English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
redeemable باز خریدنی قابل فک
Other Matches
buyable خریدنی
purchasable خریدنی
redemptive باز خریدنی
redeemable باز خریدنی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
adducible قابل اضهار قابل ارائه
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
observable قابل مشاهده قابل گفتن
presumable قابل استنباط قابل استفاده
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
sensible قابل درک قابل رویت
presentable قابل معرفی قابل ارائه
combustible قابل سوزش قابل تراکم
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
achievable قابل وصول قابل تفریق
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
qualified قابل
capable قابل
incapable نا قابل
ablest قابل
abler قابل
able قابل
apt قابل
sensible قابل حس
good قابل
dissoluble قابل حل
soluble قابل حل
solvable قابل حل
thorough paced قابل
acceptor قابل
numerable قابل شمارش
mobilizable قابل تجهیز
moot قابل بحث
moveable قابل تغییر
namable قابل ذکر
nota bene قابل توجه
livable قابل معاشرت
multipliable قابل تکثیر
observable قابل مراعات
knowable قابل دانستن
multiplicable قابل تکثیر
omissible قابل حذف
persuadable قابل تشویق
opened قابل بحث
open قابل بحث
extendable قابل تعمیم
extendable قابل تمدید
piceous قابل اشتعال
divisible قابل تقسیم
plantable قابل کشت
considerable قابل توجه
newsworthy قابل انتشار
pasturable قابل چرا
open cheque چک قابل انتقال
operable قابل علاج
opens قابل بحث
operable قابل درمان
pardoable قابل عفو
partible قابل افراز
handiest قابل استفاده
elastic قابل ارتجاع
employable قابل استخدام
separable قابل تفکیک
insurable قابل بیمه
interconvertible قابل تبدیل
investigable قابل رسیدگی
inventible قابل اختراع
inventible قابل جعل
irrecusable غیر قابل رد
trustworthy قابل اعتماد
negotiable قابل معامله
meltable قابل ذوب
pivoting قابل چرخش
irrigable قابل ابیاری
enforceable قابل اجرا
enforceable قابل اجراء
digestible قابل هضم
inspirable قابل تنفس
regrettable قابل تاسف
inoculable قابل تلقیح
negotiable قابل مذاکره
apparent قابل رویت
increasable قابل ازدیاد
imaginable قابل درک
detectable قابل کشف
justifiable قابل توجیه
inferable قابل استنباط
inferible قابل استنباط
inflamable قابل اشتعال
inflective قابل صرف
noticeable قابل توجه
inflexional قابل صرف
inhabitable قابل سکنی
inheritable قابل توارث
judicable قابل قضاوت
justiciable قابل دادرسی
maintainable قابل نگاهداری
medicable قابل معالجه
eligible قابل انتخاب
negotiating قابل انتقال
negotiates قابل انتقال
negotiated قابل انتقال
negotiate قابل انتقال
mentionable قابل ذکر
merchantable قابل معامله
merchantable قابل فروش
mibeable قابل استخراج
minable قابل استخراج
drinkable قابل اشامیدن
macroscopic قابل رویت
machinable قابل تراش
kenspeckle قابل شناسایی
leviable قابل تحمیل
licensable قابل اجازه
limit of inflammability حد قابل اشتعال
limpsey قابل انحناء
limpsy قابل انحناء
limsy قابل انحناء
livable قابل زیستن
livable قابل زندگی
liveable قابل زیستن
liveable قابل معاشرت
liveable قابل زندگی
selectively قابل انتخاب
selective قابل انتخاب
mistakable قابل اشتباه
ponderable قابل سنجش
intelligible قابل فهم
removable قابل عزل
serviceable قابل استفاده
expendable قابل خرج
realizable قابل تحقق
realizable قابل درک
sociable قابل معاشرت
renderable قابل ارائه
adaptable قابل توافق
tolerable قابل قبول
tolerable قابل تحمل
flammable قابل اشتعال
rentable قابل اجاره
inflammable قابل اشتعال
repairable قابل جبران
remarkable قابل توجه
removable قابل انتقال
reconcilable قابل تلفیق
recoupable قابل جبران
refillable قابل تعویض
reflexible قابل انعکاس
refractile قابل انکسار
refrangible قابل انکسار
registrable قابل ثبت
regulable قابل تعدیل
reimbursable قابل پرداخت
remittable قابل پرداخت
remediable قابل علاج
remissible قابل اغماض
removable قابل رفع
venial قابل عفو
excitable قابل تحریک
applicable قابل اطلاق
applicable قابل اجراء
revocable قابل برگشت
preferable قابل ترجیح
substantial قابل توجه
revocable قابل رجوع
revokable قابل فسخ
sailable قابل کشتیرانی
sailable قابل هوابری
exportable قابل صدور
salvageable قابل نجات
satiable قابل اشباع
scrutable قابل کشف
scrutable قابل درک
revocable قابل فسخ
culpable قابل مجازات
revealable قابل مکاشفه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com