Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (36 milliseconds)
English
Persian
strike
اصابت اعتصاب کردن
strikes
اصابت اعتصاب کردن
Other Matches
strike pay
حقوق ایام اعتصاب که ازطرف سندیکاهای کارگری به اعتصاب کنندگان پرداخت میشود
hunger strike
اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger strikes
اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
light strike
اعتصاب با اخطار کم مدت اعتصاب برقی
picketings
اعضای اتحادیه کارگری که درحال اعتصاب خارج از محل کار خود جمع می شوند تادیگران را نیز به اعتصاب وادارند و نیز خریداران را ازخرید منصرف کنند
pickets
اعتصاب کردن
walk out
اعتصاب کردن
picket
اعتصاب کردن
to strike work
اعتصاب کردن
to go on strike
اعتصاب کردن
strike
اعتصاب کردن
picketed
اعتصاب کردن
strikes
اعتصاب کردن
go on strike
اعتصاب کردن
to go on a hunger strike
اعتصاب غذا کردن
strike
تصادف و نصادم کردن اعتصاب
finks
اعتصاب شکن جاسوسی کردن
strikes
تصادف و نصادم کردن اعتصاب
fink
اعتصاب شکن جاسوسی کردن
go out
اعتصاب کردن دست کشیدن از
impacts
با شدت اصابت کردن ضربت
hits
اصابت کردن به هدف زدن
impact
با شدت اصابت کردن ضربت
hitting
اصابت کردن به هدف زدن
hit
اصابت کردن به هدف زدن
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
to hit
اصابت کردن
[برخورد کردن]
[ضربه زدن ]
[زدن]
hits
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hit
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hitting
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
strike
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strikes
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
sit-ins
اعتصاب
strike
اعتصاب
sit in
اعتصاب
strikes
اعتصاب
sit-in
اعتصاب
holdouts
اعتصاب
tie-up
اعتصاب
tie-ups
اعتصاب
tie up
اعتصاب
stay in strike
اعتصاب
turn out
اعتصاب
holdout
اعتصاب
accesses
اصابت
hits
اصابت
accessed
اصابت
access
اصابت
hit
اصابت
accessing
اصابت
hitting
اصابت
impingement
اصابت
strike-breaker
اعتصاب شکن
strike-breakers
اعتصاب شکن
strikebound
دچار اعتصاب
official receiver
اعتصاب رسمی
hunger strike
اعتصاب غذا
strikes
اعتصاب ضربه
general strikes
اعتصاب عمومی
riot and civil commotion
اعتصاب و تظاهرات
strike
اعتصاب ضربه
sit down
اعتصاب کارمندان
general strike
اعتصاب عمومی
confrontational
انجام اعتصاب
strikers
اعتصاب کننده
out
در حال اعتصاب
out-
در حال اعتصاب
wildcat strike
<idiom>
اعتصاب کارگران
sit-down
اعتصاب کارمندان
outed
در حال اعتصاب
struck
درحال اعتصاب
knobstick
خائن اعتصاب
striker
اعتصاب کننده
shots
اصابت کرده
hit
اصابت موفقیت
shot
اصابت کرده
impacts
اصابت گلوله
impact area
محل اصابت
hits
اصابت گلوله
onset
هجوم اصابت
direct hits
اصابت مستقیم
hit ratio
نسبت اصابت
thunderstroke
اصابت صاعقه
point of impact
نقطه اصابت
direct hit
اصابت مستقیم
hits
اصابت موفقیت
impact point
نقطه اصابت
impact
اصابت گلوله
line of impact
خط اصابت گلوله
hitting
اصابت موفقیت
surface of impact
سطح اصابت
hit
اصابت گلوله
hitting
اصابت گلوله
impact pressure
فشار اصابت
blacklegs
کارگر اعتصاب شکن
official receiver
اعتصاب باجایزه سندیکا
out law strike
اعتصاب غیر قانونی
walkouts
اعتصاب ,ترک جلسه
they are on strike
اعتصاب کرده اند
blackleg
کارگر اعتصاب شکن
walkout
اعتصاب ,ترک جلسه
effective pattern
منطقه اصابت موثر
biting angle
کوچکترین زاویه اصابت
impact area
منطقه اصابت گلوله ها
point of impact
محل اصابت گلوله
impact registration
ثبت مرکز اصابت
impact point
محل اصابت گلوله
bursts
محل اصابت گلوله
angle of incidence
زاویه اصابت گلوله
beatten zone
منطقه مورد اصابت
impact
اصابت اثر شدید
center of impact registration
ثبت مرکز اصابت
burst
محل اصابت گلوله
attacks
اصابت یا نزول ناخوشی
attacked
اصابت یا نزول ناخوشی
attack
اصابت یا نزول ناخوشی
impacts
اصابت اثر شدید
hunger-striker
اعتصاب غذا کننده
[زن ]
[مرد]
vertical probable error
خطای اصابت قائم گلوله
single shot hit probability
احتمال اصابت یک گلوله به هدف
pattern
نقشه طرح اصابت گلوله ها
the lot fell upon me
قرعه بنام من اصابت کرد
impact pressure
نیروی اصابت فشار ترکش
patterns
نقشه طرح اصابت گلوله ها
sick-out
اعتصاب از راه خود را به بیماری زدن
sick-outs
اعتصاب از راه خود را به بیماری زدن
direct hits
گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct hit
گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
absolute deviation
انحراف اصابت گلوله تا مرکز هدف
surface of impact
سطح مماس بر نقطه اصابت گلوله
impact registration
ثبت تیر بروش مرکز اصابت
picket
اعتصاب وجلوگیری از ورود سایرین بمحل کار
pickets
اعتصاب وجلوگیری از ورود سایرین بمحل کار
picketed
اعتصاب وجلوگیری از ورود سایرین بمحل کار
bomb impact plot
بردن محل اصابت بمب روی نقشه
bull's eye
قلب هدف تیری که بهدف اصابت کند
bull's-eyes
قلب هدف تیری که بهدف اصابت کند
He warned he would go on a termless hunger strike.
او
[مرد]
هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
srcc
commotions civil riotsand ,strikes اعتصاب شورش و اشوبهای داخلی
course line shot
تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
grand slam
علامت اینکه کلیه هواپیماهای دیده شده مورد اصابت قرارگرفتند
grand slams
علامت اینکه کلیه هواپیماهای دیده شده مورد اصابت قرارگرفتند
fluke
یکنوع ماهی پهن دارای دو انتهای نوک تیز اصابت اتفاق
flukes
یکنوع ماهی پهن دارای دو انتهای نوک تیز اصابت اتفاق
set forward
جهش یا حرکت بجلو بوسیله قطعات داخلی گلوله در هنگام اصابت
misses
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
missed
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
contact burst preclusion
ضامن ضد انفجار ضربتی وسیله ممانعت از انفجار دراثر اصابت
sensing
تخمین محل اصابت گلوله به زمین مشاهده ترکش گلوله
miss
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
skittle
که در طی که توپی بطرف میخ پرتاب میکنند ودرصورت اصابت به میخ برنده محسوب میشوند
pinged
صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
pings
صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
dud probability
درصد احتمال عمل نکردن گلوله یا اصابت نکردن ان
pinging
صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
ping
صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
bilateral spotting
دیدبانی مضاعف محل اصابت گلوله دیدبانی دو جانبه
electroluminescent
صفحه نمایش مسط ح و سبک که از دو قطعه شیشه پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط لایه نازک گاز که در صورت سیگنال الکتریکی به آن اصابت کند روشن میشود
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com