English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
pidgin english انگلیسی دست وپا شکسته وامیختهای که چینی هابدان سخن می گویند
Other Matches
pidgin انگلیسی دست وپا شکسته ومخلوط با اصطلاحات چینی
pidgins انگلیسی دست وپا شکسته ومخلوط با اصطلاحات چینی
broken english انگلیسی دست و پا شکسته
In my broken English . با انگلیسی دست وپا شکسته ام
English bond آجر چینی انگلیسی
common bond [دیوار چینی با آجر آمریکایی یا انگلیسی]
anglicization انگلیسی منشی اتصاف بصفات و خصوصیات انگلیسی
sinicism متابعت از اداب ورسوم چینی چینی پرستی
telescopic دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
anglicism اصطلاح زبان انگلیسی انگلیسی مابی
sinicize جنبه چینی دادن چینی کردن
Loudon's hollow wall [دیوار آجری با دونوع آجر چینی کله راسته و راسته چینی]
lime juicer ملوان انگلیسی انگلیسی
anglicised انگلیسی ماب شدن انگلیسی ماب کردن
anglicises انگلیسی ماب شدن انگلیسی ماب کردن
anglicizes انگلیسی ماب شدن انگلیسی ماب کردن
anglicized انگلیسی ماب شدن انگلیسی ماب کردن
anglicising انگلیسی ماب شدن انگلیسی ماب کردن
anglicize انگلیسی ماب شدن انگلیسی ماب کردن
anglicizing انگلیسی ماب شدن انگلیسی ماب کردن
they say گویند
the story goes گویند
it is said that گویند که
the report goes چنین گویند
people say مردم می گویند
What do the others say? دیگران چه می گویند؟
That is what I call a scientist . There is a scientist for you . به این می گویند دانشمند
estate in joint tenancy در CLواگذاری ملکی را به دو یا چندنفر گویند
He is said to be very rich . می گویند خیلی پولدار است
metonymical دارای صنعتی که انراmetonym گویند
everything is good in its season <proverb> گویند که هرچیز به هنگام خوش است
ignore تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
the common wealth of massachusette چهار ایالت کنتاکی وماساچوست و ویرجینیا وپنسیلوانیا را گویند
alburnum طبقه دوم شیره برکه که انراsapwood نیزمی گویند
king's evidence گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
ignoring تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignores تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignored تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
end bulb انتهای اعصاب در پوست یا مخاط که به ان endcopuscle نیز می گویند
row [ردیف بافت در عرض فرش که گاه به آن رجشمار نیز می گویند.]
condominium اعمال حاکمیت مشترک دو یا چند کشور بریک سرزمین را به نحو اشاعه گویند
condominiums اعمال حاکمیت مشترک دو یا چند کشور بریک سرزمین را به نحو اشاعه گویند
classical economics نظرپیروان ان عدم دخالت دولت در امور اقتصادی است وپیروان ان را اقتصادیون کلاسیک گویند
atlantis جزیرهای که سابقا گویند درمغرب جبل الطارق وجودداشته و در اثر زلزله بدریافرورفته است
escheat در CLاراضیی را گویند که پس ازفوت مالک به علت عدم وجودوراث قانونی به مالکیت دولت درمی اید
unlawful assembly در CL سه نفر یا بیشتر را گویند که به قصد ارتکاب اعمالی که مخل اسایش و امنیت جامعه است گرد هم ایند
most favored nation کشورهایی را گویند که در صورتی که یکی از لنها امتیازی را به کشور دیگر بدهد سایرین نیزبخودی خود دارای ان امتیازبشوند
broken شکسته
heartbroken دل شکسته
shaky شکسته
cursive خط شکسته
heartsick دل شکسته
shakiest شکسته
heart broken دل شکسته
shakier شکسته
zigzagged شکسته
running hand خط شکسته
zigzag شکسته
zigzagging شکسته
zigzags شکسته
downhearted دل شکسته
fragmental شکسته
fracted شکسته
in pieces شکسته
broken-hearted <adj.> دل شکسته
disrupted شکسته
wrecked شکسته
fragmentary شکسته
chevron پرانتز شکسته
punctures شکسته شدن
wrecked کشتی شکسته
wrech کشتی شکسته
bone setter شکسته بند
bonesetter شکسته بند
bone setting شکسته بندی
split-screen صفحه شکسته
puncturing شکسته شدن
punctured شکسته شدن
shatter قطعات شکسته
hot short شکسته گرم
split screen صفحه شکسته
to run upon the rocks شکسته شدن
shatters قطعات شکسته
broken شکسته شده
distort شکسته شدن
distorts شکسته شدن
pointed bracket پرانتز شکسته
angle bracket پرانتز شکسته
puncture شکسته شدن
orthopedics شکسته بندی
fractures سطح شکسته
cold short شکسته سرد
raddled شکسته شده
crushed stone سنگ شکسته
doddered شکسته سست
giant circle افتاب شکسته
orthopaedics شکسته بندی
german giant swing افتاب شکسته
fracturing سطح شکسته
flinders قطعات شکسته
fractured سطح شکسته
fracture سطح شکسته
osteopathist شکسته بند
fyloft صلیب شکسته
taxis شکسته بندی
red short شکسته سرخ
cauliflower ear گوش شکسته
haken kreuz صلیب شکسته
broken stone سنگ شکسته
deject دل شکسته کردن
framentary شکسته ناقص
modesty شکسته نفسی
broken <adj.> شکسته [دستگاهی]
sherd کوزه شکسته
castway کشتی شکسته
a broken arm بازوی شکسته
shards کوزه شکسته
shard کوزه شکسته
ballast مصالح شکسته
grand larceny سرقت بزرگ در CL سرقتی را گویند که دران قیمت مال مسروق ان ازمیزان معینی که در قانون مشخص شده است بیشتر باشد
collapse slump از هم پاشیدگی بتن را درازمایش افت بتن بوسیله مخروط ناقص گویند
zircon سخن دست و پا شکسته
shipwrecked کشتی شکسته شدن
shipwrecks کشتی شکسته شدن
to humble oneself شکسته نفسی کردن
fragmentarily بطور شکسته یا ناقص
shipwreck کشتی شکسته شدن
jargon سخن دست و پا شکسته
infirmly بطور علیل یا شکسته
refracted شکسته شدن نور
chippings سنگ شکسته ریز
stone ballast مصالح شکسته سنگی
brokenly بطور شکسته یا بریده
brick ballast مصالح شکسته اجری
cast away کشتی شکسته مطرود
potsherd تکه سفال شکسته
broken hardening سخت گردانی شکسته
agmatology علم شکسته بندی
pulled شکسته شده افتاده
bowed down by grief شکسته شده ازغم
humblest شکسته نفسی کردن
refract شکسته شدن نور
splint چوب شکسته بندی
splint وسایل شکسته بندی
humble شکسته نفسی کردن
refracts شکسته شدن نور
ballast شن ریزی مصالح شکسته
refracting شکسته شدن نور
dying declarations در CLافهاراتی را گویند که شخص مشرف به موت پس ازاطمینان از قریب الوقوع بودن مرگ خود که مالا" به راستگویی وادارش میکند بیان نماید
damage feasant درCL حالتی را گویند که رمه یاگله کسی وارد ملک دیگری شده از طریق چریدن یاشکستن اشجار ایجاد خسارت نماید
IOUs در CL سند بدهکاری یا سفته یا سند ذمهای را گویند
IOU در CL سند بدهکاری یا سفته یا سند ذمهای را گویند
to be humbled احساس شکسته نفسی کردن
The socket is broken. پریز برق شکسته است.
swastika صلیب شکسته المان نازی
wrecked باقی مانده ازکشتی شکسته
to feel humbled احساس شکسته نفسی کردن
wrech شکسته یا خراب شدن کشتی
whitewater قسمت اشفته موج شکسته
johnny انگلیسی
Englishwoman انگلیسی
limey انگلیسی
Englishwomen انگلیسی
knuckle bow انگلیسی
limeys انگلیسی
English انگلیسی
Englishmen انگلیسی
Englishman انگلیسی
British انگلیسی
english woman زن انگلیسی
Briton انگلیسی
knuckle guard انگلیسی
Britisher انگلیسی
Britishers انگلیسی
Britons انگلیسی
plaster cast گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
plaster of Paris گچ ویژه شکسته بندی و قالب گیری
To speake broken French. فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
A creaking gate hang long. <proverb> یک دروازه شکسته مدتها سرپا می ایستد.
plaster casts گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
brick bond رج چینی
masonry bond رج چینی
maying گل چینی
sinitic چینی
Chinese چینی ها
Chinese زن چینی
china چینی
Chinese چینی
porcelain چینی
bond رج چینی
joss بت چینی
joint tenants در CLچند تن را گویند که مشترکا"از عین مستاجره استفاده کندبا این قید که هر یک پس ازمرگ دیگری یا دیگران حق استفاده انحصاری داشته باشد
english speaking انگلیسی زبان
english self taught خوداموز انگلیسی
english opening گشایش انگلیسی
cleat knob دگمه انگلیسی
ale ابجو انگلیسی
English altar محراب انگلیسی
jardin anglais باغ انگلیسی
redcoat سرباز انگلیسی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com