English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
multilaunching اغاز بکار چندتایی
Other Matches
strobe سیگنالی که برای اغاز انتقال داده میان یک دستگاه جانبی وکامپیوتر بکار می رود
multeity چندتایی
multiplet چندتایی
multiplex چندتایی متعدد
complex multiplet چندتایی پیچیده
manifoldness چندتایی بسیاری
time division multiplexing انتقال چندتایی زمانی
csma/cd دستیابی چندتایی با کشف تلاقی
multiple loading operating system سیستم عامل بارکننده چندتایی
multiplexing انتقال چندتایی پیغام ها تسهیم
zonate واقع بروی یک خط مانند بعضی ازهاگهای چندتایی
face off رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
carrier sense detect collision accesswith multiple دستیابی چندتایی با کشف تلاقی
dawned اغاز اغاز شدن
dawns اغاز اغاز شدن
dawn اغاز اغاز شدن
dawning اغاز اغاز شدن
large scale computer که میتواند به حافظه با فرفیت بالا دستیابی داشته باشد و نیز وسایل پشتیبان مثل کاربران چندتایی
frequency division multilexing مخابره چندتایی فرکانس استفاده از یک مسیرالکتریکی برای حمل دو یا چند سیگنال با فرکانسهای مختلف تسهیم براساس تقسیم فرکانس
getaways اغاز
scratch line خط اغاز
abinitio از اغاز
venue اغاز
onset اغاز
venues اغاز
entranced اغاز
entrances اغاز
entrancing اغاز
beginning اغاز
exordium اغاز
entrance اغاز
getaway اغاز
inception اغاز
primordium اغاز
kick-offs اغاز
origins اغاز
kick-off اغاز
insteps اغاز
origin اغاز
originationu اغاز
instep اغاز
kick off اغاز
authorship اغاز
beginnings اغاز
inchoation اغاز
outset اغاز
commencement اغاز
initiation اغاز
initation اغاز
initio در اغاز
get away اغاز
jump off اغاز
incipience or ency اغاز
terminus a que اغاز
commencing اغاز کردن
revival اغاز رونق
start bit بیت اغاز
start of heading اغاز سرفصل
to push off اغاز کردن
revivals اغاز رونق
commences اغاز کردن
debuts اغاز کار
debut اغاز کار
soft start اغاز نرم
inaugurating اغاز کردن
inaugurated اغاز کردن
som اغاز پیام
inaugurates اغاز کردن
commence اغاز کردن
inaugurate اغاز کردن
commenced اغاز کردن
start of message اغاز پیام
begin اغاز کردن
begin اغاز شدن
initiating اغاز کردن
initiates اغاز کردن
to take to اغاز نهادن
initiated اغاز کردن
initiate اغاز کردن
initialled واقع در اغاز
initialling واقع در اغاز
inchoate اغاز کردن
wire to wire از اغاز تا فرجام
initialing واقع در اغاز
initialed واقع در اغاز
begins اغاز کردن
start of taxt اغاز متن
alphas اغاز شروع
alpha اغاز شروع
begins اغاز شدن
initial واقع در اغاز
uppermost از اغاز از ابتدا
initials واقع در اغاز
thru از اغاز تاانتها
takeoff اغاز پرش
births اغاز زاد
prime درجه یک اغاز
primed درجه یک اغاز
push off اغاز کردن
primes درجه یک اغاز
lead off اغاز کردن
incept اغاز کردن
inaugurator اغاز کننده
leadoff اغاز ضربت
births اغاز کردن
nodal point نقطه اغاز
from a to izzard از اغاز تا انجام
birth اغاز زاد
birth اغاز کردن
at the start در اغاز کار
launching اغاز کردن
launches اغاز کردن
self initiated خود اغاز
initial point نقطه اغاز
alpha and omega اغاز و فرجام
jump off اغاز حمله
takeoffs اغاز پرش
at first در اغاز کار
incipit شروع و اغاز
launch اغاز کردن
launched اغاز کردن
introductive اغاز کننده
upfield نقطه اغاز بازی
wire خط اغاز یا پایان مسابقه
kick off ضربه اغاز بازی
wires خط اغاز یا پایان مسابقه
new departure اغاز رویه تازه
stagger خط اغاز مسیر هر دونده
staggering خط اغاز مسیر هر دونده
staggers خط اغاز مسیر هر دونده
jump the gum خطا در اغاز پرش
originating اغاز شدن یاکردن
originates اغاز شدن یاکردن
initial boiling point نقطه اغاز جوشش
originate اغاز شدن یاکردن
to take arms جنگ اغاز کردن
originated اغاز شدن یاکردن
kickoff ضربه اغاز بازی
hajime اغاز مبارزه کاراته
guard line خط اغاز مسابقه شمشیربازی
grid start حرکت اتومبیلها با هم در اغاز
eras اغاز تاریخ عصر
preface اغاز پیش گفتار
corrosive attack اغاز و توسعه خورندگی
through از اغاز تا انتها کاملا
christmas tide هفتهای که اغاز ان 42دسامبراست
pullulate اغاز توسعه نهادن
decadence فساد اغاز ویرانی
prefaced اغاز پیش گفتار
prefaces اغاز پیش گفتار
prefacing اغاز پیش گفتار
start bit ذرهء اغاز نما
aurora سرخی شفق اغاز
era اغاز تاریخ عصر
reoccupy دوباره اغاز کردن
stage قراردادن اتومبیل در خط اغاز
exordial مربوط به اغاز یا مقدمه
set position اماده در نقطه اغاز
flagman پرچم دار خط اغاز
stages قراردادن اتومبیل در خط اغاز
eolithic متعلق به اغاز عصرسنگ
pre game drills تمرینهای قبل از اغاز مسابقه
jump spin چرخش با اغاز پرش بهوا
tee off اغاز کردن محکم زدن
begins اغاز نهادن شروع کردن
score فاصله ازنقطه اغاز تا خط امتیازگاوبازی
scored فاصله ازنقطه اغاز تا خط امتیازگاوبازی
scores فاصله ازنقطه اغاز تا خط امتیازگاوبازی
overture اغاز عمل پیش در امد
begin اغاز نهادن شروع کردن
repositional با حروف اضافه اغاز شده
epoch اغاز فصل جدید عصر
epochs اغاز فصل جدید عصر
initialled پاراف در اغاز قرار دادن
to pipe up زدن یا خواندن اغاز کردن
initialing پاراف در اغاز قرار دادن
initials پاراف در اغاز قرار دادن
false start اغاز نادرست خطا در شروع
false starts اغاز نادرست خطا در شروع
initialed پاراف در اغاز قرار دادن
overtures اغاز عمل پیش در امد
inchoative تازه اغاز شده اغازی
bump start اغاز مسابقه با هل دادن موتورسیکلت
initial پاراف در اغاز قرار دادن
initialling پاراف در اغاز قرار دادن
approached دورخیر دو کشتی گیر در اغاز مسابقه
greenie ضربه در اغاز هر بخش بارسیدن به هدف
endpaper صفحه سفید اغاز وپایان کتاب
barriers نقطه اغاز مسابقه اسبدوانی مانع
barrier نقطه اغاز مسابقه اسبدوانی مانع
an inceptive فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
an inceptive verb فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
unilinear دارای تغییرات مسلسل از اغاز تا پایان
free position روش اغاز مجدد بازی پس ازخطا
approach دورخیر دو کشتی گیر در اغاز مسابقه
committee boat قایق داوران در اغاز و پایان مسیر
approaches دورخیر دو کشتی گیر در اغاز مسابقه
check point علامتی نزدیک نقطه اغاز پرش یا پرتاب
jump-starts شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
tae guk در تکواندو همه چیزبا ته گوک اغاز میشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com