Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (36 milliseconds)
English
Persian
groom
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
grooms
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
Other Matches
snow farming
اماده کردن پیست اسکی
winterize
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
trick ski
اسکی کوتاه برای انجام حرکات نمایشی اسکی روی اب
waxing cork
چوب پنبه برای پولیش کردن اسکی
to fit with
اماده کردن برای
on guard
اماده توپگیری اماده برای توگیری
surfboards
تخته مخصوص اسکی روی اب اسکی ابی بازی کردن
surfboard
تخته مخصوص اسکی روی اب اسکی ابی بازی کردن
forthcomming
اماده برای ارائه کردن
skis
اسکی کردن سرخوردن با اسکی روی برف
ski
اسکی کردن سرخوردن با اسکی روی برف
skied
اسکی کردن سرخوردن با اسکی روی برف
crams
خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed
خودرا برای امتحان اماده کردن
cramming
خودرا برای امتحان اماده کردن
cram
خودرا برای امتحان اماده کردن
winterization
اماده کردن برای کار در زمستان
delphine classics
چاپ ادبیات باستانی لاتین که برای پسر مهتر لوئی چهاردهم درست شد
tropicalization
اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
dispatch
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatched
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatches
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
aircraft turn around
اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
set up
اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
civilian preparedness for war
اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
despatching
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatched
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatches
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
reception station
پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
predigest
بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
crammer
کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
rig the ship
فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
skiable
مناسب برای اسکی
master clear
کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
ski run
سرازیری یا مسیر مناسب برای اسکی بازی
burn in
حرارت دادن واکس برای مالیدن به کف اسکی
short ski
اسکی کوتاه پهن برای مبتدیان و سالمندان
poma lift
تله اسکی میلهای برای انتقال نفر بنفر
aquaplane
قطعهء چوبی که برای اسکی ابی بکار میرود
telemark
پیچ اسکی بجلو وجلو بردن ان از اسکی دیگر
ground readiness
اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
glm
روش اموزش اسکی به بزرگسالان با اسکی کوتاه
dogger
اسکی باز ماهر در هات داگ اسکی
on offer
اماده برای فروش
ready to die
اماده برای مرگ
prompt to go
اماده برای رفتن
fit to work
اماده برای کارکردن
sealsking
نوار پوست سگ ماهی زیرچوب اسکی تورینگ برای جلوگیری از سر خوردن بعقب
attentions
شمشیرباز اماده برای مبارزه
coverings
اماده برای برگرداندن توپ
to keep ome's powder dry
برای هر رویدادی اماده بودن
on guard
اماده برای دفاع باشید
to stand in the gap
برای دفاع اماده بودن
up and running
اماده برای عملیات کامل
attention
شمشیرباز اماده برای مبارزه
cover
اماده برای برگرداندن توپ
batted
گل اماده برای کوزه گری
mission ready
هواپیمای اماده برای پرواز
bats
گل اماده برای کوزه گری
bat
گل اماده برای کوزه گری
he was prone to mischief
برای دو بهمزنی و شیطنت اماده
covers
اماده برای برگرداندن توپ
attack on preparation
شمشیرباز اماده برای حمله
to prepare for war
برای جنگ اماده شدن
passes
یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
passed
یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
pass
یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
herbescent
اماده برای پیداکردن طبیعت گیاه
platform load
بار اماده برای بارریزی هوایی
addressed
اماده شدن برای ضربه یاهدفگیری
addresses
اماده شدن برای ضربه یاهدفگیری
off the shelf
تدارکات اماده برای توزیع و تحویل
covers
اماده شدن برای دریافت توپ
cover
اماده شدن برای دریافت توپ
coverings
اماده شدن برای دریافت توپ
finished product
محصولات اماده برای توزیع ومصرف
naval landing party
تیم اب خاکی نیروی دریایی تیم اماده کردن ساحل برای عملیات اب خاکی
pools
عده کارمند اماده برای انجام امری
pooled
عده کارمند اماده برای انجام امری
clutch start
روشن و اماده بودن موتورسیکلت برای مسابقه
to the manner born
فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب
hypnotizable
اماده برای خواب رفتن بوسائل مصنوعی
repertoire
فهرست نمایشهای اماده برای نمایش دادن
pool
عده کارمند اماده برای انجام امری
refire time
زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
vitrescent
اماده برای تبدیل به شیشه دارای خاصیت شیشهای
back up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
lime paste
اهک شکفته شده و اماده برای تهیه بتن
sawhorse
نیمکت زیر الوار اماده برای اره کشی
it is insusceptible of change
اماده برای تغییر نسبت استعداد دگرگونی ندارد
back-up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
diagonal
اسکی تورینگ و اسکی صحرانوردی
hot site
یک مرکز کاملا" مجهزکامپیوتری که برای حالت اضطراری اماده است
turnkey
سیستم کامپیوتر اماده برای یک منظور خاص اصلی جامع
reaction time
زمان اماده شدن یکان برای عکس العمل به دستورات
pilot engine
ماشینی که راه را برای ماشین دیگر صاف و اماده میسازد
sedan
اتومبیل مسافرتی که ممکن است با تغییراتی برای مسابقه اماده شود
sedans
اتومبیل مسافرتی که ممکن است با تغییراتی برای مسابقه اماده شود
turnkey system
سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است
supercritical
حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
swiping
مهتر
swiped
مهتر
swipe
مهتر
grooms
مهتر
hostler
مهتر
groom
مهتر
seniors
مهتر
senior
مهتر
stabler
مهتر
ice-skate
روی یخ اسکی کردن
skis
اسکی بازی کردن
skied
اسکی بازی کردن
ski
اسکی بازی کردن
ice skate
روی یخ اسکی کردن
ice-skates
روی یخ اسکی کردن
elder statesmen
دولتمرد مهتر
elder statesman
دولتمرد مهتر
groomsman
ساقدوش مهتر
ostler
مهتر اصطبل
Guinea
کمک مهتر
guineas
کمک مهتر
horseboy
شاگرد مهتر
alpine
اسکی کردن در سراشیبی کوه
marshall
مهتر اسب سرلشگرهوایی
pounce
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounced
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounces
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pouncing
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
Linotype
ماشین حروف ریزی که سطرسطر حروف را میریزد وسطرسطر برای چاپ اماده میکند
voyage repairs
تعمیرات مخصوص اماده شدن ناو برای دریانوردی تعمیرات قبل از حرکت دریایی
staging area
منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
outside
خم کردن بدن به قسمت خارجی منحنی پیچ اسکی
outsides
خم کردن بدن به قسمت خارجی منحنی پیچ اسکی
statitizing
فرایند انتقال یک دستورالعمل از حافظه کامپیوتر به ثباتهای دستورالعمل و نگهداری ان ان در انجا بگونهای که برای اجرا شدن اماده باشد
outside
اسکی بیرونی در منحنی پیچ لبه خارجی از منحنی پیچ اسکی
outsides
اسکی بیرونی در منحنی پیچ لبه خارجی از منحنی پیچ اسکی
to cut out
بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
panel
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panels
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
provides
اماده کردن
unlimber
اماده کردن
supply
اماده کردن
supplied
اماده کردن
readied
اماده کردن
set
اماده کردن
provide
اماده کردن
harness
اماده کردن
get ready
اماده کردن
confect
اماده کردن
accommodates
اماده کردن
preparations
اماده کردن
accommodated
اماده کردن
make ready
اماده کردن
prepare
اماده کردن
supplying
اماده کردن
prepares
اماده کردن
drafts
اماده کردن
primed
اماده کردن
primes
اماده کردن
readying
اماده کردن
preparation
اماده کردن
drafted
اماده کردن
readies
اماده کردن
harnessing
اماده کردن
draft
اماده کردن
prime
اماده کردن
to string up
اماده کردن
belay
اماده کردن
pre treatment
اماده کردن
harnessed
اماده کردن
sets
اماده کردن
preparing
اماده کردن
setting up
اماده کردن
to pickle a rod for
اماده کردن
ready
اماده کردن
outfit
سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
outfits
سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
hot dog skiing
اسکی کردن با سرعت در میان پستی و بلندی یا بوس و تابع تکنیک خاصی هم نیست
train
اماده کردن اسب
forearms
قبلا اماده کردن
knock up
سردستی اماده کردن
gears
کردن اماده کارکردن
knock-ups
سردستی اماده کردن
fitting out
اماده کردن ناو
do up
اماده استفاده کردن
forespeak
قبلا اماده کردن
forearm
قبلا اماده کردن
knock-up
سردستی اماده کردن
trained
اماده کردن اسب
set up
اماده تیراندازی کردن
geared
کردن اماده کارکردن
gear
کردن اماده کارکردن
trains
اماده کردن اسب
spots
کشف کردن اماده پرداخت
to study up
خود را اماده امتحانات کردن
get ready
اماده شدن حاضر کردن
to provide oneself
خودرا اماده یا مجهز کردن
sensate
اماده پذیرش حس احساس کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com