English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (43 milliseconds)
English Persian
absolve اعلام بی تقصیری کردن
absolved اعلام بی تقصیری کردن
absolves اعلام بی تقصیری کردن
absolving اعلام بی تقصیری کردن
Other Matches
early warning اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early-warning اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
irreproachability بی تقصیری
irreproachableness بی تقصیری
innocence بی تقصیری
guiltlessness بی تقصیری
blamelessness بی تقصیری
faultlessness بی تقصیری
faultlessly از روی بی تقصیری
innocency بی تقصیری پاکی
alerting service قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
to smooth over a fault عیب یا تقصیری را پوشاندن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
announced اعلام کردن
promulgates اعلام کردن
enunciates اعلام کردن
promulgated اعلام کردن
announce اعلام کردن
promulgate اعلام کردن
promulgating اعلام کردن
quotes اعلام کردن
enunciated اعلام کردن
statement اعلام کردن
broadcasts اعلام کردن
broadcast اعلام کردن
acclaimed اعلام کردن
enunciating اعلام کردن
acclaiming اعلام کردن
blazon اعلام کردن
acclaims اعلام کردن
promulge اعلام کردن
announcing اعلام کردن
exclaims اعلام کردن
exclaimed اعلام کردن
exclaim اعلام کردن
enunciate اعلام کردن
announces اعلام کردن
acclaim اعلام کردن
damm بد اعلام کردن
quoted اعلام کردن
exclaiming اعلام کردن
enounce اعلام کردن
quote اعلام کردن
statements اعلام کردن
enouce اعلام کردن
proclamation اعلام کردن
proclamations اعلام کردن
relays دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relayed دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relay دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
acknowledge اعلام نشانی کردن
acknowledge اعلام وصول کردن
acknowledging اعلام وصول کردن
acknowledging اعلام نشانی کردن
acknowledges اعلام معرف کردن
acknowledge اعلام معرف کردن
acknowledges اعلام نشانی کردن
acknowledges اعلام وصول کردن
hail اعلام ورود کردن
announce in advance از پیش اعلام کردن
hails اعلام ورود کردن
pretypify قبلا اعلام کردن
hailing اعلام ورود کردن
hailed اعلام ورود کردن
acknowledging اعلام معرف کردن
indicts اعلام جرم کردن
early-warning اعلام خطر کردن
indicting اعلام جرم کردن
indicted اعلام جرم کردن
early warning اعلام خطر کردن
impeaching اعلام جرم کردن
impeaches اعلام جرم کردن
impeached اعلام جرم کردن
impeach اعلام جرم کردن
indict اعلام جرم کردن
call out اعلام خطر کردن
to call a meeting جلسهای را اعلام کردن
to call to arms اعلام دست به اسلحه کردن
to render homage اعلام رسمی بیعت کردن
enunciate اعلام کردن صریحا گفتن
to pay homage اعلام رسمی بیعت کردن
kithe اعلام داشتن اعتراف کردن
open the meeting رسمیت جلسه را اعلام کردن
warning اعلام خطر کردن هشدار
warnings اعلام خطر کردن هشدار
to do homage اعلام رسمی بیعت کردن
enunciated اعلام کردن صریحا گفتن
enunciates اعلام کردن صریحا گفتن
to announce one's arrival ورود خود را اعلام کردن
enunciating اعلام کردن صریحا گفتن
to givein one's a. موافقت خودرا اعلام کردن
lay an information against some one نسبت به کسی اعلام جرم کردن
acknowledging شماره اعلام وصول تصدیق کردن
lay an information against someone بر علیه کسی اعلام جرم کردن
acknowledges شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledge شماره اعلام وصول تصدیق کردن
to ring the knell of anything موقوف شدن چیزی را اعلام کردن یاجار زدن
tolling طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
toll طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
tolls طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
heralds از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
outlawing یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaws یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
heralding از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
outlawed یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
authentication تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
herald از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
outlaw یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
heralded از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
notifies اعلام کردن اخطار کردن
notified اعلام کردن اخطار کردن
notify اعلام کردن اخطار کردن
notifying اعلام کردن اخطار کردن
sickest مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
sick مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
over capitalised براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
mark mark اعلام رها کردن بمب به هواپیمای بمب افکن از سوی دستگاه کنترل زمینی
prefigures قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefiguring قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigure قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
call up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
air alert warning اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
enunciation اعلام
acknowledgement اعلام
meld اعلام
enouncement اعلام
proclamations اعلام
proclamation اعلام
promulgator اعلام
notification اعلام
promulgation اعلام
intimation اعلام
declaration اعلام
declarations اعلام
intimations اعلام
indiction اعلام
acknowledgements اعلام
acknowledgments اعلام
predication اعلام
Annunciation اعلام
indigitation اعلام
annunciator اعلام گر
call out اعلام خطر
alerting اعلام خطرکردن
foretoken اعلام قبلی
declaration اعلامیه اعلام
hangers اعلام کننده
acknowledgment اعلام وصول
sound alarm اعلام صدا
blazers اعلام کننده
annunciator اعلام کننده
hanger اعلام کننده
disclosed اعلام شده
indictments اعلام جرم
enunciable اعلام کردنی
indictment اعلام جرم
receipts اعلام وصول
declaredly بطور اعلام
declaration of interest اعلام بهره
receipt اعلام وصول
larum اعلام خطر
acknowledgement of receipt اعلام وصول
advice of fate اعلام وضعیت
statement of charge اعلام اتهامات
impeachment اعلام جرم
blazer اعلام کننده
line call اعلام خط نگهدار
declarations اعلامیه اعلام
promulgation اعلام دارنده
advising bank اعلام میکند
enunciator اعلام کننده
proclaimer اعلام کننده
warning اعلام خطر
pronouncer اعلام کننده
vociferator اعلام دارنده
promulgator اعلام دارنده
touche اعلام برخورد
warnings اعلام خطر
blinds چراغ اعلام خطر
blinded چراغ اعلام خطر
alert اعلام خطر اژیرهوایی
blind چراغ اعلام خطر
alert station ایستگاه اعلام خطر
very pistol طپانچه اعلام خطر
The results of the competition were announced . نتایج مسابقه اعلام شد
chemical alarm اعلام خطر شیمیایی
test announcement اعلام نتیجه ازمایش
acknowledgment اعلام معرف اعتراف
receipt اعلام وصول نمودن
alerts اعلام خطر اژیرهوایی
airborne early warning اعلام خطر هوابرد
receipts اعلام وصول نمودن
time orderly نگهبان اعلام ساعت
delayed whistle سوت اعلام افساید
declared value قیمت اعلام شده
declared value بهای اعلام شده
declared capital سرمایه اعلام شده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com