English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
they accused him of the ft اورابه دزدی متهم ساختند
Other Matches
arraign احضار متهم زندانی به دادگاه جهت پاسخگویی به مفاد کیفرخواست تعقیب یا متهم کردن به طور اعم
He was sent to jail. اورابه زندان انداختند
he was promoted tobe colonel اورابه پایه سرهنگی رساندند
Every man is made for a special job. <proverb> هر کس را بهر کارى ساختند .
she was shot for a spy اورابه تهمت جاروزی تیرباران کردند
provcation در CL هرگاه برهیات منصفه ثابت شود که متهم در اثر فعل یا سخن یاهر دو تحریک شده باشدممکن است این موضوع باعث برائت متهم یا تجویز تخفیف بشود
lacustrine animals دورهای که روی دریاچه هاخانه می ساختند
heister [American E] دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
robber دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
raider دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
bandit دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
brigand دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
preyer دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
Intel شرکتی که اولین ریزپردازنده موجود را ساخت . و نیز پردازنده هایی ساختند که در IBMPC و کامپیوترهای سازگار استفاده میشود
theft and pilferage دزدی و دله دزدی
the concert of europe منظوردولی هستند که پس ازشکست ناپلئون اول در سال 5181 در کنفرانس وین سیاست خارجی خود را با هم هماهنگ ساختند و این هماهنگی بخصوص در زمینه مسائل مربوط به بالکان وعثمانی محسوس بود
taxed with متهم به
accused متهم
culprits متهم
culprit متهم
prisoner at the bar متهم
arretted متهم
accuses متهم کردن
plea of accused دفاع متهم
plea of accused مدافعات متهم
impeach متهم کردن
impeached متهم کردن
impeaches متهم کردن
denouncing متهم کردن
denounces متهم کردن
impeaching متهم کردن
denounce متهم کردن
denounced متهم کردن
accuse متهم کردن
inculpable متهم شدنی
to give one the lie متهم کردن
accusers متهم کننده
charged متهم شده
be charge with متهم شدن به
bewary متهم کردن
indicts متهم کردن
criminator متهم کننده
indicting متهم کردن
indicted متهم کردن
taxed متهم کردن
tax متهم کردن
accuser متهم کننده
charge متهم ساختن
charge متهم کردن
charges متهم کردن
taxes متهم کردن
charges متهم ساختن
primary accused متهم اصلی
inculpate متهم کردن
incriminatory متهم کننده
delate متهم کردن
indict متهم کردن
renounce سرزنش یا متهم کردن
docks جایگاه متهم در دادگاه
incriminated بگناه متهم کردن
incriminate بگناه متهم کردن
second defendant متهم ردیف دوم
docked جایگاه متهم در دادگاه
incriminates بگناه متهم کردن
incriminating بگناه متهم کردن
dock جایگاه متهم در دادگاه
renouncing سرزنش یا متهم کردن
accusable قابل اتهام متهم
challenges سرتافتن متهم کردن
challenged سرتافتن متهم کردن
criminiate متهم بجایت کردن
challenge سرتافتن متهم کردن
criminate متهم بجنایت کردن
renounced سرزنش یا متهم کردن
committed for trial تسلیم متهم به دادگاه
renounces سرزنش یا متهم کردن
filches دزدی
thievery دزدی
filching دزدی
freebooting دزدی
filched دزدی
filch دزدی
brigandism دزدی
spoliation دزدی
burglary دزدی
robberies دزدی
robbery دزدی
abstraction دزدی
abstractions دزدی
embezzlement دزدی
lift دزدی
lifted دزدی
lifting دزدی
lifts دزدی
nips دزدی
nipped دزدی
theft دزدی
thefts دزدی
larceny دزدی
nip دزدی
burglaries دزدی
thieving دزدی
to set up somebody [for something] کسی بیگناه را متهم کردن
charge sheet ورقه حاوی مشخصات متهم
charge sheets ورقه حاوی مشخصات متهم
sef accusatory متهم کننده نفس خود
redargue متهم ساختن تکذیب کردن
to frame someone کسی بیگناه را متهم کردن
prisoner at the bar کسیکه در نزد دادگاه متهم است
redirect بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
redirecting بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
redirects بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
redirected بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
commit theft دزدی کردن
thievishness خوی دزدی
burgle شب دزدی کردن
cycle stealing چرخه دزدی
thieve دزدی کردن
thievish خوگرفته به دزدی
burgled شب دزدی کردن
burgling شب دزدی کردن
theft, pilferage, non delivery دله دزدی
stick up <idiom> دزدی مسلحانه
plagiary دزدی ادبی
pilferage دله دزدی
petit larceny دله دزدی
larceny petty دزدی کوچک
larcenous مربوط به دزدی
Shanghai ادم دزدی
burgles شب دزدی کردن
pickery دله دزدی
shop lifting دزدی از مغازه ها
aggravated theft دزدی مشدد
crib دزدی ادبی
kleptomaniacs علاقمند به دزدی
petty larceny دله دزدی
kleptomaniac علاقمند به دزدی
heist دزدی کردن
heist دزدی سرقت
heists دزدی کردن
heists دزدی سرقت
picking دله دزدی
kleptomania جنون دزدی
kleptomania دزدی بیمارگون
cribbed دله دزدی
cribbed دزدی ادبی
cribbing دله دزدی
cribbing دزدی ادبی
cribs دله دزدی
cribs دزدی ادبی
steals توپ دزدی
steal توپ دزدی
kidnapping ادم دزدی
crib دله دزدی
intercepting توپ دزدی
intercepted توپ دزدی
intercept توپ دزدی
intercepts توپ دزدی
piracy دزدی دریایی
cabbage دله دزدی
plagiarism دزدی ادبی
abaction گله دزدی
piracy دزدی ادبی
kidnapping بچه دزدی
cabbages دله دزدی
piracy دزدی دریائی
embraceor متهم به اعمال نفوذ درهیئت منصفه یا دادگاه
hits طعمه دزدی ماهی
hit طعمه دزدی ماهی
snitched دله دزدی کردن
kidnap بچه دزدی کردن
kidnap ادم دزدی کردن
kidnapped بچه دزدی کردن
kidnapped ادم دزدی کردن
kidnaps بچه دزدی کردن
kidnaps ادم دزدی کردن
snitching دله دزدی کردن
snitches دله دزدی کردن
pirate دزدی دریایی کردن
pirated دزدی ادبی کردن
hitting طعمه دزدی ماهی
pirate دزدی ادبی کردن
pirates دزدی ادبی کردن
pirating دزدی دریایی کردن
pirating دزدی ادبی کردن
pilfer دله دزدی کردن
piracy دزدی هنری یاادبی
pirates دزدی دریایی کردن
pilfered دله دزدی کردن
snitch دله دزدی کردن
pilfering دله دزدی کردن
pilfers دله دزدی کردن
pirated دزدی دریایی کردن
kleptomania میل و اشتیاق به دزدی
peculate حیف ومیل دزدی
software piracy دزدی نرم افزار
swagman خریدار مال دزدی
co respondent مردی که متهم بزنابازن شوهرداری بوده وباخودان زن یکجاموردتعیق
robberies دزدی مقرون به ازار یا تهدید
cat burglar <idiom> دزدی که از دیوار بالا میرود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com