Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 184 (9 milliseconds)
English
Persian
cholerine
اسهال وبایی وبای ملایم
Other Matches
murrain
وبای گله
rinderpest
وبای گاو گاومرگی
murrain
وبایی
choleraic
وبایی
gripped
نزله وبایی نای
gripping
نزله وبایی نای
grip
نزله وبایی نای
grips
نزله وبایی نای
influenza
گریپ نزله وبایی یا همه جا گیر
grippe
نزله وبایی نای زکام همه جا گیر
squirt
اسهال
squirted
اسهال
squirting
اسهال
squirts
اسهال
diarrhoea
اسهال
diarrhea
اسهال
gurry
اسهال
bloody flux
اسهال خونی
dysentery
اسهال خونی دیسانتری
flux
اسهال خون ریزش
To be suffering from diarrhea.
شکم روی داشتن ( اسهال )
kaoline
داروی اسهال بفرمول 9O 2Si 2Al4H
kaolin
خاک چینی داروی اسهال بفرمول 9O2Si 2Al 4H
gentlest
ملایم
lambent
ملایم
clement
ملایم
good tempered
ملایم
temperate
ملایم
lamblkin
ملایم
gentle
ملایم
good natured
ملایم
moderated
ملایم
gentler
ملایم
fair spoken
ملایم
soft
ملایم
emolliate
ملایم
moderates
ملایم
moderating
ملایم
bland
ملایم
blander
ملایم
blandest
ملایم
dolce
ملایم
debonnaire
ملایم
moderate
ملایم
sedating
ملایم
sedates
ملایم
softer
ملایم
softest
ملایم
sedate
ملایم
sedated
ملایم
good-natured
ملایم
benignly
ملایم
mildest
ملایم
milder
ملایم
mild
ملایم
smooths
ملایم
equable
ملایم
good-tempered
ملایم
restrained
ملایم
agreeable
ملایم
smooth
ملایم
sottovoce
ملایم
mild flavoured
ملایم
smoothe
ملایم
breezy
ملایم
selfpossessed
ملایم
pigeon livered
ملایم
meek
ملایم
lentamente
ملایم
smooth
<adj.>
ملایم
smoothed
ملایم
soft
<adj.>
ملایم
lenis
ملایم
easy
ملایم
easiest
ملایم
smoothest
ملایم
easier
ملایم
self-possessed
ملایم
lenitive
ملایم
benign
ملایم
to tone down
ملایم شدن
to tone down
ملایم کردن
cooling off
ملایم شدن
larghetto
حرکت ملایم
temperate climate
اقلیم ملایم
fail soft
با خرابی ملایم
fail softly
با خرابی ملایم
lambencyr
با روشنائی ملایم
larghetto
موزیک ملایم
kindly climate
اب وهوای ملایم
kindlity
بطور ملایم
hand gallop
تاخت ملایم
lambently
با تابندگی ملایم
lento
بطور ملایم
glacis
شیب ملایم
glacis
سرازیری ملایم
gentle slope
شیب ملایم
genialize
ملایم کردن
genial heat
گرمای ملایم
light breeze
نسیم ملایم
milden
ملایم کردن
od
سوگند ملایم
peanoforte
اهنگ ملایم
larghetto
اهنگ ملایم
lenient
ملایم باگذشت
soften
ملایم کردن
andante
نسبتا ملایم
suave
ملایم مودب
downy
ملایم نرم
softens
ملایم کردن
shelving
شیب ملایم
softened
ملایم کردن
mildly
بطور ملایم
tempered
ملایم کردن
temper
ملایم کردن
qualifier
ملایم سازنده
kindly
دلپذیر ملایم
benedict
خوشحال ملایم
attemper
ملایم کردن
ash tire
اتش ملایم
approximation
محاسبه ملایم
approximations
محاسبه ملایم
qualifiers
ملایم سازنده
gar
سوگند ملایم
odd
:سوگند ملایم
odder
:سوگند ملایم
oddest
:سوگند ملایم
tempers
ملایم کردن
braise
با اتش ملایم پختن
lentissimo
خیلی ملایم واهسته
reproofs
ملامت توبیخ ملایم
ruggedly
بطور ناهموار یا ملایم
tootle
نی یا فلوت ملایم زدن
reproof
ملامت توبیخ ملایم
lambent
دارای روشنایی ملایم
braised
با اتش ملایم پختن
braises
با اتش ملایم پختن
tootled
نی یا فلوت ملایم زدن
gentlest
اهسته ملایم کردن
tootles
نی یا فلوت ملایم زدن
braising
با اتش ملایم پختن
tootling
نی یا فلوت ملایم زدن
gentle
اهسته ملایم کردن
benignant
خوش خیم ملایم
gentler
اهسته ملایم کردن
basking
باگرمای ملایم گرم کردن
recession
کسادی یا ورشکستگی نسبی و ملایم
sweetens
شیرین شدن ملایم کردن
recessions
کسادی یا ورشکستگی نسبی و ملایم
sweetening
شیرین شدن ملایم کردن
sweetened
شیرین شدن ملایم کردن
sweeten
شیرین شدن ملایم کردن
lambency
ملایمت در گفتگو روشنایی ملایم
basks
باگرمای ملایم گرم کردن
basked
باگرمای ملایم گرم کردن
bask
باگرمای ملایم گرم کردن
milden
نرم کردن ملایم شدن
adagio
آهسته و ملایم
[اجرای آهنگ باهستگی]
Today's weather is mild by comparison.
در مقایسه هوای امروز ملایم است.
espianade
قطعه زمین هموار شیب ملایم
to go easy on somebody
[something]
با کسی
[چیزی]
مهربان
[آهسته]
[ملایم]
رفتار کردن
fail safe system
سیستمی که برای جلوگیری ازخرابی طراحی شده است سیستم با خرابی ملایم
playback rate scale factor
نقط های که اجرای ویدیو در آن ملایم نیست و به علت فریمهای گم شده نامناسب به نظر می رسد
plenum chamber
محفظه اب بندی شده درتوربینهای گاز که سبب ملایم کردن و گرفتن نوسانات جریان هوا میگردد
pans
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan-
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
aliasing
افزودن سیگنالهای صوتی بین الگوهای صوتی برای ایجاد صدای ملایم تر
animation
این تصاویر به سرعت نمایش داده می شوند تا حرکت ملایم آنها به نمایش درآید
animations
این تصاویر به سرعت نمایش داده می شوند تا حرکت ملایم آنها به نمایش درآید
scroll
متنی که روی صفحه پیکسل به پیکسل ونه خط به خط بالا می رود و حرکت ملایم تری ایجاد میکند
scrolls
متنی که روی صفحه پیکسل به پیکسل ونه خط به خط بالا می رود و حرکت ملایم تری ایجاد میکند
temper
مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
tempered
مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
tempers
مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
chemical wash
کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
smooth
صاف شدن ملایم شدن
smoothed
صاف شدن ملایم شدن
smoothest
صاف شدن ملایم شدن
smooths
صاف شدن ملایم شدن
dulcify
ملایم کردن اصلاح کردن
crude
حالت طبیعی رنگ
[حالت ملایم و اصیل رنگ]
Susurrus
صدای آرام و ملایم، مثل خش خش یا صدای آرام باد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com