Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (42 milliseconds)
English
Persian
interbreed
اصلاح نژاد کردن
Other Matches
eugenics
اصلاح نژاد
euthenics
اصلاح نژاد محیطی
improvement in stock breading
اصلاح نژاد چارپایان
orthogenesis
اصلاح و پرورش نژاد درطی زمان
cross fertile
اصلاح نژاد از راه لقاح متقابل
selected breed
[گوسفند یا چهارپای اصلاح نژاد شده]
eugenic
از نژاد یانسب خوب اصلاح نژادی
revises
اصلاح کردن اصلاح نمودن
revise
اصلاح کردن اصلاح نمودن
revising
اصلاح کردن اصلاح نمودن
epistasy
اختفای اثرات یک نژاد بوسیله نژاد دیگری
epistasis
اختفای اثرات یک نژاد بوسیله نژاد دیگری
inbreed
از یک نژاد ایجاد کردن
modification kit
جعبه تعمیر یا اصلاح وسیله جعبه وسایل مربوط به اصلاح مدل
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
self correcting
خود بخود اصلاح شونده اصلاح کننده نفس خود
emending
اصلاح کردن
redresses
اصلاح کردن
accomodate
اصلاح کردن
amend
اصلاح کردن
revise
حک و اصلاح کردن
emended
اصلاح کردن
to sct aright
اصلاح کردن
modifies
اصلاح کردن
rectifies
اصلاح کردن
file
اصلاح کردن
emend
اصلاح کردن
filed
اصلاح کردن
rectify
اصلاح کردن
redressed
اصلاح کردن
emends
اصلاح کردن
accords
اصلاح کردن
accord
اصلاح کردن
accommodates
اصلاح کردن
altered
اصلاح کردن
altering
اصلاح کردن
accorded
اصلاح کردن
alters
اصلاح کردن
revises
حک و اصلاح کردن
alter
اصلاح کردن
accommodated
اصلاح کردن
modify
اصلاح کردن
redress
اصلاح کردن
meliorate
اصلاح کردن
amended
اصلاح کردن
amending
اصلاح کردن
rectified
اصلاح کردن
modifying
اصلاح کردن
accommodate
اصلاح کردن
revising
حک و اصلاح کردن
touch up
<idiom>
اصلاح کردن تغییرات
linebreed
اصلاح نژادی کردن
To get a haitcut.
اصلاح کردن (موی سر )
reform
اصلاح اساسی کردن یا شدن
To get a shave.
اصلاح کردن ( ریش تراشیدن )
reforms
اصلاح اساسی کردن یا شدن
mend
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mends
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
retrieved
اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
retrieves
اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
retrieve
اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
to mend matters
کارها را اصلاح کردن اوضاع را بهبود بخشیدن
He cut himself while shaving.
موقع تراشیدن ( اصلاح کردن ) صورتش را برید
righting
شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
right
شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
righted
شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
ameliorated
اصلاح کردن چاره کردن
modifying
اصلاح کردن مناسب کردن
modifies
اصلاح کردن مناسب کردن
corrects
اصلاح کردن تادیب کردن
ameliorates
اصلاح کردن چاره کردن
remedies
اصلاح کردن جبران کردن
ameliorating
اصلاح کردن چاره کردن
righted
درست کردن اصلاح کردن
remedy
اصلاح کردن جبران کردن
right
درست کردن اصلاح کردن
remedying
اصلاح کردن جبران کردن
remedied
اصلاح کردن جبران کردن
ameliorate
اصلاح کردن چاره کردن
rectified
یکسو کردن اصلاح کردن
righting
درست کردن اصلاح کردن
to mend or end
اصلاح کردن یا موقوف کردن
improves
بهتر کردن اصلاح کردن
improving
بهتر کردن اصلاح کردن
reclaiming
مرمت کردن اصلاح کردن
rectify
یکسو کردن اصلاح کردن
rectifies
یکسو کردن اصلاح کردن
reclaims
مرمت کردن اصلاح کردن
modify
اصلاح کردن مناسب کردن
improved
بهتر کردن اصلاح کردن
reclaimed
مرمت کردن اصلاح کردن
bunt
الک کردن اصلاح کردن
dulcify
ملایم کردن اصلاح کردن
correct
اصلاح کردن تادیب کردن
reclaim
مرمت کردن اصلاح کردن
improvements
اصلاح کردن بهترسازی کردن
improve
بهتر کردن اصلاح کردن
correcting
اصلاح کردن تادیب کردن
improvement
اصلاح کردن بهترسازی کردن
incrossbreed
تولید شده در اثر امیزش نژاد امیزش نژادی کردن
rezone
محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن
siblings
هم نژاد
descent
نژاد
stirps
نژاد
issued
نژاد
raced
نژاد
descents
نژاد
issue
نژاد
race
نژاد
Lurs
نژاد لر
strain
نژاد
sibling
هم نژاد
strains
نژاد
phylum
نژاد
congenerous
هم نژاد
phylon
نژاد
origins
نژاد
blood
نژاد
races
نژاد
origin
نژاد
issues
نژاد
racist
نژاد پرست
racists
نژاد پرست
outcrossing
پیوند دو نژاد
purebred
پاک نژاد
pedigrees
ریشه نژاد
Slavs
از نژاد اسلاو
pedigree
ریشه نژاد
anglian
مربوط به نژاد
ethnology
نژاد شناسی
master race
نژاد برتر
mutts
سگ پست نژاد
ethnocentrism
نژاد پرستی
Norman
از نژاد نرمان
ethnocentric
نژاد پرست
ethnography
نژاد پرستی
racism
نژاد پرستی
mutt
سگ پست نژاد
genocide
نژاد زدایی
underbred
از نژاد غیراصیل
full blood
نژاد خالص
full blooded
از نژاد اصیل
half breed
از نژاد مختلف
Adegenerate ( decadent ) race .
نژاد فاسد
Slav
از نژاد اسلاو
genocide
نژاد ستیزی
Celt
نژاد سلت
Celts
نژاد سلت
the black race
نژاد سیاه
full-blooded
پاک نژاد
highborn
نیک نژاد
biotype
جانداران هم نژاد
mongrel
پست نژاد
Normans
از نژاد نرمان
mongrels
پست نژاد
skinheads
رذل نژاد پرست
gerontomorphosis
پیر شدگی نژاد
game fowl
نژاد خروس جنگی
of alow parentage
فرومایه پست نژاد
creoles
دارای نژاد مخلوط
humankind
بشریت نژاد انسان
African American
نژاد آفریقایی آمریکایی
heaven born
خدایی اسمانی نژاد
bon ton
خوش نژاد اشرافی
creole
دارای نژاد مخلوط
akkadian
نژاد اکد یا اکاد
anti-Semitic
مخالف نژاد سامی
top dog
نژاد یا شخص غالب
Celtic
وابسته به نژاد سلت
hamito semitic
از نژاد حامی وسامی
skinhead
رذل نژاد پرست
anglo saxon
نژاد انگلیسی وساکنسونی
hamitic
مربوط به نژاد حام
white civilization
تمدن نژاد سفید
schnauzer
سگ " تری یر "المانی نژاد
semitics
نژاد شناسی سامی
africander
افریقایی فرنگی نژاد
paleface
نژاد سفید پوست
negrophobe
بیمناک از نژاد سیاه
quadroon
از نژاد سفید وسیاه
hamp shire
نژاد خوک سیاه امریکایی
jersey giant
نژاد ماکیان خانگی بزرگ
broodmare
مادیان برای تولید نژاد
wiltshire
نژاد گوسفند سفیدرنگ انگلیسی
purebred
جانور یا گیاه خوش نژاد
a racist attack
حمله ای با غرض نژاد پرستی
Eurasian
از نژاد مختلط اروپایی واسیایی
non-human
غیر متعلق به نژاد انسان
turanian
مردمی از نژاد التایی اورال
non human
غیر متعلق به نژاد انسان
Eurasians
از نژاد مختلط اروپایی واسیایی
Semitic
از نژاد سام بن نوح زبان سامی
anti-Semitic
مقرون به دشمنی با نژاد سامی یایهود
Afro-American
نژاد آفریقایی آمریکایی
[عبارت قدیمی]
segregationist
طرفدار جدایی نژاد سفید وسیاه
cacogenics
رشتهای از علم درباره فسادو خرابی نژاد
mixed marriage
پیوند مرمانی که از دو نژاد یادو کیش باشند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com