English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (7 milliseconds)
English Persian
redid انجام دادن مجدد چیزی
redo انجام دادن مجدد چیزی
redoes انجام دادن مجدد چیزی
redoing انجام دادن مجدد چیزی
redone انجام دادن مجدد چیزی
Other Matches
continue ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
finish انجام دادن چیزی تا انتها
finishes انجام دادن چیزی تا انتها
implement انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
to work it <idiom> چیزی را انجام دادن و به پایان رساندن
implements انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implementing انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implemented انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
rushing برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushed برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rush برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
reach out with an olive branch [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch <idiom> [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
repeats انجام مجدد یک عمل
repeat انجام مجدد یک عمل
like a duck takes the water [Idiom] کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
rewrote نوشتن مجدد چیزی
rewritten نوشتن مجدد چیزی
rewrite نوشتن مجدد چیزی
rewrites نوشتن مجدد چیزی
rewriting نوشتن مجدد چیزی
rewrite عمل نوشتن مجدد چیزی
rewrote عمل نوشتن مجدد چیزی
rewriting عمل نوشتن مجدد چیزی
rewritten عمل نوشتن مجدد چیزی
rewrites عمل نوشتن مجدد چیزی
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
scratch one's back <idiom> کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
reprecipitation رسوب دادن مجدد
redeployment گسترش مجدد دادن
refect نیروی مجدد دادن
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
demanded تقاضا برای انجام چیزی
driven انجام شده توسط چیزی
demands تقاضا برای انجام چیزی
demand تقاضا برای انجام چیزی
de scramble سازمان دادن مجدد پیام یا سیگنالی که حالت نامناسب دارد
objective چیزی که کسی سعی به انجام آن دارد
objectives چیزی که کسی سعی به انجام آن دارد
to purpose something هدف چیزی [انجام کاری] را داشتن
charge ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charges ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
to bite the bullet <idiom> پذیرفتن انجام کاری و یا چیزی سخت یا ناخوشایند
ways and means طرق و وسایل انجام چیزی تامین معاش
forbids بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
forbid بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
put up to <idiom> وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
let it rip <idiom> انجام بیش از اندازه چیزی ،گیرافتادن درکاری
effectuate انجام دادن صورت دادن
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
warm start شروع مجدد برنامه که متوقف شده بود ولی بدون از دست دادن داده
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
rub someone the wrong way <idiom> خشمگین کردن با چیزی که شخص میگوید یا انجام می دهد
prescan خصوصیت بیشتر اسکنرهای مسط ح که اسکن سریع و با realution کم انجام می دهند تا نمونه اصلی را مجدد بررسی کنید یا ناحیهای که باید بهتر اسکن شود مشخص کنید
to get in somebody's way مانع کردن کسی [چیزی] که بتواند کارش را انجام دهد
delaying مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delay مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delays مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
re endorsement پشت نویسی مجدد فهرنویسی مجدد
insert قرار دادن چیزی در چیزی
inserting قرار دادن چیزی در چیزی
inserts قرار دادن چیزی در چیزی
to lean something against something چیزی را به چیزی تکیه دادن
to suggest it is appropriate to do so [matter] پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد [چیزی ]
fullest انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب
let go <idiom> به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
full انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب
accomplishing انجام دادن
to put through انجام دادن
administer انجام دادن
put into practice انجام دادن
performed انجام دادن
implementing انجام دادن
accomplish انجام دادن
performs انجام دادن
accomplishes انجام دادن
make something happen انجام دادن
carry into effect انجام دادن
put inpractice انجام دادن
put ineffect انجام دادن
implement انجام دادن
carry ineffect انجام دادن
actualize انجام دادن
actualise [British] انجام دادن
bring into being انجام دادن
put into effect انجام دادن
make a reality انجام دادن
fulfill [American] انجام دادن
execute انجام دادن
carry out انجام دادن
bring inbeing انجام دادن
accomplish انجام دادن
perform انجام دادن
to make good انجام دادن
to go through انجام دادن
coverings انجام دادن
chars انجام دادن
covers انجام دادن
charring انجام دادن
furnish انجام دادن
furnishes انجام دادن
char انجام دادن
furnishing انجام دادن
implements انجام دادن
parform انجام دادن
stand to انجام دادن
implemented انجام دادن
implement انجام دادن
go through انجام دادن
put on انجام دادن
cover انجام دادن
fulfit انجام دادن
carry out انجام دادن
to follow out انجام دادن
to do a thing the right way انجام دادن
to carry through انجام دادن
to carry into execution انجام دادن
to bring to effect انجام دادن
chare انجام دادن
to bring to an issve انجام دادن
pays انجام دادن
paying انجام دادن
do up انجام دادن
pay انجام دادن
fulfils انجام دادن
fulfill انجام دادن
make out <idiom> انجام دادن
effected انجام دادن
effect انجام دادن
fulfills انجام دادن
effecting انجام دادن
fulfilled انجام دادن
fulfilling انجام دادن
fulfil انجام دادن
cut corners <idiom> [زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
out act بهتر انجام دادن از
performs انجام دادن خوب یا بد
repeat دوباره انجام دادن
on the beam <idiom> خوب انجام دادن
solemnize باتشریفات انجام دادن
reworked دوباره انجام دادن
reworking دوباره انجام دادن
redid دوباره انجام دادن
alternated بنوبت انجام دادن
alternates بنوبت انجام دادن
reworks دوباره انجام دادن
performed انجام دادن خوب یا بد
rework دوباره انجام دادن
completion of a contract انجام دادن قرارداد
to toss off زود انجام دادن
to do by halves ناقص انجام دادن
go the whole hog <idiom> بطورکامل انجام دادن
repeats دوباره انجام دادن
dash بسرعت انجام دادن
dashed بسرعت انجام دادن
dashes بسرعت انجام دادن
to bring through خوب انجام دادن
to a one's object مقصودخودرا انجام دادن
manipulate با دست انجام دادن
overdoing بیش از حد انجام دادن
put across خوب انجام دادن
redoes دوباره انجام دادن
overdoes بیش از حد انجام دادن
manipulates بامهارت انجام دادن
lurked در خفا انجام دادن
overdo بیش از حد انجام دادن
To carry out to the letter . To do something very meticulously . موبه مو انجام دادن
lurking در خفا انجام دادن
overdid بیش از حد انجام دادن
alternate بنوبت انجام دادن
redoing دوباره انجام دادن
redone دوباره انجام دادن
lurks در خفا انجام دادن
to carry out a transaction معامله ای انجام دادن
lurk در خفا انجام دادن
misdo ناصحیح انجام دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com