Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
English
Persian
in prospect
انتظار داشته
in prospective
انتظار داشته
Search result with all words
par for the course
<idiom>
تنها چیزیکه انتظار داشته
Those who play with edged tools must expect to be .
<proverb>
کسى نه با وسائل تیز بازى مى کند باید انتظار بریده شدن دستش را داشته باشد .
HE that lies down with dogs must expect to rise with fleas..
<proverb>
کسى که با سگها بخوابد بایستى انتظار آن را هم داشته باشد که با یشرات برخیزد.(پسر نوی با بدان بنشست ,خاندان نبوتش گم شد).
Other Matches
One mustn't sk apple trees for oranges, France for sun, women for love, life for happiness.
نباید از درخت پرتقال انتظار سیب، از فرانسه انتظار آفتاب، از زنان انتظار عشق و از زندگی انتظار شادی داشت.
One day I want to have a horse of my very own.
روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
delta clock
که خطا داشته یا در حلقه بی انتها قرار گرفته و یاوضعیت اشتباه داشته
attends
انتظار کشیدن انتظار داشتن
attend
انتظار کشیدن انتظار داشتن
attending
انتظار کشیدن انتظار داشتن
holding position
وضعیت انتظار و در جا زدن وضعیت انتظار هواپیما درمحوطه تاکسی کردن
waiting position
ایستگاه انتظار قایقهای گشتی سریع السیر حالت انتظار یااماده باش قایقهای گشتی
expectance
انتظار
prospect
انتظار
prospecting
انتظار
prospected
انتظار
prospects
انتظار
anticipation
انتظار
expectantly
با انتظار
expectation
انتظار
expectations
انتظار
ready line
خط انتظار
expectancy
انتظار
wait time
زمان انتظار
wait state
وضعیت انتظار
to my great surprise
برخلاف انتظار من
to look forward to
انتظار داشتن
redezvous
محل انتظار
waiting-room
اتاق انتظار
rendezvous area
موضع انتظار
in the cards
<idiom>
انتظار داشتن
wait state
حالت انتظار
beyond the pale
<idiom>
دوراز انتظار
anticipatory
در حال انتظار
waiting list
لیست انتظار
waiting-room
اطاق انتظار
waiting-rooms
اطاق انتظار
waiting lists
لیست انتظار
waiting time
زمان انتظار
reception room
اتاق انتظار
waiting room
اطاق انتظار
reception rooms
اتاق انتظار
lobbies
سالن انتظار
expectancy chart
نمودار انتظار
ante-chamber
اتاق انتظار
lobbied
سالن انتظار
error of expectation
خطای انتظار
cooling period
زمان انتظار
aspiration level
سطح انتظار
anticipative
درحالت انتظار
anticipated
<adj.>
انتظار می رود
estimated
<adj.>
انتظار می رود
expected
<adj.>
انتظار می رود
standbys
حالت انتظار
standby
حالت انتظار
presumable
<adj.>
انتظار می رود
probable
<adj.>
انتظار می رود
lobby
سالن انتظار
expectancy table
جدول انتظار
expectative
مورد انتظار
anteroom
اطاق انتظار
anterooms
اطاق انتظار
inopinate
انتظار نداشته
half pay
حق انتظار خدمت
bide
در انتظار ماندن
ante-rooms
اطاق انتظار
nonpay status
حالت انتظار خدمتی
on deck
در انتظار نوبت شنا
anticipated price
قیمت مورد انتظار
means end expectation
انتظار وسیله- هدف
likly
انتظار داشتنی مناسب
intended saving
پس انداز مورد انتظار
anticipated profit
سود مورد انتظار
beyond one's expectation
مافوق انتظار کسی
expected value
ارزش مورد انتظار
expected price
قیمت مورد انتظار
anticipated inflation
تورم مورد انتظار
expected frequency
فراوانی مورد انتظار
look forward
انتظار چیزی را داشتن
sales expectations
فروش مورد انتظار
one anxious week of waiting
یک هفته انتظار با نگرانی
in prospect
مورد انتظار
[در برنامه ]
point spread
امتیاز قابل انتظار
to look forward to something
انتظار چیزی را داشتن
suit up
ذخیره در انتظار بازی
tempo stroll variation
واریاسیون صبر و انتظار
to look forward expectantly to the future
با انتظار به آینده نگاه کردن
hold forth
پیشنهاد کردن انتظار داشتن
speculating
انتظار سودو زیاد داشتن
intended investment
سرمایه گذاری مورد انتظار
fractional antedating goal response
خرده پاسخ انتظار هدف
awaiting aircraft availability
زمان انتظار درخط تعمیر
waited
انتظار کشیدن معطل شدن
to have arrived
[expected moment]
رسیدن
[به زمان انتظار رفته]
profiteer
فردیکه انتظار سودزیاد دارد
profiteers
فردیکه انتظار سودزیاد دارد
expects
انتظار داشتن منتظر بودن
awaiting
منتظر شدن انتظار داشتن
promise
نوید انتظار وعده دادن
promises
نوید انتظار وعده دادن
expecting
انتظار داشتن منتظر بودن
expected
انتظار داشتن منتظر بودن
expect
انتظار داشتن منتظر بودن
awaits
منتظر شدن انتظار داشتن
awaited
منتظر شدن انتظار داشتن
await
منتظر شدن انتظار داشتن
speculate
انتظار سودو زیاد داشتن
speculated
انتظار سودو زیاد داشتن
speculates
انتظار سودو زیاد داشتن
product life expectancy
عمر مورد انتظار محصول
waits
انتظار کشیدن معطل شدن
wait
انتظار کشیدن معطل شدن
taxi stand
توقفگاه تاکسی
[برای انتظار مسافر]
queuing theory
نظریه خط انتظار نوبت درتحقیق عملیات
I look forward to receiving your reply.
من در انتظار دریافت پاسخ شما هستم.
cabstand
[American E]
توقفگاه تاکسی
[برای انتظار مسافر]
central tendency
احتمال مطابقت داده با مقادیرمورد انتظار
a further 50 are in prospect
۵۰ تای دیگر مورد انتظار هستند
envisages
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
taxi rank
[British E]
توقفگاه تاکسی
[برای انتظار مسافر]
envisaged
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaging
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisage
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
ready cap
حالت انتظار هواپیمای جنگنده برای پرواز
deliver the goods
<idiom>
موفق درانجام کاری که خوب انتظار میرود
lounger
کسیکه در نیمکت یا در سالن انتظار استراحت میکند
Perhaps you are waiting for the plums fall into your mouth.
لابد انتظار داری که لقمه را بجوند ودهانت بگذارند
get away with murder
<idiom>
انجام کاری خیلی بد بدون انتظار تنبیه را داشتن
hydroxide
داشته باشد
keep your peck up
دل داشته باشد
kept
نگاه داشته
worksheet
ی داشته باشد
you bet
یقین داشته باش
tripod
چیزی که سه پایه داشته
tripods
چیزی که سه پایه داشته
keep your peck up
جرات داشته باشید
if any
اگر داشته باشد
be a man
مردانگی داشته باشید
he has passed the chair
ریاست داشته است
immediate
پردازش داده پس از ایجاد آن و نه انتظار برای پاس ساعت یا زمان سنگرون
he had need remember
بایستی بخاطر داشته باشید
Keep an eye on things.
هوای کاررا داشته باش
frothily
بی انکه مغزیامعنی داشته باشد
irrelatively
بی انکه وابستگی داشته باشد
Be of good courage .
قوت قلب داشته باشید
pent up
دریک جا نگاه داشته شده
As much as you wish to have .
هر قدر که میل داشته با شید
Be patient .
صبر داشته باش ( حوصله کن )
ineffectively
بی انکه اثری داشته باشد
He has become too big for his boots. He is getting above himself .
هوا( یابو ) ورش داشته
the u kingdom
کشوری که پادشاه داشته باشد
the u states
کشوری که پادشاه داشته باشد
hang
قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
hangs
قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
parallel
اگر به توجه نیاز داشته باشند
parallelled
اگر به توجه نیاز داشته باشند
Moderation in all things.
<proverb>
در همه چیز اعتدال داشته باش.
carbuncles
لعلی که تراش محدب داشته باشد
parallels
اگر به توجه نیاز داشته باشند
walk (all) over
<idiom>
انجام هرکاری که دوست داشته باشه
parallelling
اگر به توجه نیاز داشته باشند
unauthorized
آنچه باید مجوز داشته باشد
paralleled
اگر به توجه نیاز داشته باشند
irrelevantly
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
off the point
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
paralleling
اگر به توجه نیاز داشته باشند
numbly
بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
ukase
فرمان امیراتور که قوت قانونی داشته
I'd like to have a place of my own
[to call my own]
.
من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
incomparably
بدون اینکه نظر داشته باشد
carbuncle
لعلی که تراش محدب داشته باشد
It is immaterial how rich he may be .
مهم نیست چقدر ثروت داشته با شد
for no p reason
بی انکه دلیل خاصی داشته باشد
it is in good keep
خوب نگاه داشته یاحفافت شونده
eye cup
فرفی که چشم رادران نگاه داشته
Make sure the statuette doesnt topple over .
هوای مجسمه را داشته باش که نیافتد
roundelay
تصنیف یاسرودی که برگردان داشته باشد
harpy
جانوری که تن ورخسار زن وبال وچنگال مرغ را داشته
harpies
جانوری که تن ورخسار زن وبال وچنگال مرغ را داشته
large ship
کشتی که بیش از 731 مترطول داشته باشد
nutritiously
چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
four in hand
گردونه چهار اسبه که یک راننده داشته باشد
on occasion
لدی الاقتضا هر وقت موقعیت داشته باشد
reefer
خودرویی که اطاقک عایق حرارت داشته باشد
actual job
[job held]
[occupation held]
پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
You cannot have it both ways .
<proverb>
نمى توانى هم این را داشته باشى هم آنرا .
pointlessly
بی انکه معنی ویژه یا لطفی داشته باشد
corporator
گروه یا شرکتی که شخصیت حقوقی داشته باشد
corporate town
شهری که حقوق بلدی داردومیتواندشهرداری داشته باشد
titular charge daffaires
کاردارسفارتخانه در حالی که اختیارات خاص داشته باشد
reefers
خودرویی که اطاقک عایق حرارت داشته باشد
gazebo
عمارت تابستانی که چشم اندازخوبی داشته باشد
nutritively
چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
Whay keep a dog and bark yourself?.
<proverb>
چرا سگ نگه داشته اى و خود پارس مى کنى؟.
inefficaciously
ناسودمندانه بی انکه سودیا فایدهای داشته باشد
four by four
خودرو چهارچرخی که هرچهارچرخ ان نیرو داشته باشد
fieldsman
کسیکه دربازی توپ رانگاه داشته برمیگرداند
pay d.
خاک زرداریاسیم دارکه شستن ان صرف داشته باشد
i insist on your being present
جدا` عقیده دارم که شما بایدحضور داشته باشید
toneme
لفظی که درالسنه اهنگی تلفظ خاصی داشته باشد
Would you care for a cup of coffee?
آیا دوست دارید یک لیوان قهوه داشته باشید؟
chimaera
جانوری که سرشیر وبدن ببرودم مار داشته است
chimeras
جانوری که سرشیر وبدن ببرودم مار داشته است
alternated
که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com