English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
This is only the beginning. این تازه اول کتاب است
Other Matches
capitulary کتاب راهنمای کلمات کتاب مقدس کتاب دعا
enactory دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new blood <idiom> جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
deuteronomic وابسته به کتاب تثنیه که دومین کتاب تورات است
readers مصصح چاپخانه کتاب قرائت کتاب خواندنی
reader مصصح چاپخانه کتاب قرائت کتاب خواندنی
caxton کتاب کاکستون نخستین کتاب چاپ کن انگلیسی
book of reference کتاب برای مراجعه گاهگاهی کتاب راهنما
new coined تازه بنیاد تازه سکه زده
newlywed تازه داماد تازه عروس
invisible hand منشاء این اصطلاح کتاب "ثروت ملل "ادام اسمیت است . بر اساس این کتاب
hobbledehoy کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
fresh- تازه
young تازه
younger تازه
new laid تازه
dewier تازه
dewiest تازه
freshest تازه
newfangled مد تازه
new تازه
new fallen تازه
new fashioned تازه
newfashioned تازه
up-to-date تازه
new- تازه
newer تازه
newest تازه
up to date تازه
red hot تازه
dewy تازه
new-laid تازه
new born تازه
scion تازه
recent تازه
renewed تازه
scions تازه
green تازه
greenest تازه
modern تازه
inchoative تازه
the new world تازه
mint a mint condition تازه تازه
post glacial تازه
fresh تازه
brand new تر و تازه
recruits تازه سرباز
carechumen تازه وارد
recruiting کارمند تازه
recent development بسط تازه
recruit تازه سرباز
bride تازه عروس
recruit کارمند تازه
recruiting تازه سرباز
settler مهاجر تازه
brides تازه عروس
recruited تازه سرباز
breezy خنک تازه
recruited کارمند تازه
rookies تازه کار
settlers مهاجر تازه
bran new بکلی نو یا تازه
birdegroom تازه داماد
span new کاملا تازه
immigrants تازه وارد
immigrant تازه وارد
junior زودتر تازه تر
rookie تازه کار
juniors زودتر تازه تر
greener تازه کار
to innovate in تازه اوردن
freshwater تازه کار
turn over a new leaf <idiom> شروعی تازه
recension چاپ تازه
sucking تازه کار
sup.latest or last تازه گذشته
refreshingly تازه کننده
refreshing تازه کننده
renewals تازه سازی
verdured تازه سرسبز
beginners تازه کار
beginner تازه کار
brand-new بکلی نو یا تازه
reprint چاپ تازه
reprinted چاپ تازه
young ice یخ تازه بسته
new-laid تازه گذاشته
ultramodern بسیار تازه
regeneracy تولد تازه
tenderfoot تازه کار
late تازه گذشته
regeneration تولد تازه
settlor مهاجر تازه
scarc ely جخت تازه
revised edition چاپ تازه
novice تازه کار
to bring in تازه اوردن
novices تازه کار
new laid تازه گذاشته
reprinting چاپ تازه
span new خیلی تازه
reappraisal ارزیابی تازه
reappraisals ارزیابی تازه
rebirth تولد تازه
far out تازه و غیرسنتی
What is new? What is cooking ? تازه چه خبر ؟
freshens تازه کردن
freshening تازه کردن
freshened تازه کردن
freshen تازه کردن
refreshes تازه کردن
refreshment تازه سازی
reprints چاپ تازه
refreshed تازه کردن
refresher تازه کننده
refresh تازه کردن
refreshments تازه سازی
recruits کارمند تازه
new clown تازه شکفته
new buit تازه ساخت
freshest تازه کردن
renewal تازه سازی
fresh- تازه کردن
fresh تازه کردن
grcen wine شراب تازه
new buit تازه ساز
new built تازه ساز
new built تازه ساخت
new blown تازه شگفته
noviciate تازه کار
new arrived تازه رسیده
neoteric نویسنده تازه
neoteric جدید تازه
neocortex قشر تازه مخ
recuperation نیروی تازه
recuperation رمق تازه
green old wound زخم تازه
green concrete بتن تازه
new employees کارمندان تازه
new fallen snow برف تازه
new fledged تازه پر در اورده
new jerusalem اورشلیم تازه
new comer تازه وارد
newish نسبه تازه
new come تازه رسیده
new come تازه امده
green crop علف تازه
newmade تازه ساخت
neo christianity مسیحیت تازه
juvenescent تازه جوان
newcomers تازه وارد
converted تازه کیش
nascence تازه پیداشدگی
ordinee شماش تازه
converting تازه کیش
nascency تازه پیداشدگی
newcomer تازه وارد
convert تازه کیش
jackleg تازه کار
converts تازه کیش
novitiate تازه کار
bokk کتاب
that book ان کتاب
hexateuch شش کتاب
booked کتاب
book کتاب
text کتاب
letter writer کتاب
texts کتاب
i sold the book for rials 0 کتاب را
books کتاب
green ترو تازه نارس
reformulation فرمول بندی تازه
house-warming ولیمه خانه تازه
revivified نیروی تازه دادن
reincarnation تناسخ در جسم تازه
lands man ملوان تازه کار
greenest ترو تازه نارس
greenhorn ادم تازه کار
reseats نشیمنگاه تازه دادن
reincarnations تناسخ در جسم تازه
resurface روکش تازه کردن
resurfaced روکش تازه کردن
tenderfoot ادم تازه وارد
resurfaces روکش تازه کردن
greenly بطور تازه و سبز
fresh water ; fruit juice. آب شیرین (تازه )؛آب میوه
new discovered تازه کشف شده
reseating نشیمنگاه تازه دادن
reseated نشیمنگاه تازه دادن
fresh تازه کار ناازموده پر رو
new departure اغاز رویه تازه
new discovered تازه پیدا شده
refoot کف تازه بجوراب انداختن
refocillate رمق تازه یافتن
saplings درخت تازه وجوان
sapling درخت تازه وجوان
jumped-up تازه به دوران رسیده
greenhorns ادم تازه کار
reseat نشیمنگاه تازه دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com