Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
gibberish
اطلاع بی معنا و بی استفاده
Other Matches
joins
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joined
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
join
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
tree
روش سریع انتخاب که اطلاع اولین مرتب کردن در مرحله دوم استفاده میشود تا سرعت انتخاب بالا رود
format
استفاده از فیلدهای نمایش محافظت شده برای نمایش حالت خالی یا صفحهای که قابل تغییر نیست ولی کاربر میتواند اطلاع وارد کند
formats
استفاده از فیلدهای نمایش محافظت شده برای نمایش حالت خالی یا صفحهای که قابل تغییر نیست ولی کاربر میتواند اطلاع وارد کند
meaning
معنا
meanings
معنا
virtually
معنا"
intellectually
معنا"
semantic therapy
معنا درمانی
signifies
معنا دادن
nonsense figure
شکل بی معنا
nonsense syllable
هجای بی معنا
paralog
دوهجایی بی معنا
signify
معنا دادن
signifying
معنا دادن
collective goods
کالاهای قابل استفاده جمعی کالاهای عمومی که استفاده یک فرد ازانها موجب محرومیت دیگران از استفاده ان کالاها نمیشود
updated
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updates
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
update
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
dead time
زمان بدون استفاده زمانی که در ان ازراندمان دستگاه استفاده نمیشود
dead freight
کرایه قسمتی از کشتی که به صرفنظر از استفاده یا عدم استفاده باید پرداخت شود
vertical
نرم افزار کاربردی که برای استفاده خاص طراحی شده است و نه استفاده عمومی
freeing
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
capacity
استفاده از زمان یا فضایی که کاملاگ استفاده نشده است
idled
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idle
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idlest
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
capacities
استفاده از زمان یا فضایی که کاملاگ استفاده نشده است
freed
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
idles
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
free
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
frees
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
fourth generation computers
فناوری کامپیوتر با استفاده از مدارهای CSI که قبلا توسعه یافته اند و هنوز هم استفاده می شوند
bitmap
معرفی رویدادها یا استفاده از آرایه تک بیتی به عنوان تصویر یا شکل یا جدول وسایل استفاده شده و...
composite demand
تقاضا برای کالا در موارد استفاده متفاوت مانند استفاده از گازوئیل درمصارف خانگی و مصارف صنعتی
quads
چهار بیت که توسط مودم برای افزایش نرخ ارسال هنگام استفاده از RAM استفاده می شوند
quad
چهار بیت که توسط مودم برای افزایش نرخ ارسال هنگام استفاده از RAM استفاده می شوند
bands
شبکه محلهای که از سیگنالهای تقسیم شده و ارسالی روی کابل coaxiad با استفاده از پروتکل CSMA / CD استفاده میکند
band
شبکه محلهای که از سیگنالهای تقسیم شده و ارسالی روی کابل coaxiad با استفاده از پروتکل CSMA / CD استفاده میکند
shareware
نرم افزاری که آماده استفاده است ولی وقتی که توسط کاربر استفاده شود باید به نویسنده آن مبلغی بپردازد.
ieee
که فقط داده و سیگنالهای تصدیق استفاده می شوند و در آزمایشگاهها برای اتصال کامپیوتر به قط عات اندازه گیری استفاده میشود
joint tenants
در CLچند تن را گویند که مشترکا"از عین مستاجره استفاده کندبا این قید که هر یک پس ازمرگ دیگری یا دیگران حق استفاده انحصاری داشته باشد
duplexes
دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
exerciser
وسیلهای که به استفاده کننده امکان میدهد تا با استفاده از وسائل دستی برنامه ها واتصالات سخت افزاری راایجاد نموده و اصلاح نماید
duplex
دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
common use
مورد استفاده عمومی استفاده مشترک
unknowingly
بی اطلاع
learning
اطلاع
knowledge
اطلاع
well read
با اطلاع
datum
اطلاع
know how
اطلاع
unimformed
بی اطلاع
well-read
با اطلاع
unknowable
بی اطلاع
versed
با اطلاع
communication
اطلاع
acquaintance
اطلاع
advice
اطلاع
unknowing
بی اطلاع
notice
اطلاع
unawares
بی اطلاع
ill informed
بی اطلاع
intelligence
اطلاع
word
اطلاع
warning
اطلاع
tip-off
اطلاع
nescious
بی اطلاع
deep read
با اطلاع
consciousness
اطلاع
unaware
بی اطلاع
appreciation
[awareness]
اطلاع
conizance
اطلاع
notification
اطلاع
conscience
[archaic for: consciousness]
اطلاع
conscious mind
اطلاع
uniformed
بی اطلاع
awareness
اطلاع
ill-informed
<adj.>
بی اطلاع
uninformed
بی اطلاع
unwitting
بی اطلاع
information
اطلاع
wimp
نمایش برنامه که از گرافیک یا نشانههای کنترل نرم افزار برای تسهیل در استفاده , استفاده میکند. دستورات سیستم لازم نیست تایپ شوند
wimps
نمایش برنامه که از گرافیک یا نشانههای کنترل نرم افزار برای تسهیل در استفاده , استفاده میکند. دستورات سیستم لازم نیست تایپ شوند
PPP
که معمولا برای ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه Tcp/Ip استفاده میشود
inking
اطلاع مختصر
misknow
بی اطلاع بودن از
unadvised
بدون اطلاع
unpolitical
بی اطلاع ازسیاست
prospectus
اطلاع نامه
notifying
اطلاع دادن
report
اطلاع دادن
attention
اخطارجهت اطلاع به
letter of a
اطلاع نامه
reports
اطلاع دادن
knowledge of results
اطلاع از نتایج
notify
اطلاع دادن
informatics
اطلاع رسانی
attentions
اخطارجهت اطلاع به
precognition
اطلاع قبلی
reported
اطلاع دادن
notified
اطلاع دادن
notifies
اطلاع دادن
preview
اطلاع قبلی
criticaster
ناقد بی اطلاع
global knowledge
اطلاع سراسری
information
اطلاع دادن
previews
اطلاع قبلی
noticed
توجه اطلاع
tip off
اطلاع نهانی
advice note
یادداشت اطلاع
a piece of information
یک تکه اطلاع
prospectuses
اطلاع نامه
notices
توجه اطلاع
tip-offs
اطلاع نهانی
notice
توجه اطلاع
tip-off
اطلاع نهانی
noticing
توجه اطلاع
defect skipping
روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است
Hamming code
سیستم کدگذتاری که از بیتهای بررسی برای تشخیص و تصحیح خطاها در داده ارسالی استفاده میکند که بیشتر در سیستمهای متن راه دور استفاده میشود
publicised
به اطلاع عموم رساندن
mininformation
اطلاع یا خبر نادرست
publicises
به اطلاع عموم رساندن
publitize
به اطلاع عموم رساندن
notify the public
به اطلاع عموم رساندن
Please let me know.
لطفا"به من اطلاع دهید
We just received word that . . .
هم اکنون اطلاع رسید که …
A one-month notice.
اطلاع قبلی یک ماهه
As you are well informed…
همانطور که اطلاع دارید
(do something) behind someone's back
<idiom>
بدون اطلاع کسی
tip
انعام اطلاع منحرمانه
tipping
انعام اطلاع منحرمانه
publicising
به اطلاع عموم رساندن
publicize
به اطلاع عموم رساندن
message
حجم اطلاع مشخص
to let know
خبردادن به اطلاع دادن
messages
حجم اطلاع مشخص
to pass on
[information or news]
به بقیه اطلاع دادن
he is in the know
اطلاع ویژه دارد
let me know
بمن اطلاع دهید
publicized
به اطلاع عموم رساندن
publicizes
به اطلاع عموم رساندن
publicizing
به اطلاع عموم رساندن
solenoid sweep
پاک کردن مین با استفاده ازقدرت سیم پیچی مغناطیسی مین روبی با استفاده ازسلونوئید
published
1-استفاده از بستههای نشر رومیزی و چاپگرهای لیزری برای تولید چاپ . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات .
publish
1-استفاده از بستههای نشر رومیزی و چاپگرهای لیزری برای تولید چاپ . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات .
publishes
1-استفاده از بستههای نشر رومیزی و چاپگرهای لیزری برای تولید چاپ . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات .
wire
روش ساده اتصال الکتریکی قط عات ترمینال , هم با استفاده از سیمهای عایق که دور هم پیچیده شده اند در هرترمینال و سپس وارد یک محل می شوند با استفاده از سیستمهای نمونه
wires
روش ساده اتصال الکتریکی قط عات ترمینال , هم با استفاده از سیمهای عایق که دور هم پیچیده شده اند در هرترمینال و سپس وارد یک محل می شوند با استفاده از سیستمهای نمونه
precognitive
وابسته به اطلاع یا الهام قبلی
If not , please let me know.
درغیر اینصورت به من اطلاع دهید
inform
اطلاع دادن مستحضر داشتن
informing
اطلاع دادن چغلی کردن
informing
اطلاع دادن مستحضر داشتن
inform
اطلاع دادن چغلی کردن
He did it with his fathers knowledge.
با اطلاع پدرش اینکار راکرد
informs
اطلاع دادن چغلی کردن
whom it may concern
برای اطلاع افراد ذیربط
To smell out something.
از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
foredknowlege
اطلاع قبلی علم غیب
compuserve
شبکه اصلی اطلاع رسانی
incognizant
بدون اطلاع غیر وارد
messages
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
misinformed
اطلاع غیر صحیح دادن
misinforms
اطلاع غیر صحیح دادن
misinforming
اطلاع غیر صحیح دادن
message
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
informs
اطلاع دادن مستحضر داشتن
misinform
اطلاع غیر صحیح دادن
oasis
یک سیستم عامل چند استفاده کننده که در چندین سیستم ریزکامپیوتر استفاده می گردد
oases
یک سیستم عامل چند استفاده کننده که در چندین سیستم ریزکامپیوتر استفاده می گردد
loutish
بیشعور خام دست وبی اطلاع
to pass a dividend
سود سهام کسی را به او اطلاع دادن
inkling
اطلاع مختصری که با ان به چیزی پی برند گزارش
well informed
بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
compares
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
domains
اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
domain
اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
comparing
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
The professor knows what he is talking about.
استاد ازروی اطلاع صحبت می کند
compare
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
We know very little about his background.
ازسوابق او اطلاع کمی در دست است
compared
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
attention
به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
prevue
قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
attentions
به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
output
داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
despatches
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
despatched
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
outputs
عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
despatching
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
outputs
داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
output
عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
dispatch
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
dispatches
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
dispatched
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
distributes
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
distributing
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com