English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
civil works امور ساختمانی و تاسیسات امور شهرسازی و تاسیساتی
Other Matches
medical regulator تنظیم کننده امور بهداشتی مدیر امور بهداشتی
amor امور
combat duty امور رزمی
authority اولیاء امور
aviation authority امور هواپیمایی
interiors امور داخله
interior امور داخله
religious matters امور دینی
financial affairs امور مالی
personal affairs امور شخصی
non litigious matters امور حسبی
state affairs امور مملکتی
money matters امور پولی
interior affairs امور داخلی
authorities اولیای امور
miscellaneous امور متفرقه
authority ties of the state اولیا امور
authority ties of the state مصادر امور
civil affairs امور غیرنظامیان
the high functionery ries of the state مصادر امور
non litigious jurisdiction act قانون امور حسبی
secretary of state for foreign affairs وزیر امور خارجه
militarization نظامی کردن امور
ministry of foreign affairs وزارت امور خارجه
principal centre of affairs مرکز مهم امور
chaplains افسر امور دینی
space broker کارگزار امور تبلیغات
non litigious matters act قانون امور حسبی
resgestae امور انجام شده
probate court محکمه امور حسبی
majordomo متصدی امور خانوادگی
liquidation of company تصفیه امور شرکتها
routinely امور غیر مهم
routines امور غیر مهم
bureaucratic وابسته به امور اداری
customs broker واسطه امور گمرکی
promiscuous بیقید در امور جنسی
air branch قسمت امور هوایی
clerical test ازمون امور دفتری
politico military امور سیاسی نظامی
routine امور غیر مهم
emotional and physical امور عاطفی و بدنی
g air رکن 2 امور هوایی
minister of foreign affairs وزیر امور خارجه
minister for foreign affairs وزیر امور خارجه
Foreign Office وزارت امور خارجه
foreign minister وزیر امور خارجه
fish warden متصدی امور شیلات
chaplain activities fund اعتبار امور مذهبی
financial affairs امور مربوط به مالیه
civic action امور عام المنفعه
table of authorities جدول اولیا امور
administration اداره امور یکانها
surveillance authority اولیاء امور نظارتی
administrations اداره امور یکانها
to arrange matters ترتیب دادن امور
corporate treasurer مدیر امور مالی
chaplain افسر امور دینی
supervisory authority اولیاء امور مراقبتی
testamentary causes امور مربوط به وصایا
surveillance authority اولیاء امور مراقبتی
chief financial officer [CFO] مدیر امور مالی
supervisory authority اولیاء امور نظارتی
State Department وزارت امور خارجه
tax reforms اصلاح امور مالیاتی
tax administration اداره امور مالیات
The foreign ministry. the ministry of foreign affairs. وزارت امور خارجه
regulatory authority اولیاء امور نظارتی
regulatory authority اولیاء امور مراقبتی
assignees in bankruptcy هیئت تصفیه امور ورشکسته
technicians شخص متخصص در امور صفتی
domiciles منزل یا مرکز مهم امور
presswork اداره مطبعه امور چاپخانه
technician شخص متخصص در امور صفتی
politics علم سیاست امور سیاسی
surgical مربوط به امور پزشکی جراحی
deficit financing اداره امور مالی با کسرموازنه
The ministry of economic affairs and finance وزارت امور اقتصاد و دارایی
Ministry of Labor and Social Affairs . وزارت کار ؟ امور اجتماعی
proetor متصدی امور قضایی وکشوری
domicile منزل یا مرکز مهم امور
signal security حفافت امور مخابراتی یا ارتباطات
strategic مربوط به امور سوق الجیشی
financial data اطلاعات مربوط به امور مالی
to take the helm زمام امور رادردست گرفتن
counsel appointed وکیل مسخر یاتسخیری در امور مدنی
major-domos متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
major-domo متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
major domo متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
to go into hiding خود را پنهان کردن [از اولیاء امور]
to go underground خود را پنهان کردن [از اولیاء امور]
cryptologistics امور لجستیکی مربوط به عملیات رمز
generals شرکت مربوط به امور اداری اصلی
general شرکت مربوط به امور اداری اصلی
diplomatist کسی که به امور دیپلماتیک اشتغال دارد
parochialism امور مربوط بناحیه یابخش کلیسایی
minnesota clerical aptitude test ازمون استعداد امور دفتری مینه سوتا
dialectic هگل و مارکس ان را جهت تعلیل و توجیه امور
verderer متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
home امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
deck department قسمت اداره امور باربری و کالای ناوگان
verderor متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
rummage sale حراج هدایای تقدیمی بکلیسابرای امور خیریه
treasurers مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
shipping امور ارسال کالاها ناوگان عمومی یک کشور
channels کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
channeling کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
channeled کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
channel کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
treasurer مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
channelled کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
homes امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
housekeeping امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
superstitious uses مخارجی که برای امور مذهبی غیرقانونی صرف شود
collated به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
get in gear [get into gear] <idiom> بعد از مدتی دوباره سررشته امور را به دست گرفتن.
formalism اعتقاد به حفظ فاهر وقالبهای موجود در کلیه امور
collates به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collating به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collate به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
functional رسم امور داخلی و فرآیندهای ماشین یا نرم افزار
commonest زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
commoners زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
common زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
trial attorney وکیلی که تخصص او در دفاع است وکمتر به امور دفتری می رسد
hipster شخص طرفدار امور جدیدوبیسابقه مانند مواد مخدره وغیره
selenodetic امور مربوط به تهیه نقشه یانقشه برداری از کره ماه
institutionalism سیاست ترویج امور خیریه واصلاح بزهکاران از طرق اخلاقی و تادیبی
joint petroleum office دفتر امور سوخت رسانی مشترک نیروهای مسلح درصحنه عملیات
churchwardens هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
churchwarden هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
consortiums ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
consortium ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
consortia ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
back end server کامپیوتر متصل به شبکه که امور مربوط به ایستگاههای کاری مشتری را انجام میدهد
businesses کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
business کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
classical economics نظرپیروان ان عدم دخالت دولت در امور اقتصادی است وپیروان ان را اقتصادیون کلاسیک گویند
Big Brother دولت یا هر سازمانی که در امور خصوصی و داخلی مردم دخالت و جاسوسی کند و آنها را سختمهار نماید
totaliarian state دولتی که دران یک نفر یا یک هیات حاکمه اختیار و تصدی همه امور رادر دست دارند
job زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است
jobs زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است
departmentalism اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
flag day هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
After a few days out of the office it always takes me a while to get into gear when I come back. بعد از چند روز دور بودن از دفتر همیشه مدتی زمان می برد تا پس از بازگشت دوباره سر رشته امور را به دست بیاورم.
business مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
civil censorship سانسور روابط غیرنظامی نظامیان سانسور امور هنری و ارتباطی غیرنظامیان
businesses مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
consumer logistics امور امادی مصرف کنندگان مصرف کالا و اماد
customs of the services مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
service peculiar امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو
civilian supply امور اماد غیرنظامی رسانیدن اماد به غیرنظامیان در منطقه
assistant chief of staff,g(civil affair معاونت امور غیرنظامیان رکن پنجم اداره پنجم
electronic سیستمی که از ترمینال کامپیوتری برای سایت فروش برای امور الکترونیکی یا کنترل مثل مشخصات محصول و...
housekeeping در آغاز برنامه جدید برای انجام امور سیستم مثل پاک کردن حافظه تشخیص کلیدهای تابع یا تغییر حالت صفحه تصویر
blue book کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
robot وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
supervisory مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
individualism فلسفه اصالت فردیت روش فکری که معتقد به ازاد گذاشتن فرد درجمیع امور و شئون است بدون انکه مصالح جمع این ازادی را محدود کند
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
close corporation شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
politics علم سیاسی امور سیاسی
letters of administration حکم انتصاب امین ترکه سندی است که به موجب ان سمت مدیر یامدیره ترکه بلاوارث احراز میشود و به وی اختیار قیام به امور راجع به اداره ترکه را میدهد
noncontiguous facility تاسیسات دور از یکان یاقسمت مربوط تاسیسات خارج از محوطه قسمتی
air landing facility تاسیسات مخصوص پیاده شدن از راه هوا تاسیسات فرودهوایی
public relations officer رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
economic and social council شورای اقتصادی و اجتماعی یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل متحد که وفیفه اش انجام امور اقتصادی واجتماعی و فرهنگی و تربیتی مربوط به سازمان ملل
civil appropriation اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
capital budget بودجه تاسیساتی
capital outlays هزینههای تاسیساتی
municipal engineering شهرسازی
town planning شهرسازی
urbanism شهرسازی
municipal engineering مهندسی شهرسازی
civil engineer مهندس شهرسازی
civil engineers مهندس شهرسازی
caretaker status وضعیت منتظر استفاده تاسیسات ذخیره تاسیسات منتظر اشغال
permanent structures به تاسیساتی گفته میشود که پس از اتمام قرارداد پیمانکاردر محل می گذارد
capital outlays هزینههای تاسیساتی هزینههای سرمایهای
facility تاسیسات
plants تاسیسات
installation تاسیسات
maintenance تاسیسات
plant تاسیسات
services تاسیسات
facilities تاسیسات
installations تاسیسات
border installations تاسیسات مرزی
lighting plant تاسیسات روشنایی
confinement facility تاسیسات زندان
sports facility تاسیسات ورزشی
naval establishment تاسیسات دریایی
fiscal station تاسیسات سریال
treatment facility تاسیسات پزشکی
treatment facility تاسیسات بهداری
built in engine موتور تاسیسات
air facility تاسیسات هوایی
hospital benefit تاسیسات بیمارستانی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com