English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (10 milliseconds)
English Persian
humanised انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanises انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanising انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanize انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanized انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanizes انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanizing انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
Other Matches
animalization واجد صفات حیوانی
homozygote واجد صفات پدرومادر
dehumanization از دست دادن صفات انسانی
ethos صفات وشخصیت انسان
man-made مصنوع انسان انسانی
man made مصنوع انسان انسانی
hu man دارای خوی انسانی انسان
cybernetics مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
human factor فاکتورهای انسانی ضریب مربوط به خطای انسانی
inhuman فاقد خوی انسانی غیر انسانی
anthrop پیشوند بمعانی > انسان < و > جنس انسان <
anthropo پیشوند بمعانی >انسان < و > جنس انسان <
allocated manpower نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
intelligence طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
artificial intelligence طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
id مجموع تمایلات انسان که نفس یا شخصیت انسان و تمایلات شهوانی وجنسی ازان ناشی میشود
anthropography علم ساختمان بدن انسان رشتهای از علم انسان شناسی که درباره تاثیراوضاع جغرافیایی بر روی نژادها صحبت میکند
feelings indigenous to man احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
qualified واجد شرایط
qalified واجد شرایط
qulifications واجد شرایط
qualification واجد شرایط
bona fide واجد شرایط
eligible واجد شرایط
qualifies واجد شرایط
qualify واجد شرایط
Neanderthal وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
qualified واجد شرایط لازمه
entry group گروه واجد شرایط
qualificatory واجد شرایط کننده
qualify for واجد شرایط بودن
quantify واجد شرایط شدن
possessing the necessary qualifications واجد شرایط لازم
eligible واجد شرایط مطلوب
quantified واجد شرایط شدن
quantifies واجد شرایط شدن
quantifying واجد شرایط شدن
qualified person شخص واجد شرایط کارشناس متخصص
eligible واجد شرایط برای انتخاب شدن
qualify صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
qualifies صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
makings صفات یا
secondary qualities صفات ثانوی
sportmanlike صفات ورزشکارانه
womanliness صفات زنانه
paternity صفات پدری
qui tam action دعوی کیفری که واجد جنبه عمومی و خصوصی باشد
admirable qualitics صفات پسندیده یاستوده
characterization توصیف صفات اختصاصی
attributes of god صفات یا اسامی خدا
pattern الگو صفات فردی
interosculate صفات مشترک داشتن
patterns الگو صفات فردی
qualities inhering in a person صفات جبلی شخص
epithetical دارای صفات یا القال
osculation تماس اشتراک صفات
germanity صفات ویژه المانی
osculate صفات مشترک داشتن
whorish دارای صفات هرزگی وفاحشه گی
quantitative بیان شده بر حسب صفات
lineament خطوط چهره صفات مشخصه
lineaments خطوط چهره صفات مشخصه
racy دارای صفات اصلی و نژادی
to p any one's good qualities صفات نیک کسی راستودن
quantitatively بیان شده بر حسب صفات
well conditioned نیکو خصال دارای صفات حسنه
dysgenic مضر برای صفات وخصوصیات ارثی
disfeature صفات ممتازه چیزی را از بین بردن
characters صفات ممتازه هرنوع حروف نوشتنی وچاپی
recapitulate صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
recapitulated صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
echinoid دارای صفات خوارپوست دریایی یاتوتیاء البحر
These qualities are esteemed by managers. مدیران این [نوع] صفات را ارجمند می شمارند.
cacogenesis فساد نژادی دراثر حفظ وابقاء صفات بد
character صفات ممتازه هرنوع حروف نوشتنی وچاپی
recapitulating صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
autosexing دارای صفات جنسی مغایر بانوع خود
recapitulates صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
recombinant موجود دارای صفات ارثی متشکل جدید
gene عامل موجود در کروموزوم که ناقل صفات ارثی است
genes عامل موجود در کروموزوم که ناقل صفات ارثی است
incross اختلاط و امیزش صفات ارثی یک طایفه میان افراد ان
telegony انتقال فرضی صفات ونفوذاخلاقی شوهر اول در بچههای زن از شوهران بعدی
neoanthropic نو انسانی
human انسانی
humane <adj.> انسانی
humans انسانی
humane انسانی
humanitarian <adj.> انسانی
hu man انسانی
hu man nature طبیعت انسانی
humanization انسانی کردن
humanized انسانی کردن
human factor عامل انسانی
human factor عوامل انسانی
humanizes انسانی کردن
inhumane غیر انسانی
hordes رمه انسانی
horde رمه انسانی
humanizing انسانی کردن
humanly بطور انسانی
human resources منابع انسانی
dehumanised نا انسانی کردن
labor نیروی انسانی
dehumanises نا انسانی کردن
litterae humaniores علوم انسانی
dehumanising نا انسانی کردن
dehumanize نا انسانی کردن
dehumanized نا انسانی کردن
human capital سرمایه انسانی
dehumanizes نا انسانی کردن
dehumanizing نا انسانی کردن
man power نیروی انسانی
human skill مهارت انسانی
liberal arts علوم انسانی
humanize انسانی کردن
humanising انسانی کردن
superhuman مافوق انسانی
non-human غیر انسانی
cut-throat غیر انسانی
non human غیر انسانی
preterhuman فوق انسانی
humanises انسانی کردن
labored نیروی انسانی
labors نیروی انسانی
unknowable ماوراتجربیات انسانی
labour نیروی انسانی
humanised انسانی کردن
manpower نیروی انسانی
dehumanized فاقدصفات انسانی شدن
dehumanized فاقداحساسات انسانی کردن
dehumanize فاقدصفات انسانی شدن
sportmanship رفتار و اخلاق انسانی
dehumanize فاقداحساسات انسانی کردن
dehumanizes فاقدصفات انسانی شدن
dehumanising فاقدصفات انسانی شدن
manpower cieling سطح نیروی انسانی
manpower cieling حداکثرنیروی انسانی مجاز
manpower development پرورش نیروی انسانی
man machine systems نظامهای انسانی- ماشینی
manpower control کنترل نیروی انسانی
human دارای خوی انسانی
humans دارای خوی انسانی
scientific manpower نیروی انسانی متخصص
dehumanizing فاقدصفات انسانی شدن
dehumanizing فاقداحساسات انسانی کردن
dehumanizes فاقداحساسات انسانی کردن
dehumanising فاقداحساسات انسانی کردن
dehumanised فاقدصفات انسانی شدن
human factors engineering مهندسی عوامل انسانی
authorized manpower نیروی انسانی مجاز
high level manpower نیروی انسانی بالا
humance انسانی شایسته بشریت
human ecology بوم شناسی انسانی
dehumanised فاقداحساسات انسانی کردن
humanism علوم انسانی انسانگرایی
dehumanises فاقدصفات انسانی شدن
human biometric زیست سنجی انسانی
dehumanises فاقداحساسات انسانی کردن
eros بچه قشنگ غرائزشهوانی انسانی
B.A.s مخفف لیسانس علوم انسانی
AA فوق دیپلم در علوم انسانی
yahoo جانوری که درقالب انسانی باشد
man power leveling یکنواخت کردن نیروی انسانی
manpower loading chart نمودار تخصیص نیروی انسانی
manpower planning برنامه ریزی نیروی انسانی
lag rate نسبت کسری نیروی انسانی
dehumanises از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanising از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanized از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanised از خصائص انسانی محروم شدن
unknowing ندانسته ماورا تجربیات انسانی
unknowingly ندانسته ماورا تجربیات انسانی
dehumanizes از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanize از خصائص انسانی محروم شدن
investment in human capital سرمایه گذاری در نیروی انسانی
dehumanizing از خصائص انسانی محروم شدن
heterologous سرم غیر انسانی دگرسان
B.A مخفف لیسانس علوم انسانی
Ekistics [دانش مطالعه زیستگاه های انسانی]
anthroposophy علم شناسایی طبیعت و ماهیت انسانی
PhD درجه دکترا در علوم یا دانشهای انسانی
PhDs درجه دکترا در علوم یا دانشهای انسانی
anthropomorphism تصور شخصیت انسانی برای چیزی
androgen هورمونهای جنسی که باعث ایجاد صفات ثانویه جنسی درمرد
anthropomorphism قائل شدن جنبه انسانی برای خدا
anthropomorphize جنبه انسانی برای خدا قائل شدن
preterhuman بیرون از نبروی انسانی خارج از قوه بشر
labour intensive industry صنعتی که به نیروی انسانی زیادی احتیاج دارد
anthropological وابسته بانسان شناسی مربوط بطبیعت انسانی
anthropopathism اعتقاد به وجود روح انسانی در اشیاء و موجودات
aeolist انسانی غلط انداز که ادعای روشن فکری دارد
Ergonomics [مطالعه در ارتباطات بین کارهای انسانی، کار پژوهی]
emergency complement جدول تعدیل نیروی انسانی برای تکمیل یکانها
professionalism صفات وعادات مخصوص اهل حرفه حرفه یی
overhead منابع انسانی و اقتصادی که درپشتیبانی غیر مستقیم یکانهابه کار می رود
homo انسان
mans انسان
homosapiens انسان
mortals انسان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com