English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
to inflate any one with pride باد در استین کسی انداختن
Other Matches
tunic پیراهن بی استین یا با استین که مردوزن میپوشیده اند
tunics پیراهن بی استین یا با استین که مردوزن میپوشیده اند
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
sleeve استین
sleeves استین
sleeves استین زدن به
oversleeve استین کار
armholes جای استین
armhole جای استین
armscye جای استین
sleevelet نیم استین
habergeon جوشن بی استین
sleeve استین زدن به
to twitch one by the sleeve استین کسیرا کشیدن
to pull any one by the sleeve استین کسیرا کشیدن
to pull any one's sleeve استین کسیرا کشیدن
dolman sleeve استین گشاد و اویخته
jumpers استین کوتاه زنانه
dalmatic خرقه استین گشاد
jumper استین کوتاه زنانه
kaross پوستین بی استین بومیان افریقا
camisole نوعی ژاکت استین دار
inverness یکجور ردای بی استین مردانه
toga ردای بی استین لباس رسمی قضات
togas ردای بی استین لباس رسمی قضات
raglan پالتو استین گشاد سبک و فراخ
chimere خرقه بدون استین ویا بااستین گشاد وبزرگ
dolman جامه بلندی که جلوش باز و استین تنگی دارد
scapular عبای کوتاه شانه پوش ردای بی استین باشلق دار کتفی
bring down به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrifies بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrified بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down پایین انداختن انداختن
billiard point در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
throws انداختن
to leave out انداختن
rut خط انداختن
floriate گل انداختن در
souse انداختن
throw انداختن
spilled or spilt انداختن
emplace جا انداختن
thrusting انداختن
thrusts انداختن
relegating انداختن
relegates انداختن
to let drop انداختن
to let fall انداختن
relegated انداختن
relegate انداختن
thrust انداختن
throwing انداختن
ruts خط انداختن
hurl انداختن
to pick off تک تک انداختن
lash vt انداختن
lay away انداختن
let fall انداختن
flings انداختن
flinging انداختن
fling انداختن
to play a searchlight انداختن
to put back پس انداختن
leave out انداختن
retroject پس انداختن
run home جا انداختن
slings انداختن
slinging انداختن
sling انداختن
hurled انداختن
hurls انداختن
spills انداختن
felling انداختن
felled انداختن
hitch انداختن
hitched انداختن
hitches انداختن
hitching انداختن
blob لک انداختن
blobs لک انداختن
fell انداختن
jaculate انداختن
spill انداختن
spilled انداختن
spilling انداختن
to skips over انداختن
to draw lots انداختن
overthrows بر انداختن
to hew down انداختن
overthrown بر انداختن
hewn انداختن
line خط انداختن در
lines خط انداختن در
omitting انداختن
deracination بر انداختن
overthrowing بر انداختن
omitted انداختن
hews انداختن
launching به اب انداختن
brush finish خط انداختن
deleting انداختن
deletes انداختن
deleted انداختن
delete انداختن
string زه انداختن به
launch به اب انداختن
launched به اب انداختن
benite به شب انداختن
launches به اب انداختن
hewing انداختن
prostrate از پا انداختن
to fire off a postcard انداختن
overthrew بر انداختن
to lay by the heels بر انداختن
bottom ته انداختن
stagger از پا انداختن
bottoms ته انداختن
omits انداختن
omit انداختن
pilling تل انداختن
hewed انداختن
overthrow بر انداختن
hew انداختن
fells انداختن
deactivates از اثر انداختن
expel بیرون انداختن
initiates راه انداختن
expelled بیرون انداختن
expelling بیرون انداختن
to drive mad بدیوانگی انداختن
disfiguring از شکل انداختن
deactivating از اثر انداختن
entrapped تله انداختن
disfigured از شکل انداختن
to drive into a corner درتنگنا انداختن
initiating راه انداختن
postpones به تعویق انداختن
disfigures از شکل انداختن
entrapped بدام انداختن
entrap تله انداختن
entrap بدام انداختن
postponing عقب انداختن
expels بیرون انداختن
initiated راه انداختن
postponing به تعویق انداختن
emasculated از مردی انداختن
emasculates از مردی انداختن
emasculating از مردی انداختن
pickles ترشی انداختن
trap بدام انداختن
trap درتله انداختن
trap در تله انداختن
inaugurate براه انداختن
inaugurated براه انداختن
inaugurating براه انداختن
emasculate از مردی انداختن
knock-ups از کار انداختن
postponing به تاخیر انداختن
initiate راه انداختن
knock up از کار انداختن
deactivated از اثر انداختن
entrapping بدام انداختن
slow down به عقب انداختن
pickle ترشی انداختن
deactivate از اثر انداختن
snard بدام انداختن
knock-up از کار انداختن
inaugurates براه انداختن
disfigure از شکل انداختن
immobilizing از رواج انداختن
throw away دور انداختن
defer عقب انداختن
botched ازشکل انداختن
deferring عقب انداختن
immobilized از رواج انداختن
to break down ازپا انداختن
immobilize از رواج انداختن
immobilising از رواج انداختن
to bring any one to his knees کسیرابلابه انداختن
immobilises از رواج انداختن
defers عقب انداختن
immobilised از رواج انداختن
slobbers دهان را اب انداختن
to crack a joke مزه انداختن
to a. the ball اماده انداختن
to bottom a chair ته انداختن بصندلی
endanger به مخاطره انداختن
endangered به مخاطره انداختن
endangering به مخاطره انداختن
endangers به مخاطره انداختن
deform ازشکل انداختن
deforming ازشکل انداختن
deforms ازشکل انداختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com