سواره درقرون وسطی
tilt شیب داشتن مسابقه نیزه سواری شمشیربازی سواره درقرون وسطی
tilted شیب داشتن مسابقه نیزه سواری شمشیربازی سواره درقرون وسطی
scooter روروک مخصوص بچه ها قایق موتوری ته پهن روروک سواری کردن
miss and out مسابقه دوچرخه سواری بین 3 نفر یا بیشتر که نفر اخرحذف میشود
scooters روروک مخصوص بچه ها قایق موتوری ته پهن روروک سواری کردن
banked track پیست اتومبیلرانی با انحنای برجسته پیست انحناداربرجسته دوچرخه سواری
goofy foot موج سواری که بجای پای چپ پای راست را روی تخته بجلو می گذارد
dude ranch گله داری واسب سواری وحشم داری
horsy معتاد به اسب سواری یا اسب دوانی
shoot the tube موج سواری در حفره موج
shoot the curl موج سواری در حفره موج
immigrated اوردن
procure اوردن
immigrating اوردن
bring back پس اوردن
immigrates اوردن
bring in اوردن
immigrate اوردن
procuring اوردن
leavens ور اوردن
leavening ور اوردن
brings اوردن
procured اوردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com