Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 302 (15 milliseconds)
English
Persian
combat available
اماده به رزم
combat ready
اماده به رزم
Search result with all words
outfit
سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
outfits
سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
fresh
اماده
fresh-
اماده
freshest
اماده
list
شیار کردن اماده کردن
prompt
اماده
prompt
کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompted
اماده
prompted
کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompts
اماده
prompts
کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
standby
به حال اماده بودن
standbys
به حال اماده بودن
prime
اماده کردن
primed
اماده کردن
primes
اماده کردن
supplied
اماده
supplied
اماده کردن
supply
اماده
supply
اماده کردن
supplying
اماده
supplying
اماده کردن
effective
سرباز اماده به خدمت
gird
اماده کردن محکم کردن
attention
شمشیرباز اماده برای مبارزه
attentions
شمشیرباز اماده برای مبارزه
preparation
اماده سازی
preparation
اماده کردن
preparation
امادگی اماده سازی
preparations
اماده سازی
preparations
اماده کردن
preparations
امادگی اماده سازی
despatched
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatches
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatching
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatch
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatched
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatches
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
fine
بسیار اماده
fined
بسیار اماده
finest
بسیار اماده
cover
اماده شدن برای دریافت توپ
cover
اماده برای برگرداندن توپ
coverings
اماده شدن برای دریافت توپ
coverings
اماده برای برگرداندن توپ
covers
اماده شدن برای دریافت توپ
covers
اماده برای برگرداندن توپ
set
اماده
set
اماده کردن
sets
اماده
sets
اماده کردن
setting up
اماده
setting up
اماده کردن
train
اماده کردن اسب
trained
اماده کردن اسب
trains
اماده کردن اسب
back up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
panel
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panels
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
pool
عده کارمند اماده برای انجام امری
pooled
عده کارمند اماده برای انجام امری
pools
عده کارمند اماده برای انجام امری
draft
اماده کردن
drafted
اماده کردن
drafts
اماده کردن
apt
متمایل اماده
present
موجود اماده
presented
موجود اماده
presenting
موجود اماده
presents
موجود اماده
edit
اماده چاپ کردن تغییر دادن
edit
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
edited
اماده چاپ کردن تغییر دادن
edited
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
lay
کشیدن اماده شدن راه
lays
کشیدن اماده شدن راه
spot
کشف کردن اماده پرداخت
spots
کشف کردن اماده پرداخت
malcontent
اماده شورش
malcontents
اماده شورش
harness
اماده کردن
harnessed
اماده کردن
harnessing
اماده کردن
finishing school
اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
finishing schools
اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
taut
اماده کار
beforehand
قبلا اماده
groom
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
grooms
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
bound
: اماده رفتن
record
تعداد موضوعات دادههای مبوطه که در حافظه موقت نگهداری می شوند و اماده پردازش هستند
handyman
شخص اماده بخدمت
handymen
شخص اماده بخدمت
minded
اماده
Linotype
ماشین حروف ریزی که سطرسطر حروف را میریزد وسطرسطر برای چاپ اماده میکند
susceptible
اماده
bat
گل اماده برای کوزه گری
bats
گل اماده برای کوزه گری
Other Matches
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ground readiness
اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
supercritical
حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
on guard
اماده توپگیری اماده برای توگیری
ramp alert
اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
winterize
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
warning order
دستور اماده باش اعلام اماده باش
laager
هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
alert force
نیروهای اماده باش نیروهای اماده
eagle flight
نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
air alert warning
اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
in store
اماده
in the saddle
اماده
lief
اماده
provided
اماده
yoi
اماده
ready made
اماده
accoutrements
اماده
stock
اماده
in kelter
اماده
in gear
اماده
ablest
اماده
abler
اماده
equipped
اماده
accoutred
اماده
in form
اماده
ready-made
اماده
in full fig
اماده
readying
اماده
readies
اماده
ready
اماده
yare
اماده
stocked
اماده
handier
اماده
handy
اماده
handiest
اماده
readied
اماده
coaches
اماده ساز
alerts
اماده باش
coaching
اماده سازی
bellicose
اماده بجنگ
obliging
اماده خدمت
coached
اماده ساز
alerted
اماده باش
coach
اماده ساز
rig
اماده شدن
preparing
اماده کردن
prepares
اماده کردن
prepare
اماده کردن
alert
اماده باش
readying
اماده کردن
snug
اماده ومجهز
rigs
اماده شدن
accommodated
اماده کردن
accommodates
اماده کردن
rigged
اماده شدن
provides
اماده کردن
provide
اماده کردن
night boat
قایق اماده
ready service
اماده به کار
ready mixed concrete
بتن اماده
ready for use
اماده مصرف
ready for operation
اماده کار
ready for duty
اماده خدمت
ready for duty
اماده کار
prompt to go
اماده رفتن
pre treatment
اماده کردن
on tap
اماده کشیدن
mission ready
اماده پرواز
ready to die
اماده مردن
ready use
اماده مصرف
unlimber
اماده کردن
transit mixed concrete
بتن اماده
to string up
اماده کردن
to pickle a rod for
اماده کردن
to gird up one's loins
اماده کارشدن
to buckle oneself
اماده شدن
to bargain for
منتظریا اماده
to a. the ball
اماده انداختن
seaworthy
اماده دریا
ripely
بطور اماده
make ready
اماده کردن
kelter
انتظام اماده
combat available
اماده به پرواز
belay
اماده کردن
battailous
اماده جنگ
at or within call
اماده فرمان
at call
اماده فرمان
aforehand
اماده راحت
action mission ship
ناو اماده
acoutre
اماده جنگ
accoutered
اماده جنگ
confect
اماده کردن
johnny on the sopt
حاضر و اماده
insusceptible
غیر اماده
in gear
اماده حرکت
he is ready at excuses
اماده است
giglot
دخترسبک که اماده
giglet
دخترسبک که اماده
get ready
اماده کردن
fledge
اماده پروازکردن
indispose
اماده ساختن
detonative
اماده انفجار
acceptancy
اماده قبول
preparatory
اماده کننده
warlike
اماده جنگ
readies
اماده کردن
ready
اماده کردن
readied
اماده کردن
readiness condition
وضعیت اماده باش
he is liable to become sick
اماده ناخوشی است
he is indisposed to go
اماده رفتن نیست
fitting out
اماده کردن ناو
gears
کردن اماده کارکردن
geared
کردن اماده کارکردن
ready for assembly
اماده جهت نصب
accoutre
با تجهیزات اماده نمودن
acoutre
اماده جنگ شدن
preparation of attack
شمشیرباز اماده حمله
in perfect trim
کاملا اراسته یا اماده
forthcoming
اماده ارائه دادن
ready for duty
اماده انجام وفیفه
his blood is up
اماده جنگ است
air alert
اماده باش هوایی
gear
کردن اماده کارکردن
alert station
ایستگاه اماده باش
prompt to go
اماده برای رفتن
concussion detonation
خرج اماده به تخریب
poised mine
مین اماده انفجار
deck alert
اماده باش عرشه
on the line
هواپیمای اماده پرواز
finished product
کالای اماده فروش
on offer
اماده برای فروش
do up
اماده استفاده کردن
finished goods
کالاهای اماده فروش
dug in
استحکامات سنگر اماده
finishing paint
رنگ سازی اماده
precanned routines
روالهای از پیش اماده
preplanned
اماده شده از قبل
armed ammunition
مهمات اماده انفجار
armed mine
مین اماده انفجار
prestocked
از پیش اماده شده
forespeak
قبلا اماده کردن
bare base
پایگاه اماده نشده
fit to work
اماده برای کارکردن
camera ready copy
کپی اماده تکثیر
canned software
نرم افزار اماده
presentient
گوش بزنگ اماده
preprinted forms
فرم های اماده
mind to do a thing
اماده انجام کاری
studied
از پیش اماده شده
warm up time
زمان اماده شدن
preparing
اماده شدن ساختن
strip alert
اماده باش 5 دقیقهای
forearm
قبلا اماده کردن
forearms
قبلا اماده کردن
refit
دوباره اماده کارکردن
refits
دوباره اماده کارکردن
refitting
دوباره اماده کارکردن
alerting
اماده باش دادن
bristle
اماده جنگ شدن
knock-ups
سردستی اماده کردن
knock-up
سردستی اماده کردن
knock up
سردستی اماده کردن
to prepare for war
اماده جنگ شدن
to fly to arms
اماده جنگ شدن
to fit with
اماده کردن برای
to deliver battle
اماده جنگ شدن
to be prepared to go
اماده رفتن بودن
refitted
دوباره اماده کارکردن
prepare
اماده شدن ساختن
prepares
اماده شدن ساختن
susceptive
پذیرنده اماده پذیرش
bristled
اماده جنگ شدن
ready to die
اماده برای مرگ
ready for use
اماده بهره برداری
set position
اماده در نقطه اغاز
set up
اماده تیراندازی کردن
ready service
اماده به استفاده فوری
set up
اماده بکار استقرار
sortie
هواپیمای اماده به پرواز
ready mixed paints
رنگهای مخلوط اماده
readiness
اماده باش امادگی
sorties
هواپیمای اماده به پرواز
prearranged
از قبل اماده شده
spot goods
کالاهای اماده تحویل
interval trailing
تمرین استقامت و اماده سازی
to keep ome's powder dry
برای هر رویدادی اماده بودن
forming of battery plates
اماده سازی صفحات باتری
to gain any ones ear
کسیرا اماده شنیدن حرفی
fitted mine
مین مسلح اماده به کار
get ready
اماده شدن حاضر کردن
up and running
اماده برای عملیات کامل
to study up
خود را اماده امتحانات کردن
he was prone to mischief
برای دو بهمزنی و شیطنت اماده
to stand in the gap
برای دفاع اماده بودن
to prepare for war
برای جنگ اماده شدن
ground alert
اماده باش 51 دقیقهای هواپیماها
ground alert
اماده باش زمینی هواپیماها
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com