Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (21 milliseconds)
English
Persian
overridden
باطل کردن باطل ساختن
override
باطل کردن باطل ساختن
overrides
باطل کردن باطل ساختن
overrode
باطل کردن باطل ساختن
Search result with all words
frank
باطل کردن مصون ساختن
franked
باطل کردن مصون ساختن
franker
باطل کردن مصون ساختن
frankest
باطل کردن مصون ساختن
franking
باطل کردن مصون ساختن
franks
باطل کردن مصون ساختن
Other Matches
void
باطل شدن باطل کردن
rescinding
باطل ساختن
rescinds
باطل ساختن
rescind
باطل ساختن
countermand
باطل ساختن
cancel
[booking, reservation]
باطل ساختن
an absurd notion
خیال باطل عقیده باطل
falsified
دست بردن در باطل ساختن
falsifying
دست بردن در باطل ساختن
falsify
دست بردن در باطل ساختن
falsifies
دست بردن در باطل ساختن
annuls
باطل کردن
to knock the bottom out of
باطل کردن
abjure
باطل کردن
invalidated
باطل کردن
invalidate
باطل کردن
overrode
باطل کردن
disannul
باطل کردن
strike out
باطل کردن
overrides
باطل کردن
annul
باطل کردن
override
باطل کردن
derogate
باطل کردن
dissolve
باطل کردن
disnnul
باطل کردن
invalidates
باطل کردن
annulling
باطل کردن
annulled
باطل کردن
undoes
باطل کردن
undo
باطل کردن
withdraw
باطل کردن
revoke
باطل کردن
remit
باطل کردن
elide
باطل کردن
over rule
باطل کردن
nulify
باطل کردن
abolish
باطل کردن
knock on the head
باطل کردن
frustrating
باطل کردن
frustrates
باطل کردن
frustrate
باطل کردن
overridden
باطل کردن
abrogate
باطل کردن
cancelling
باطل کردن
nullifying
باطل کردن
dispense
باطل کردن
dispensed
باطل کردن
dispenses
باطل کردن
cancel
باطل کردن
dispensing
باطل کردن
cancels
باطل کردن
quashed
باطل کردن
nullified
باطل کردن
quash
باطل کردن
quashes
باطل کردن
nullifies
باطل کردن
nullify
باطل کردن
daydream
خیال باطل کردن
void
بی ارزش باطل کردن
To annul
[abrogate]
a contract
قراردادی را باطل کردن
daydreamed
خیال باطل کردن
daydreaming
خیال باطل کردن
daydreams
خیال باطل کردن
To cancel ( an invitation , a passport, a cheque).
باطل کردن (دعوت ،گذرنامه ،چک )
set aside
باطل کردن تخصیص دادن
to set a
اندازه گرفتن باطل کردن
postmarks
تمبر رابوسیله مهر باطل کردن
postmark
تمبر رابوسیله مهر باطل کردن
dispel
دفع کردن طلسم را باطل کردن
dispels
دفع کردن طلسم را باطل کردن
dispelled
دفع کردن طلسم را باطل کردن
dispelling
دفع کردن طلسم را باطل کردن
void
باطل
invalids
باطل
invalid
باطل
null
باطل
null and void
باطل
nulity
باطل
cancels
باطل کردن اقاله کردن
asides
الغا کردن باطل کردن
cancelling
باطل کردن اقاله کردن
abrogates
باطل کردن منسوخ کردن
invalid
علیل کردن باطل کردن
cancel
باطل کردن اقاله کردن
aside
الغا کردن باطل کردن
invalids
علیل کردن باطل کردن
invalid
باطل پوچ
futile
باطل عبث
void result
نتیجه باطل
frustrated
باطل بیهوده
my cake is dough
نقشه ام باطل شد
to become inoperative
باطل شدن
invalids
باطل پوچ
defeasance
باطل سازی
void contract
عقد باطل
wastery
باطل ضایع
wastry
باطل ضایع
diriment
باطل کننده
inoperative
باطل نامعتبر
lapsable
باطل شدنی
lapsed ppa
باطل ملغی
daydream
خیال باطل
daydreams
خیال باطل
daydreamed
خیال باطل
revoker
باطل کننده
daydreaming
خیال باطل
countercharm
باطل سحر
thwarter
باطل کننده
to cease to be in force
باطل شدن
vain
باطل پوچ
nullifier
باطل کننده
to be defected
باطل شدن
extinctive
باطل کننده
invalidation
باطل سازی
null and void
باطل و بی اثر
annulation
باطل سازی
void
باطل بی اثرکردن
annulment
باطل سازی
anullment
باطل سازی
revocation
باطل سازی
recision
باطل سازی
cancelation
[American]
باطل سازی
nullification
باطل سازی
cancellation
باطل سازی
dispense with
رهاشدن از باطل شدن
vicious circle of poverty
دور باطل فقر
revocation
باطل سازی برگردانی
unavailable energy
نیروی عاطل و باطل
forfeits
مسابقه باطل شده
forfeiting
مسابقه باطل شده
forfeited
مسابقه باطل شده
forfeit
مسابقه باطل شده
illusion
خیال باطل وهم
illusions
خیال باطل وهم
editis vanity
همه چیز باطل است
all is vanity
همه چیز باطل است
irrepealable
غیر قابل الغاء باطل نشدنی
indefeasibly
بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
duress
در CL نیزمانند حقوق ماهر عمل یاتاسیس حقوقی ناشی از اکراه باطل است
irritancy
پوچ سازی باطل سازی
lapsible a
ساقط شدنی باطل شدنی
scareup
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
dampers
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
engineers
اداره کردن طرح کردن و ساختن
preparing
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
prepare
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
engineered
اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineer
اداره کردن طرح کردن و ساختن
To bear (put up) with somebody.
با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
prepares
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
make
درست کردن ساختن اماده کردن
to lay it on thick
نصب کردن ساختن
work up
ترکیب کردن ساختن
getting
مجاب کردن ساختن
gets
مجاب کردن ساختن
to manufacture
[into]
ساختن
[درست کردن]
[به]
get
مجاب کردن ساختن
serialises
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialised
نوبتی کردن پیاپی ساختن
reproduce
چاپ کردن دوباره ساختن
reproduced
چاپ کردن دوباره ساختن
reproduces
چاپ کردن دوباره ساختن
reproducing
چاپ کردن دوباره ساختن
assimilating
هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilating
تلفیق کردن همانند ساختن
serialising
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialize
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialized
نوبتی کردن پیاپی ساختن
agonise
معذب ساختن متاثر کردن
avouch
تضمین کردن مستقر ساختن
serializing
نوبتی کردن پیاپی ساختن
localises
محلی کردن موضعی ساختن
localising
محلی کردن موضعی ساختن
assimilates
تلفیق کردن همانند ساختن
assimilates
هم جنس کردن شبیه ساختن
lanes
کوچه ساختن منشعب کردن
prepares
مهیا ساختن مجهز کردن
spellbind
مجذوب کردن مفتون ساختن
prepare
مهیا ساختن مجهز کردن
inculcate
جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcated
جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcates
جایگیر ساختن تلقین کردن
lane
کوچه ساختن منشعب کردن
assimilate
هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilate
تلفیق کردن همانند ساختن
redargue
متهم ساختن تکذیب کردن
inculcating
جایگیر ساختن تلقین کردن
assimilated
هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilated
تلفیق کردن همانند ساختن
perpetuated
دائمی کردن جاودانی ساختن
pt down
هرز اب ساختن منکوب کردن
serializes
نوبتی کردن پیاپی ساختن
attracts
جذب کردن مجذوب ساختن
entombs
دفن کردن مقبره ساختن
retard
کند ساختن معوق کردن
retarding
کند ساختن معوق کردن
retards
کند ساختن معوق کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com