English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
high watermark بالاترین نشان اب
Other Matches
be-all and end-all بالاترین
topmost بالاترین
upmost بالاترین
uppermost بالاترین
superlatives بالاترین
superlative بالاترین
tip top بالاترین درجه
topsail بالاترین بادبان
crest بالاترین درجه
top flight بالاترین موفقیت
royalmast بالاترین دکل
highest price بالاترین قیمت
high water mark بالاترین داغ اب
tiptop بالاترین درجه
high-water mark بالاترین داغ اب
high-water marks بالاترین داغ اب
first water بالاترین مقام
noontide بالاترین نقطه
cresting بالاترین درجه
crests بالاترین درجه
maximum بالاترین ماکسیمم
upside بالاترین قسمت
poop deck بالاترین پل پاشنه
cresting به بالاترین درجه رسیدن
crests به بالاترین درجه رسیدن
crest به بالاترین درجه رسیدن
ne plus ultra بالاترین درجه ذروه
to the nth degree <idiom> بالاترین وجه ممکن
zenith بالاترین نقطه اسمان
maximum بالاترین مقدار ماکسیمم
aloft در بالاترین نقطهء کشتی
quintessence پنجمین و بالاترین عنصروجود
upmost عالی ترین بالاترین درجه
tae guk بالاترین فلسفه ورزشهای رزمی
highest occupied molecular orbital بالاترین اوربیتال مولکولی اشغال شده
roots بالاترین دایرکتوری که از آن سایر دایرکتورها شاخه می شوند
trucking خودرو نظامی بالاترین بازوی دکل ناو
truck خودرو نظامی بالاترین بازوی دکل ناو
trucked خودرو نظامی بالاترین بازوی دکل ناو
top بخش ای که در بالاترین قسمت چیزی قرار دارد
trucks خودرو نظامی بالاترین بازوی دکل ناو
top billing بالاترین قسمت اگهی سینما صدر اعلان
root بالاترین دایرکتوری که از آن سایر دایرکتورها شاخه می شوند
puncuation نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
garters عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garter عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
altar-stair [بالاترین محل جایی که میز عشای ربانی در آن قرار دارد.]
homo orbital occupiesmolecular highest بالاترین اوربیتال مولکولی اشغال شده
altar-steps [بالاترین محل جایی که میز عشای ربانی در آن قرار دارد.]
discretionary خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
scarry دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
silver star نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
markings نشان دار سازی نشان
marking نشان دار سازی نشان
poniter نشان دهنده نشان گیرنده
flag یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
clerestory [ey] [بالاترین قسمت دیوار روی طاق یا ستون بندی روی شبستان کلیسا]
clerastory [ey] [بالاترین قسمت دیوار روی طاق یا ستون بندی روی شبستان کلیسا]
overstorey [بالاترین قسمت دیوار روی طاق یا ستون بندی روی شبستان کلیسا]
PLV الگوریتم فشرده سای ویدیو با بالاترین کیفیت که با ترتیب ویدیو تمام متحرک DVI کار میکند
supervisory 1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
to impress a mark on something نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
marks نشان کردن نشان
mark نشان کردن نشان
seniors مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
senior مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
ground resolution قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
topgallant سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
congress party (indian national congress حزب کنگره- کنگره ملی هندبزرگترین حزب سیاسی هندوستان که در اواخر قرن 91 تاسیس شد و در حال حاضر با ارائه یک طرح سوسیالیستی برای جامعه بالاترین تعداد کرسی را درمجمع ملی هند داراست
indicator نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
altitude azimuth عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
signal نشان
presaged نشان
signaled نشان
impress نشان
trackless بی نشان
signalled نشان
presaging نشان
presages نشان
banner نشان
shows نشان
symbol نشان
vexillum نشان
shew نشان
grammalogue نشان
plaques نشان
plaque نشان
badge نشان
show نشان
badges نشان
hash mark خط نشان
presage نشان
showed نشان
banners نشان
cicatricle نشان
impressed نشان
mark نشان
medals نشان
icons نشان
marks نشان
target نشان
icon نشان
targeted نشان
targeting نشان
ikons نشان
targets نشان
savorŠetc نشان
tract نشان
tracts نشان
traceless بی نشان
impresses نشان
printless بی نشان
ear mark نشان
impressing نشان
targetting نشان
targetted نشان
refrigeratory تب نشان
medal نشان
refrigerent تب نشان
indication نشان
unmarked بی نشان
tracked نشان
track نشان
insignia نشان
symptom نشان
vestigial نشان
chalks نشان
chalking نشان
chalked نشان
chalk نشان
branding نشان
vestiges نشان
vestige نشان
symptoms نشان
brand نشان
tallies خط نشان
tallies نشان
tallied نشان
scores نشان
scored نشان
score نشان
awards نشان
awarding نشان
awarded نشان
tally نشان
tally خط نشان
brands نشان
tallied خط نشان
slurs نشان
slurring نشان
slurred نشان
slur نشان
gong [British E] نشان
tallying خط نشان
tallying نشان
award نشان
caret نشان
hallmark نشان
trace نشان
insigne نشان
stamp نشان
ensign نشان
traces نشان
ensigns نشان
untitled بی نشان
emblem نشان
indice نشان
emblems نشان
indicium نشان
bench mark نشان
stamps نشان
hallmarks نشان
tracks نشان
tokens نشان
benchmark نشان
benchmarks نشان
token نشان
cicatricial نشان
cicatrice نشان
attributing نشان
attributes نشان
attribute نشان
traced نشان
highlight نشان شده
mark sense reader نشان خوان
guide post نشان راه
mementos نشان یاداور
mark sensing نشان گذاری
indicator نشان دهنده
mark sensing نشان دریابی
highlights نشان شده
mark sense نشان دریاب
highlighted نشان شده
indicant نشان دهنده
investitures اعطای نشان
investiture اعطای نشان
idiograph نشان بازرگانی
idegraphy نشان گذاری
honor درجه نشان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com