English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
bloomer اشتباه احمقانه
blooper اشتباه احمقانه
flub اشتباه احمقانه
Search result with all words
foul up <idiom> با یک اشتباه احمقانه همه چیز را خراب کردن
Other Matches
range error اشتباه در تخمین دریایی اشتباه بردی اشتباه برد
glitch یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
glitches یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
out of place <idiom> درجایی اشتباه ،درزمان اشتباه بودن
goofiest احمقانه
cockeyed احمقانه
spoony احمقانه
highland احمقانه
spooney احمقانه
goofier احمقانه
goofy احمقانه
doltish احمقانه
harebrained احمقانه
puerile احمقانه
silly چرند احمقانه
senseless احمق احمقانه
potties احمقانه مغرور
dolt احمقانه رفتارکردن
sillier چرند احمقانه
dolts احمقانه رفتارکردن
potty احمقانه مغرور
insane بی عقل احمقانه
silliest چرند احمقانه
to play the fool احمقانه رفتارکردن
fool's paradise شادی احمقانه
fatuously احمقانه خودپسندانه
When there is a wI'll , there is a way . کار احمقانه
I consider that a mistake. [I regard that as a mistake.] این به نظر من اشتباه است. [این را من اشتباه بحساب می آورم.]
gawking احمقانه نگاه کردن
His behavior was stupid. رفتارش احمقانه بود.
gawked احمقانه نگاه کردن
infatuate از خود بیخود احمقانه
antics رفتارهای احمقانه و خندهدار
gawk احمقانه نگاه کردن
dido جست و خیز احمقانه
gawks احمقانه نگاه کردن
He behaved stupidly. رفتارش احمقانه بود.
gawping مات و احمقانه نگاه کردن
gawped مات و احمقانه نگاه کردن
gawps مات و احمقانه نگاه کردن
gawp مات و احمقانه نگاه کردن
gawps با دهان باز و به طور احمقانه خیره شدن
gawp با دهان باز و به طور احمقانه خیره شدن
gawped با دهان باز و به طور احمقانه خیره شدن
gawping با دهان باز و به طور احمقانه خیره شدن
foolproof ادم ساده لوح و رک و راست محفوظ از حماقت وکارهای احمقانه
datum error اشتباه سطح مبنای ارتفاع اشتباه سطح مبنای اب دریا
delivery error اشتباه پرتاب اشتباه در سیستم پرتاب
fallacy اشتباه
faux pas اشتباه
clanger اشتباه
fallacies اشتباه
to put one in the wrong اشتباه
incorrectness اشتباه
faulted اشتباه
mistakes اشتباه
errancy اشتباه
mistaking اشتباه
mix up اشتباه
mix-up اشتباه
mix-ups اشتباه
discrepancy اشتباه
mistake اشتباه
inerrant بی اشتباه
snafu اشتباه
mistakenness اشتباه
fault اشتباه
faults اشتباه
lap sus اشتباه
jeofail اشتباه
wrong اشتباه
wronging اشتباه
wrongs اشتباه
barratry اشتباه
errors اشتباه
false <adj.> اشتباه
trip اشتباه
trips اشتباه
overseen در اشتباه
fumble اشتباه
fumbled اشتباه
fumbles اشتباه
error اشتباه
tripped اشتباه
goofed اشتباه
floundering اشتباه
floundered اشتباه
goofing اشتباه
in error <adj.> اشتباه
flounder اشتباه
goofs اشتباه
goof اشتباه
flounders اشتباه
by mistake <adv.> بصورت اشتباه
lapsus linguac اشتباه لپی
wrongly <adv.> بصورت اشتباه
spuriously <adv.> بطور اشتباه
unintentionally <adv.> بطور اشتباه
phonily <adv.> بصورت اشتباه
by mistake <adv.> بطور اشتباه
inadvertently <adv.> بطور اشتباه
by a mistake <adv.> بطور اشتباه
I made a mistake . I was wrong. من اشتباه کردم
as a result of a mistake <adv.> بطور اشتباه
to read wrong اشتباه [ی] خواندن
by accident <adv.> بطور اشتباه
by a mistake <adv.> بصورت اشتباه
as a result of a mistake <adv.> بصورت اشتباه
dispersion error اشتباه پراکندگی
delivery error اشتباه در تیراندازی
deflection error اشتباه سمت
deflection error اشتباه انحراف
deflection error اشتباه سمتی
computational اشتباه در محاسبه
by accident <adv.> بصورت اشتباه
inadvertently <adv.> بصورت اشتباه
unintentionally <adv.> بصورت اشتباه
spuriously <adv.> بصورت اشتباه
off the beam <idiom> اشتباه ،خطا
mistake of fact اشتباه موضوعی
make a mistake <idiom> اشتباه کردن
dead shot تیر اشتباه
lapsus memoriac اشتباه یا لغزش
unmistakable خالی از اشتباه
you are mistaken در اشتباه هستید
to set از اشتباه دراوردن
to put wise از اشتباه دراوردن
to goof up [American E] اشتباه کردن
to make an error اشتباه کردن
to make a mistake اشتباه کردن
systematic error اشتباه سیستماتیک
syntax error اشتباه ترکیبی
faultily <adv.> بطور اشتباه
typo اشتباه تایپی
trip up <idiom> اشتباه کردن
typing error اشتباه تایپی
falsely <adv.> بطور اشتباه
professional misconduct اشتباه حرفهای
probable error اشتباه احتمالی
phonily <adv.> بطور اشتباه
wrongly <adv.> بطور اشتباه
miscue اشتباه کردن
falsely <adv.> بصورت اشتباه
faultily <adv.> بصورت اشتباه
mils trip اشتباه میلیمی
incorrectly <adv.> بصورت اشتباه
metachronism اشتباه تاریخی
incorrectly <adv.> بطور اشتباه
misguidely از روی اشتباه
misplay بازی اشتباه
peccant اشتباه کار
parachronism اشتباه تاریخی
miswrite اشتباه نوشتن
slip of the tongue <idiom> اشتباه لپی
mistakenness در اشتباه بودن
mistaken party اشتباه کننده
mistake of law اشتباه حکمی
mistakable قابل اشتباه
misstep اشتباه درقضاوت
malentendu اشتباه فهمیدن
inaccuracies خطا یا اشتباه
blundering اشتباه کردن
blundering اشتباه لپی
blundering اشتباه بزرگ
goof اشتباه کردن
blundered اشتباه کردن
blundered اشتباه لپی
blundered اشتباه بزرگ
bunglers اشتباه کار
fumble اشتباه کردن
disabuses از اشتباه دراوردن
blunders اشتباه بزرگ
blunders اشتباه لپی
inaccuracies اشتباه غلط
miscarriages of justice اشتباه قضایی
miscarriage of justice اشتباه قضایی
faults تقصیر اشتباه
faulted تقصیر اشتباه
fault تقصیر اشتباه
peccadilloes اشتباه کوچک
peccadillo اشتباه کوچک
blunders اشتباه کردن
fumbled اشتباه کردن
fumbles اشتباه کردن
oversights اشتباه نظری
oversight اشتباه نظری
miscalculations محاسبه اشتباه
misconstrued اشتباه کردن
misconstrues اشتباه کردن
misconstruing اشتباه کردن
disabuse از اشتباه دراوردن
miscalculation محاسبه اشتباه
disabused از اشتباه دراوردن
misconstrue اشتباه کردن
bedlam اشتباه شدید
blame اشتباه گناه
blunder اشتباه کردن
misprint اشتباه چاپی
bungler اشتباه کار
blaming اشتباه گناه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com