Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 215 (34 milliseconds)
English
Persian
stow
بارگیری کردن
stowed
بارگیری کردن
stowing
بارگیری کردن
stows
بارگیری کردن
load
بارگیری کردن
loads
بارگیری کردن
Search result with all words
loading
بارگیری کردن سوارشدن به خودرو یاهواپیما
stevedore
بارگیری وباراندازی کردن
stevedores
بارگیری وباراندازی کردن
port
شراب شیرین بارگیری کردن
lade
بارگیری کردن خالی کردن
lading
بارگیری عمل بار کردن
pickup zone
منطقه بارگیری و بار کردن وسایل
unit loading
بارگیری کردن یکانها برای حمل و نقل بارگیری یکان
take on
<idiom>
ضبط کردن،بارگیری کردن
Other Matches
preload loading
بارگیری اولیه یا بارگیری قبل از بارگیری اصلی
wet storage
بارگیری روی عرشه کشتی درروی دریا بارگیری دریایی
back haul
بارگیری در بازگشت از یک ماموریت بارگیری دوسره باربرگشت
endurance loading
بارگیری با حداکثر فرفیت بارگیری کامل
combat loading
بارگیری رزمی هواپیما بارگیری جنگی
embarkation order
دستورالعمل بارگیری یا سوارشدن دستور بارگیری
casualty staging unit
یکان بارگیری بیماران وزخمیها درهواپیما یکان بارگیری بیماران
staging unit
یکان خدمات بارگیری یکان بارگیری
loading bridge
پل بارگیری
shipping
بارگیری
loading
بارگیری
stowage
بارگیری
charging
بارگیری
burdening
بارگیری
well deck
پل بارگیری
material handling bridge
پل بارگیری
Loading and unloading.
بارگیری وتخلیه
aprons
محوطه بارگیری
quays
سکوی بارگیری
quay
سکوی بارگیری
line charging current
جریان بارگیری خط
line charging capacity
فرفیت بارگیری خط
loading point
نقطه بارگیری
bulk loading
بارگیری در مخازن
load lines
علایم بارگیری
loading facilities
وسایل بارگیری
loading diagram
دیاگرام بارگیری
loading chart
جدول بارگیری
bucket charging
بارگیری با سطل
loading bucket
سطل بارگیری
roll-on/roll-off
بارگیری- تخلیه
loading apron
نوار بارگیری
frequency loading
بارگیری فرکانسی
carburizing pot
فرف بارگیری
apron
محوطه بارگیری
commercial loading
بارگیری تجارتی
load
فرفیت بارگیری
load
بارگیری مهمات
pallets
کفه بارگیری
plimsol mark
مارک بارگیری
plimsol mark
علایم بارگیری
point of loading
نقطه بارگیری
pallet
کفه بارگیری
charging car
واگن بارگیری
loads
بارگیری مهمات
loads
فرفیت بارگیری
charging berth
اسکله بارگیری
loading station
ایستگاه بارگیری
pick up and delivery
بارگیری و تحویل
cargo net
تور بارگیری
stowage
بارگیری و باراندازی
well deck
عرشه بارگیری
charging wharf
اسکله بارگیری
pre loading
بارگیری اولیه
ammunition loading line
خط بارگیری مهمات
charging crane
جرثقیل بارگیری
loading rack
سکوی بارگیری
embarkation table
جدول بارگیری
loading
فرفیت بارگیری
magnetic loading
بارگیری مغناطیسی
load factor
ضریب بارگیری
accumulator charge
بارگیری اکومولاتور
on berth
ناوحاضربه بارگیری
download
بارگیری پایین
deadweight
تناژ بارگیری
laden
بارگیری شده
loading time
زمان بارگیری
pack saddle
زین بارگیری
pallete
کفه بارگیری
loading scale
مقیاس بارگیری
loading site
سکوی بارگیری
loading site
محل بارگیری
roll on/roll off
بارگیری- تخلیه
loading table
جدول بارگیری
embarkation area
محوطه بارگیری
cargo port
دریچه بارگیری ناو
stevedore
متصدی بارگیری و تخلیه
stevedoring charges
هزینههای بارگیری وباراندازی
commercial loading
بارگیری کالای تجارتی
initial program load
بارگیری برنامه اغازی
actual obligated space
محل یا جا در بارگیری دریایی
charge and discharge
محل بارگیری و باراندازی
ingot charging crane
جراثقال بارگیری شمش
loading
بارگیری مهمات درهواپیما
tactical loading
بارگیری رزمی یا جنگی
charging side
محل بارگیری کوره
commodity loading
بارگیری کالاهای مختلف
embarkation table
جدول قابلیت بارگیری
cargo plan
طرح بارگیری ناو
horizontal loading
بارگیری افقی کشتیها
staging unit
یکان بارگیری کننده
loading space
فضای قابل بارگیری
loading chart
طرح بارگیری هواپیما
stevedores
متصدی بارگیری و تخلیه
bulk loading
بارگیری مخزن به طور یک جا
shiping agent
کارگزار بارگیری کشتی
loading list
لیست بارگیری خودرو
loading plan
طرح بارگیری خودرو
bulk load method
روش بارگیری با بارقوال
mutilation table
جدول راهنمای بارگیری خودروها
maximum load rating
قابلیت بارگیری نامی حداکثر
lay day
ایام بارگیری و باراندازی کشتی
railway end
پل سکوی بارگیری راه اهن
bulk load method
روش استفاده از بارگیری قوال
p&d
delivery and up pick بارگیری و تحویل
lay day
روز بارگیری وباراندازی کشتی
capacity load
حداکثر فرفیت بارگیری ناو
despatch money
جایزه بارگیری یا تخلیه سریع
bridge plate
پل بین سکوی بارگیری وخودرو
laydays
ایام بارگیری و باراندازی کشتی
base loading
بارگیری انجام شده در پایگاه
fio
بدون هزینه تخلیه و بارگیری
accessorial services
خدمات بارگیری و تخلیه بار
The ship is loading.
کشتی درحال بارگیری است
reloadable control storage
انباره با کنترل بارگیری مجدد
roll on roll off
روش بارگیری مستقیم ناو
drayage
هزینه بارگیری وبار اندازی
lift on
بارگیری کشتی توسط جرثقیل
stevedore
متصدی یانافر بارگیری وباراندازی
lighterage
هزینه بارگیری وباراندازی ازکشتی
stevedore
متصدی بارگیری و حمل و نقل
stevedores
متصدی یانافر بارگیری وباراندازی
loading ramp
راهروی شیب دار بارگیری
shiping agent
حق العمل کار بارگیری کشتی
free in and out
بدون هزینه تخلیه و بارگیری
palletetisation
درکفه بارگیری قرار دادن
stevedores
متصدی بارگیری و حمل و نقل
embarkation order
ترتیب سوار شدن یا بارگیری
dispatch money
جایزه یا انعام بارگیری یاتخلیه سریع
portcall
درخواست حمل وسایل به بندربرای بارگیری
mutilation table
جدول بارگیری پیش بینی شده
drayage
چهارچرخه یاگاری مخصوص بارگیری وباراندازی
despatch money
پاداش جهت بارگیری یاتخلیه سریع
embarkation element
یکان مخصوص کمک به بارگیری یا سوار شدن
portcapacity
فرفیت بندر از نظر بارگیری یاتخلیه بار
lighterage
هزینه بارگیری و باراندازی از کشتی توسط دوبه
prestowage plan
طرح پیش بینی باربندی و بارگیری وسایل
entrucking table
جدول حرکات و بارگیری خودروهای باری ارتشی
ipl
Load Program Initail بارگیری اغازی برنامه
actual placement
قرار دادن بار در محل تخلیه و بارگیری
constructive placement
تعیین محل برای بارگیری یاتخلیه مناسب کشتیها
block stowage loading
بارگیری وسایل هم مقصد دریک قسمت از وسیله ترابری
embarkation team
تیم یا قسمت مخصوص کمک به سوار شدن یا بارگیری
stowage plan
طرح بارگیری ناو یا هواپیمایا چیدن بارها در هواپیما یاناو
load line
خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
turnaround cycle
مدت زمان بارگیری و رفت وبرگشت خودرو یا هواپیما یاکشتی
long shoreman
گماشته بارگیری و بار خالی کنی در بندریا ماهی گیری در کرانه
primage
اضافه کرایهای که به خاطر مراقبت در بارگیری و تخلیه به ناخدای کشتی داده میشود
demurrage
بیکار و معطل نگهداشتن کشتی بیش از مدتی که جهت بارگیری یا تخلیه یا طی مسافت مبداء به مقصد لازم است
embarkation officer
افسر مسئول بارگیری یا سوارشدن افسر نافر سوار شدن ستون
over shipment
ارسال بار بیش از حد فرفیت کشتی بارگیری بیش از حد
deck cargo
بار روی عرشه کشتی بارگیری برروی عرشه
embarkation
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
staging area
منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
switching
مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
ammunition loading line
صف بارگیری مهمات صف بارکردن مهمات
lighterage
هزینه دوبه هزینه بارگیری و تخلیه کشتی توسط دوبه
apron
محوطه اسفالت مقابل اشیانه هواپیما محوطه بارگیری هواپیما
aprons
محوطه اسفالت مقابل اشیانه هواپیما محوطه بارگیری هواپیما
carload shipment
حمل بار مطابق با فرفیت بارگیری خودرو یا کشتی ارسال باربه اندازه فرفیت حمل بار
combat cargo officer
افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com