Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 211 (11 milliseconds)
English	Persian
access	الحاق اضافه
accessed	الحاق اضافه
accesses	الحاق اضافه
accessing	الحاق اضافه
Search result with all words
accession	شیی ء اضافه یا الحاق شده
affected [added] <adj.> <past-p.>	اضافه شده [الحاق شده]
affixed <adj.> <past-p.>	اضافه شده [الحاق شده]
annexed <adj.> <past-p.>	اضافه شده [الحاق شده]
attached <adj.> <past-p.>	اضافه شده [الحاق شده]
attributed <adj.> <past-p.>	اضافه شده [الحاق شده]
enclosed <adj.> <past-p.>	اضافه شده [الحاق شده]
Other Matches
concatenate	الحاق الحاق کردن
overtime	وقت اضافی اضافه کار اضافه کاری ساعت فوق العاده
incorporation	الحاق
annexation	الحاق
juxtaposition	الحاق
subjunction	الحاق
juncture	الحاق
adhesion	الحاق
inset	الحاق
joinder	الحاق
insertion	الحاق
interpolations	الحاق
concatenation	الحاق
interpolation	الحاق
joining	الحاق
union	الحاق
unions	الحاق
merging	الحاق
insets	الحاق
addenda	الحاق
addendum	الحاق
additament	الحاق
adjunction	الحاق
surcharge and falsify	الحاق و حذف
appended	الحاق کردن
inserts	الحاق کردن
catena	الحاق کردن
append	الحاق کردن
annexation of territory	الحاق سرزمین
appending	الحاق کردن
attached <adj.> <past-p.>	الحاق شده
incorporative	وابسته به الحاق
allotted <adj.> <past-p.>	الحاق شده
allocated <adj.> <past-p.>	الحاق شده
assigned <adj.> <past-p.>	الحاق شده
irredentism	الحاق گرایی
catenate	الحاق کردن
junction point	نقطه الحاق
appends	الحاق کردن
inserting	الحاق کردن
link	الحاق ملحق
affected [added] <adj.> <past-p.>	الحاق شده
affixed <adj.> <past-p.>	الحاق شده
annexed <adj.> <past-p.>	الحاق شده
attributed <adj.> <past-p.>	الحاق شده
enclosed <adj.> <past-p.>	الحاق شده
junction	نقطه الحاق
accession	الحاق حقوق
link	نقطه الحاق
link-up	عمل الحاق
junctions	نقطه الحاق
augments	الحاق کردن
insert	الحاق کردن
augmenting	الحاق کردن
link-ups	عمل الحاق
augmented	الحاق کردن
augment	الحاق کردن
link up	عمل الحاق
rendezvous area	نقطه الحاق یکانها
junction	محل الحاق چهارراه
assembly	نقطه الحاق هوایی
cross over point	نقطه الحاق مسیرها
supplement	الحاق زاویه مکمل
supplemented	الحاق زاویه مکمل
supplementing	الحاق زاویه مکمل
object assembly test	ازمون الحاق قطعات
junctions	محل الحاق چهارراه
synoeky	اتحاد واتفاق الحاق
synoecy	اتحاد واتفاق الحاق
adhesion	الحاق دولتی به یک پیمان
supplements	الحاق زاویه مکمل
epenthesis	الحاق حرفی درمیان کلمه
group rendezvous	نقطه الحاق گروهی یا قسمتی
boat rendezvous area	منطقه الحاق قایقهای ناو گروه
force rendezvous	نقطه الحاق هواپیماها یاکشتیها برای اجرای عملیات
check total	آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
checksum	آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
increased	اضافه
spare	اضافه
excess	اضافه
excesses	اضافه
surpluses	اضافه
surplus	اضافه
increases	اضافه
addition	اضافه
additions	اضافه
augmentation	اضافه
increase	اضافه
spared	اضافه
plussage	اضافه
special <adj.>	اضافه
in addition to <prep.>	به اضافه
extra <adj.>	اضافه
plusage	اضافه
increscent	اضافه
extra	اضافه
extra-	اضافه
overplus	اضافه
in a. to	به اضافه
extras	اضافه
possessive	حالت اضافه
forby <adv.>	اضافه بر این
besides <adv.>	اضافه بر این
aside from that <adv.>	اضافه بر این
also [moreover] <adv.>	اضافه بر این
possessives	حالت اضافه
additionally <adv.>	اضافه بر این
overloaded	اضافه فرفیت
overloaded	اضافه بار
furthermore <adv.>	اضافه بر این
overloads	اضافه فرفیت
eke	اضافه کردن بر
on to <adv.>	اضافه بر این
on top of that <adv.>	اضافه بر این
beyond that <adv.>	اضافه بر این
overloads	اضافه بار
over and above <adv.>	اضافه بر این
on top of this <adv.>	اضافه بر این
moreover <adv.>	اضافه بر این
in addition <adv.>	اضافه بر این
further [moreover] <adv.>	اضافه بر این
what is more <adv.>	اضافه بر این
step up	اضافه کردن
subjoin	اضافه کردن
exeed	اضافه شدن از
prepositions	حرف اضافه
superimposable	قابل اضافه
service charge	اضافه کار
added to that	اضافه بران
salary increase	اضافه حقوق
overvoltage	اضافه ولتاژ
overtimer	اضافه کار کن
overproduction	اضافه تولید
budget surplus	اضافه بودجه
overpotential	اضافه ولتاژ
margin product	اضافه محصول
confession and avoidance	به ان اضافه میکند
imburse	اضافه کردن
excess luggage	اضافه بار
preposition	حرف اضافه
superimposable	اضافه شدنی
gen	حالت اضافه
surtax	اضافه مالیات
overcharge	اضافه هزینه
overcharged	اضافه هزینه
over load	اضافه بار
overcharges	اضافه هزینه
overcharging	اضافه هزینه
genitive	حالت اضافه
append	اضافه کردن
added	اضافه شده
add	اضافه کردن
excess price	اضافه قیمت
excesses	اضافه مازاد
adds	اضافه کردن
premium	اضافه ارزش
premiums	اضافه ارزش
overtime	اضافه کاری
overshooting	اضافه جهش
per	حروف اضافه
widening	اضافه پهنا
overdrafts	اضافه برداشت
overshoot	اضافه جهش
overdraft	اضافه برداشت
excess	اضافه مازاد
overshoots	اضافه جهش
overtime	اضافه کار
overloading	اضافه فرفیت
overloading	اضافه بار
overloading	اضافه بارگذاری
overloading	بارگذاری اضافه
overpopulation	اضافه جمعیت
add	اضافه کردن
affix	اضافه نمودن
affixing	اضافه نمودن
surcharge	اضافه بها
surcharges	اضافه بار
surcharges	اضافه بها
overload	اضافه بار
affixed	اضافه نمودن
surcharge	اضافه بار
adding	اضافه کردن
affixes	اضافه نمودن
overload	اضافه فرفیت
play down	بازی در وقت اضافه
extra bed	تخت خواب اضافه
throw in <idiom>	اضافه دادن یا گذاشتن
gerund	اسمی که از اضافه کردن
overload principle	اصل اضافه باری
capital gains	اضافه ارزش سرمایه
over reinforcement	اضافه ارماتورگذاری شده
over time pay	مزد اضافه کاری
over time pay	پول اضافه کار
overbreak	خاکبرداری اضافه برنیمرخ
perquisite	عایدی اضافه برحقوق
overdraw	اضافه برداشت کردن
overload circuit breaker	فیوز اضافه بار
gerunds	اسمی که از اضافه کردن
superelevation	بلندی بر اضافه ارتفاع
add in memory	اضافه کردن به حافظه

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com