English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 221 (10 milliseconds)
English Persian
dump اشغال
busied اشغال
busier اشغال
busies اشغال
busiest اشغال
busy اشغال
busying اشغال
refuse اشغال
refused اشغال
refuses اشغال
refusing اشغال
waste اشغال
wastes اشغال
junk اشغال
run off اشغال
run-off اشغال
run-offs اشغال
garbage اشغال
rubbish اشغال
occupation اشغال
occupations اشغال
litter اشغال
littered اشغال
littering اشغال
litters اشغال
tot اشغال
tots اشغال
swill اشغال
swilled اشغال
swilling اشغال
swills اشغال
sliver اشغال
slither اشغال
slithered اشغال
slithering اشغال
slithers اشغال
scrap اشغال
scrapped اشغال
scrapping اشغال
scraps اشغال
offal اشغال
trash اشغال
trashed اشغال
trashes اشغال
trashing اشغال
paltry اشغال
occupancy اشغال
riffraff اشغال
culch اشغال
cultch اشغال
draff اشغال
inhabitancy اشغال
kitchen stuff اشغال
occuration اشغال
paultry اشغال
pig's wash اشغال
raff اشغال
soilage اشغال
throw away اشغال
Other Matches
untenable اشغال نشدنی غیر قابل اشغال
slopping اشغال خوری
wastebasket اشغال دان
ashcans اشغال دان
ashcan اشغال دان
wastebaskets اشغال دان
slop اشغال خوری
slopped اشغال خوری
tenure نگهداری اشغال
to fill up اشغال کردن
dreg ته نشین اشغال
dump bucket سطل اشغال
dumpish اشغال وار
fill up اشغال کردن
rag picker اشغال برچین
grub street اشغال گذرنویسندگان
hold back اشغال کننده
indwell اشغال کردن
pigwash بساب اشغال
offscourings اشغال کثافت
busy signal علامت اشغال
ashpit پیت اشغال
seizures اشغال هدف
tenantless اشغال نشده
take up اشغال کردن
seizure اشغال هدف
stinkpot اشغال دان
laystall اشغال دان
occupancy اشغال کننده
to take up اشغال کردن
occupant اشغال کننده
occupants اشغال کننده
occupation of position اشغال موضع
waste اشغال زباله
racked اشغال گیر
occupies اشغال کردن
vacant اشغال نشده
occupier اشغال کننده
occupiers اشغال کننده
preoccupations اشغال قبلی
unoccupied اشغال نشده
wracks اشغال گیر
wastes اشغال زباله
preoccupation اشغال قبلی
racks اشغال گیر
wracked اشغال گیر
occupy اشغال کردن
occupied اشغال شده
wrack اشغال سبزی
garbage اشغال خاکروبه
occupation اشغال تصرف
occupation اشغال کردن
occupations اشغال تصرف
rack اشغال گیر
occupations اشغال کردن
occupying اشغال کردن
littered زاییدن اشغال پاشیدن
army of occupation نیروی اشغال کننده
busying خط تلفن اشغال است
busies خط تلفن اشغال است
busiest خط تلفن اشغال است
busy خط تلفن اشغال است
slop pail سطل اشغال دان
bare base پایگاه اشغال نشده
rubbishing پراز اشغال یا کثا فت
litter زاییدن اشغال پاشیدن
jakes اشغال درهم ریخته
military occupation اشغال نظامی یک منطقه
occupied territory سرزمین اشغال شده
occupation authorities اقتدارات ناشی از اشغال
occupation of position اشغال موضع کردن
occupied territory منطقه اشغال شده
busier خط تلفن اشغال است
littering زاییدن اشغال پاشیدن
trashed بصورت اشغال در اوردن
slag اشغال تفاله گرفتن از
trashing بصورت اشغال در اوردن
action اشغال نیروهای جنگی
actions اشغال نیروهای جنگی
trashes بصورت اشغال در اوردن
trash بصورت اشغال در اوردن
scavenge در اشغال کاوش کردن
scavenges در اشغال کاوش کردن
engrossed کاملا اشغال شده
occupancy سکونت اشغال مال
scavenged در اشغال کاوش کردن
litters زاییدن اشغال پاشیدن
holders گیرنده اشغال کننده
holder گیرنده اشغال کننده
busied خط تلفن اشغال است
debris اشغال روی هم ریخته
we must winnow away the refuse اشغال انرا باید
preoccupies از پیش اشغال یا تصرف کردن
preoccupy از پیش اشغال یا تصرف کردن
preoccupying از پیش اشغال یا تصرف کردن
it takes much room فضای زیادی را اشغال میکند
rack توری مشبک اشغال گیر
my time is occupied وقتم اشغال شده است
racked توری مشبک اشغال گیر
wracked توری مشبک اشغال گیر
wracks توری مشبک اشغال گیر
incinerator کوره مخصوص سوزاندن اشغال
incinerators کوره مخصوص سوزاندن اشغال
racks توری مشبک اشغال گیر
prepossession اشغال قبلی تمایل بیجهت
the house is occupied خانه اشغال شده یا مسکون است
slop jar سطل مخصوص فاضل اب اشغال دان
lowest unoccupied molecular orbital پایینترین اوربیتال مولکولی اشغال نشده
end gatherer کسیکه اشغال پشم راجمع میکند
plenum فضای اشغال شده بوسیله ماده
plenums فضای اشغال شده بوسیله ماده
highest occupied molecular orbital بالاترین اوربیتال مولکولی اشغال شده
racking تمیز کردن شبکه توری اشغال گیر
incinerator کورهای که اشغال یا لاشه مرده در ان سوزانده و خاکسترمیشود
worked فضای حافظه که اپراتور اشغال کرده است
work فضای حافظه که اپراتور اشغال کرده است
to occupy much space فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
crematoria کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
crematorium کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
fleshing تنگ اشغال گوسفند در موقع پوست کنی
crematoriums کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
incinerators کورهای که اشغال یا لاشه مرده در ان سوزانده و خاکسترمیشود
litters محمل برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند اشغال
littering محمل برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند اشغال
l.u.m.o orbital unoccupiedmolecular lowestپایینترین اوربیتال مولکولی اشغال نشده
fanner غربال یا اسبابی که اشغال وکاه را بوجاری میکند بادبزن
littered محمل برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند اشغال
litter محمل برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند اشغال
commit no nuisance ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است
work file فضای کاری که برای کار جاری اشغال شده است
homo orbital occupiesmolecular highest بالاترین اوربیتال مولکولی اشغال شده
The singer and his staff commandeered the entire backstage area. خواننده و کارکنانش تمام پشت صحنه را برای خود اشغال کرده بودند.
LSD رقمی که محل سمت راست عدد را اشغال میکند و کمترین توان را دارد
concentrates ترکیب تعدادی خط یا دایره یا داده برای اینکه فضای کمتری اشغال کنند
concentrating ترکیب تعدادی خط یا دایره یا داده برای اینکه فضای کمتری اشغال کنند
concentrate ترکیب تعدادی خط یا دایره یا داده برای اینکه فضای کمتری اشغال کنند
screened تور سیمی که در دهنه ابگذرهای پوشیده جهت جلوگیری از ورود اشغال نصب میشود
auto امکانی در مودم برای شماره گیری مجدد در صورت اشغال خط تا وقتی که پاسخ دهد
autos امکانی در مودم برای شماره گیری مجدد در صورت اشغال خط تا وقتی که پاسخ دهد
screens تور سیمی که در دهنه ابگذرهای پوشیده جهت جلوگیری از ورود اشغال نصب میشود
screening, screenings تور سیمی که در دهنه ابگذرهای پوشیده جهت جلوگیری از ورود اشغال نصب میشود
screen تور سیمی که در دهنه ابگذرهای پوشیده جهت جلوگیری از ورود اشغال نصب میشود
Huffman code کد فشرده سازی داده که حروف ای که اغلب نرخ می دهند فضای بیت کمتری اشغال می کنند
seize اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seized اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seizes اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
distractive گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
fragmentation حافظه اختصاص یافته به چندین فایل که به بخشهای آزاد و کوچکتری تقسیم میشود و آن قدر کوچک هستند که قابل استفاده نیستند ولی کلا فضای زیادی اشغال می کنند
potsdom agreement موافقتنامه پوتسدام موافقتنامه منعقده بین امریکاو شوروی و انگلیس پس ازپایان جنگ جهانی دوم به سال 5491 که در ان سه دولت خط مشی خود را نبست به المان اشغال شده
engross جلب کردن اشغال کردن
paultry چیز اشغال ونا چیز
dustbins اشغال دانی زباله دانی
dustbin اشغال دانی زباله دانی
lsb رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
caretaker status وضعیت منتظر استفاده تاسیسات ذخیره تاسیسات منتظر اشغال
paltry چیز اشغال و نا چیز
presiding کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presides کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presided کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
assumed position موضع فعلی موضع اشغال شده فعلی
preside کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
beneficial occupancy اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com