English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
English Persian
go to law اقامه دعوی کردن دادخواهی کردن عارض شدن
Other Matches
pretending دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretend دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretends دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
lodge a complaint اقامه دعوی کردن
bring an action against someone علیه کسی اقامه دعوی کردن
bring a suit against a person اقامه دعوی علیه کسی کردن
lodge a complaint against someone علیه کسی اقامه دعوی کردن
use and occupation عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
lawsuit دادخواهی طرح دعوی در دادگاه
lawsuits دادخواهی طرح دعوی در دادگاه
initiating proceedings اقامه دعوی
right of action حق اقامه دعوی
bringing an action اقامه دعوی
judge advocate اقامه کننده دعوی
forclosure سلب حق اقامه دعوی ممانعت
demurrer ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
pleaded در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleads در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
plead در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
lodge a complaint دادخواهی کردن
litigates دادخواهی کردن
pursuing دادخواهی کردن
pursue دادخواهی کردن
pursues دادخواهی کردن
pursued دادخواهی کردن
plead for justice دادخواهی کردن
litigated دادخواهی کردن
litigate دادخواهی کردن
to go to law دادخواهی کردن
litigating دادخواهی کردن
to institute legal proceedings دادخواهی کردن
to plead with a person نزدکسی دادخواهی کردن
to petition somebody از کسی دادخواهی کردن
petitioned دادخواهی کردن درخواست کردن
petitions دادخواهی کردن درخواست کردن
petitioning دادخواهی کردن درخواست کردن
petition دادخواهی کردن درخواست کردن
moot مطرح کردن دادخواهی کردن
set up اقامه یا طرح کردن تولید کردن
to proceed against a person از دست کسی دادخواهی کردن
proceed against someone علیه کسی دادخواهی کردن
bring اقامه کردن
advances اقامه کردن
posing اقامه کردن
poses اقامه کردن
put in اقامه کردن
advance اقامه کردن
alleging اقامه کردن
posed اقامه کردن
pose اقامه کردن
alleges اقامه کردن
prefer اقامه کردن
adduee اقامه کردن
raise اقامه کردن
raises اقامه کردن
preferring اقامه کردن
allege اقامه کردن
advancing اقامه کردن
prefers اقامه کردن
brings اقامه کردن
bringing اقامه کردن
adduce اقامه کردن تقدیم کردن
adducing اقامه کردن تقدیم کردن
adduces اقامه کردن تقدیم کردن
adduced اقامه کردن تقدیم کردن
producing اقامه ارائه کردن
pretending دروغی اقامه کردن
pretend دروغی اقامه کردن
pretends دروغی اقامه کردن
account دلیل موجه اقامه کردن
stet processus گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
produce اقامه کردن ارائه دادن سند
produced اقامه کردن ارائه دادن سند
produces اقامه کردن ارائه دادن سند
quarreling دعوی کردن
quarrel دعوی کردن
sued دعوی کردن
suing دعوی کردن
quarreled دعوی کردن
quarrelling دعوی کردن
sues دعوی کردن
quarrels دعوی کردن
set up claim to دعوی کردن
sue دعوی کردن
quarrelled دعوی کردن
quarrelling دعوی کردن منازعه
quarrelled دعوی کردن منازعه
relinquish a claim ترک دعوی کردن
quarrel دعوی کردن منازعه
disaffirm ترک دعوی کردن
quarreling دعوی کردن منازعه
quarrels دعوی کردن منازعه
quarreled دعوی کردن منازعه
traversed تکذیب کردن دعوی
litigates طرح دعوی کردن
disclaiming ترک دعوی کردن
litigated طرح دعوی کردن
traverse تکذیب کردن دعوی
litigating طرح دعوی کردن
disclaimed ترک دعوی کردن
disclaim ترک دعوی کردن
subduct ترک دعوی کردن
traversing تکذیب کردن دعوی
relinquish ترک دعوی کردن
pretend to دعوی یا ادعا کردن
relinquished ترک دعوی کردن
litigate طرح دعوی کردن
traverses تکذیب کردن دعوی
disclaims ترک دعوی کردن
relinquishes ترک دعوی کردن
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom> شروع به دعوی کردن
dismissals عزل مختومه کردن دعوی
pretending بخود بستن دعوی کردن
to pretend to wisdom دعوی عقل یا حکمت کردن
dismissal عزل مختومه کردن دعوی
pretend بخود بستن دعوی کردن
pretends بخود بستن دعوی کردن
litigate دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigating دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigated دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigates دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
to start quarrelling <idiom> شروع به دعوی کردن [اصطلاح روزمره]
to square up خود را آماده کردن [برای دعوی یا حمله]
redundancy در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
processes جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
process جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
redundancies در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
disaffirm دعوی سابق را به صلح ختم کردن نقض احکام صادره از دادگاهها
compounding a felony سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
restitution of conjugal rights دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
complainants عارض
complainant عارض
complaint عارض شدن
complainant عارض مدعی
plaintiff دادخواه عارض
litigating عارض شدن
litigates عارض شدن
litigated عارض شدن
to go to law عارض شدن
complainants عارض مدعی
to institute legal proceedings عارض شدن
plaintiffs دادخواه عارض
go to law عارض شدن
litigate عارض شدن
briefer خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefest خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
suitor دادخواست دهنده عارض
suitors دادخواست دهنده عارض
go to law به دادگاه عارض شدن
sues عرضحال دادن عارض شدن
sue عرضحال دادن عارض شدن
proceed against someone <idiom> از دست کسی عارض شدن
suing عرضحال دادن عارض شدن
sued عرضحال دادن عارض شدن
pursuance دادخواهی
lawsuits دادخواهی
complaint دادخواهی
lawsuit دادخواهی
litigation دادخواهی
suit at law دادخواهی
pleading شفاعت دادخواهی
plead for the widow در حق بیوه زنان دادخواهی کنید
adductor اقامه
erections اقامه
productions اقامه
production اقامه
induction اقامه
inductions اقامه
adduction اقامه
erection اقامه
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
trover دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
call to prayer اقامه قبل از نماز
cross action علیه وی اقامه کند
non claim فروگذاری از اقامه دعوادرمدت قانونی
demonstratively با اقامه دلیل ازراه نشان دادن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
inductility عدم امادگی برای لوله شدن اقامه
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
interplead پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
pleadings افهارات طرفین دعوی صورت افهارات طرفین دعوی
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com