Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
oyez
اعلام سکوت و شروع دادرسی در دادگاه
Other Matches
summings up
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
summing up
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
arrests
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
plea of tender
اعلام امادگی خوانده به ادای دین خواهان در دادگاه
petitioning creditor
بستانکاری که به دادگاه اعلام میکند که ممکن است مدیون ورشکسته باشد
lord high stew of england
رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
special verdict
رای هیات منصفه در حالتی که حقایق موضوع مطروحه را ان چنان که برایشان ثابت شده است اعلام و اخذ تصمیم را به دادگاه بسپارند
early warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early-warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
alerting service
قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
judge advocate
دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
discharges
مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge
مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
continuance
تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
prize courts
دادگاه مامور رسیدگی به مسائل مربوط به prize بدون رای این دادگاه به مال
transfer of cause
احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی
parquet
محل نشستن اعضا دادگاه در دادسرامحوطه دادگاه
purging a contempt of court
جریمه اهانت به دادگاه غرامت توهین به دادگاه
manadamus
حکم دادگاه بالاتربه دادگاه پایین تر
remanet
احاله موضوع از یک دادگاه به دادگاه دیگر
set up
مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
writ
دستور دادگاه حکم دادگاه
summary court
دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
writs
دستور دادگاه حکم دادگاه
calm
سکوت
doldrums
سکوت
sub silentio
در سکوت
calms
سکوت
calmer
سکوت
calmest
سکوت
calmed
سکوت
glumness
سکوت
calming
سکوت
standstil
سکوت
quietism
سکوت
stillness
سکوت
silencing
سکوت ارامش
silent running
سکوت زیردریایی
reticence
سکوت کم گویی
radar silence
سکوت راداری
quietist
اهل سکوت
taciturnity
سکوت ارامش
stills
سکوت خاموشی
radio silence
سکوت رادیویی
goose
علامت سکوت
listening silence
سکوت رادیویی
still
سکوت خاموشی
stiller
سکوت خاموشی
stillest
سکوت خاموشی
observe silence
رعایت سکوت
silences
سکوت ارامش
consensus evidenced by silence
اجماع سکوت
to bribe to silence
حق سکوت دادن
hold one's peace
<idiom>
سکوت کردن
silenced
سکوت ارامش
resting frequency
بسامد سکوت
reticency
سکوت کم گویی
silence
سکوت ارامش
start off
شروع کردن شروع شدن
silent running
حرکت زیردریایی با سکوت
sufferance
سکوت موجب رضا
silence signifies consent
سکوت علامت رضاست
observe silence
سکوت را رعایت کنید
mum
سکوت شخص خاموش
consent presumed from silence
رضای مستنبط از سکوت
mums
سکوت شخص خاموش
silence prevailed
سکوت حکم فرما بود
Silence is golden .
<proverb>
سکوت علامت رضا است.
consent cannot be inferred from silence
سکوت علامت رضا نیست
obmutescence
خاموش نشینی سکوت عمدی
silent approval
سکوت علامت تائیدتوسط معصوم
quietism
فرقه متصوفه اهل سکوت
Silence prevailed every where.
سکوت همه جا را فرا گرفته بود
trappist
عضو فرقهای از راهبان مرتاض اهل سکوت
hearing
دادرسی
trials
دادرسی
trial
دادرسی
hearings
دادرسی
legal procedure
دادرسی
justiceship
دادرسی
justicing
دادرسی
litigation
دادرسی
launching area
منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
judgement
دادرسی داوری
judgments
دادرسی فتوی
hearing
استماع دادرسی
judgements
دادرسی داوری
judgements
دادرسی فتوی
speedy trial
دادرسی فوری
public trial
دادرسی علنی
judgments
دادرسی داوری
prosecution team
تیم دادرسی
venues
محل دادرسی
justiciable
قابل دادرسی
costs of proceedings
هزینه دادرسی
procedure
ایین دادرسی
military justice
دادرسی نظامی
venue
محل دادرسی
trial in presence of the parties
دادرسی حضوری
judgment
داوری دادرسی
stay of proceedings
توقیف دادرسی
new trial
اعاده دادرسی
with costs
با هزینه دادرسی
costs
هزینه دادرسی
costs
خسارت دادرسی
stay of proceedings
تعلیق دادرسی
civil litigation
دادرسی مدنی
criminal proceedings
دادرسی جزائی
re hearing
اعاده دادرسی
re trial
اعاده دادرسی
ex parte trial
دادرسی غیابی
judgement
دادرسی فتوی
summery proceedings
دادرسی اختصاری
hearings
استماع دادرسی
security for cost
تامین هزینه دادرسی
bill of costs
صورت هزینه دادرسی
in camera proceedings
دادرسی غیر علنی
civil procedure
ایین دادرسی مدنی
code of procedure
قانون ایین دادرسی
hearing incamera
دادرسی غیر علنی
principle of criminal procedure
ایین دادرسی کیفری
oyer
تقاضای استماع یا دادرسی
rehearing
جلسه دادرسی مجدد
with costs
بعلاوه هزینه دادرسی
taxation of costs
مالیات هزینه دادرسی
law of procedure
قانون ائین دادرسی
law of criminal procedure
ائین دادرسی کیفری
law of civil procedure
ائین دادرسی مدنی
principle of civil litigation
ایین دادرسی مدنی
to delay the proceedings
به تأخیر انداختن دادرسی
initiation
شروع کار شروع
mistrial
دادرسی پوچ وبی نتیجه
criminal proceedure code
قانون ایین دادرسی کیفری
civil procedure code
قانون ایین دادرسی مدنی
inquisitorial procedure
دادرسی با شکنجه و سخت گیری
judged
فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
taxing master
مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
judge
فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judging
فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judges
فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
legal aid
معافیت ازهزینه دادرسی معادل assistance judicial
lyuch law
مجازاتی که مردم بدون دادرسی و پیش خود معین می کنند
the inquisition
دادگاهی که کارش دادرسی مردمان از دین برگشته یارافضی و به کیفر رساندن
silence gives consent
سکوت موجب رضایت است عدم اعتراض کاشف از اذن است
cone of silence
مخروط سکوت رادیویی فضای مخروطی خلاء رادیویی بالای برج مراقبت
procedendo
حکم پادشاه در مورد تسریع دادرسی به قاضی یی که صدور رای را به تاخیرانداخته است
air alert warning
اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
refresher
حق الوکاله اضافی که هنگام جریان دعوی زمانیکه مدت دادرسی از حد معمول تجاوزکند به وکیل داده میشود
summing up evidence
نطق اختتامیه وکیل در انتهای دادرسی که ضمن ان ادله ومدافعات خود را برای هیات منصفه شرح میدهد
indigitation
اعلام
notification
اعلام
enunciation
اعلام
enouncement
اعلام
annunciator
اعلام گر
intimations
اعلام
intimation
اعلام
proclamation
اعلام
predication
اعلام
proclamations
اعلام
acknowledgement
اعلام
acknowledgments
اعلام
Annunciation
اعلام
promulgator
اعلام
indiction
اعلام
meld
اعلام
declaration
اعلام
declarations
اعلام
promulgation
اعلام
acknowledgements
اعلام
to hear a case
دعوایی راگوش کردن درامری دادرسی کردن
declarations
اعلامیه اعلام
indictment
اعلام جرم
declaration
اعلامیه اعلام
exclaimed
اعلام کردن
touche
اعلام برخورد
acclaims
اعلام کردن
acclaiming
اعلام کردن
disclosed
اعلام شده
blazer
اعلام کننده
blazers
اعلام کننده
exclaim
اعلام کردن
annunciator
اعلام کننده
sound alarm
اعلام صدا
line call
اعلام خط نگهدار
promulgation
اعلام دارنده
advising bank
اعلام میکند
advice of fate
اعلام وضعیت
acknowledgment
اعلام وصول
acknowledgement of receipt
اعلام وصول
larum
اعلام خطر
acclaimed
اعلام کردن
acclaim
اعلام کردن
enunciator
اعلام کننده
statement of charge
اعلام اتهامات
quote
اعلام کردن
exclaiming
اعلام کردن
quoted
اعلام کردن
indictments
اعلام جرم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com