Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
signal
با اشاره رساندن
signaled
با اشاره رساندن
signalled
با اشاره رساندن
Search result with all words
to tip one the wink
با اشاره چشم چیزی رابکسی رساندن
Other Matches
imply
اشاره داشتن بر اشاره کردن
innuendo
اشاره تلویحا اشاره کردن
innuendoes
اشاره تلویحا اشاره کردن
innuendos
اشاره تلویحا اشاره کردن
implying
اشاره داشتن بر اشاره کردن
implies
اشاره داشتن بر اشاره کردن
circulars
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circular
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
tip
اشاره
indication
اشاره
insinuation
اشاره
suggestion
اشاره
suggestions
اشاره
promptings
اشاره
prompting
اشاره
hints
اشاره
hinted
اشاره
hint
اشاره
inking
اشاره
pointer
اشاره گر
insinuative
اشاره
beckoned
اشاره
beckon
اشاره
in reference to
با اشاره به
with reference to
با اشاره به
actions
اشاره
action
اشاره
intimations
اشاره
beckoning
اشاره
beckons
اشاره
mention
اشاره
pointers
اشاره گر
symbol
اشاره
nutation
اشاره با سر
mentions
اشاره
mentioning
اشاره
inkling
اشاره
intimation
اشاره
beck
اشاره
manifesting
اشاره
implications
اشاره
implication
اشاره
manifests
اشاره
gesture
اشاره
referrals
اشاره
warnings
اشاره
gestured
اشاره
manifested
اشاره
warning
اشاره
slurs
اشاره
referral
اشاره
slur
اشاره
slurred
اشاره
references
اشاره
reference
اشاره
slurring
اشاره
manifest
اشاره
gesturing
اشاره
allusions
اشاره
allusion
اشاره
cell pointer
اشاره گر سل
alludes
اشاره کردن
allude
اشاره کردن
beckons
اشاره کردن
alluding
اشاره کردن
mention
اشاره کردن
mentions
اشاره کردن
alluded
اشاره کردن
mentioning
اشاره کردن
stack pointer
اشاره گر پشته
beckoning
اشاره کردن
symbol
رمز اشاره
insinuate
به اشاره فهماندن
insinuated
به اشاره فهماندن
tuch
اشاره کردن
insinuates
به اشاره فهماندن
to throw out
اشاره کردن
point
اشاره کردن
short notice
باکوچکترین اشاره
to make a motion
اشاره کردن
beckon
اشاره کردن
beckoned
اشاره کردن
sp
اشاره گرپشته
signaller
اشاره کننده
hint
اشاره کردن
adumbrative
اشاره کننده
sign languages
زبان اشاره
nudges
اشاره کردن
nudged
اشاره کردن
nudge
اشاره کردن
suggests
اشاره کردن بر
suggesting
اشاره کردن بر
allusive
اشاره کننده
hinted
اشاره کردن
flag wagging
اشاره باپرچم
d. pronoun
ضمیر اشاره
d. adjective
صفت اشاره
gest
قیافه اشاره
geste
قیافه اشاره
cheep
اشاره مختصرکردن به
cheep
اشاره مختصر
hints
اشاره کردن
suggested
اشاره کردن بر
that
اشاره بدور
insinuatingly
اشاره کنان
sign language
مکالمه با اشاره
demonstrative
اسم اشاره
demonstrative
صفت اشاره
suggestible
اشاره کردنی
modally
با اشاره بوجه
pointing device
دستگاه اشاره گر
record printer
اشاره گر رکورد
sign language
زبان اشاره
nudging
اشاره کردن
suggest
اشاره کردن بر
infers
اشاره کردن بر
inferring
اشاره کردن بر
sign languages
مکالمه با اشاره
inferred
اشاره کردن بر
infer
اشاره کردن بر
indicant
اشاره نما
indicatively
بطور اشاره
eyewink
اشاره با چشم
gesticulations
اشاره با سر و دست
abode
اشاره کردن
abodes
اشاره کردن
as already mentioned
<adv.>
همانطور که اشاره شد
ensigns
اشاره دسته
ensign
اشاره دسته
motioned
اشاره کردن
hand gesture
اشاره دست
motioning
اشاره کردن
as previously mentioned
<adv.>
همانطور که اشاره شد
motions
اشاره کردن
suggestive
اشاره کننده
gesticulation
اشاره با سر و دست
motion
اشاره کردن
to raise
اشاره کردن
to bring up
اشاره کردن
to touch on
اشاره کردن
to touch upon
اشاره کردن
implicit
اشاره شده مفهوم
he was signalled to go
باو اشاره شد که برود
pinpointing
با دقت اشاره کردن به
connote
اشاره ضمنی کردن
insinuative
اشاره کننده خود جا کن
impilcative
اشاره کننده رساننده
above noted
بالا اشاره شده
winked
باچشم اشاره کردن
winks
باچشم اشاره کردن
pointer chain
زنجیر اشاره گرها
pointer chasing
تعقیب اشاره گرها
wink
باچشم اشاره کردن
poniter
عقربک اشاره کننده
to point to something
به چیزی اشاره کردن
winking
باچشم اشاره کردن
insinuator
چاپلوس اشاره کننده
as previously mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا اشاره شد
pinpoint
با دقت اشاره کردن به
to make a gesture of apology
با اشاره معذرت خواستن
he gave me a sign to go
اشاره کرد که بروم
he aimed it at me
اشاره اش بمن بود
connotative
اشاره ضمنی کننده
contra indicate
اشاره برخلاف داشتن
gesticulator
اشاره کننده با سر و دست
symbol
رمز اشاره شاخص
pinpointed
با دقت اشاره کردن به
pinpoints
با دقت اشاره کردن به
byword
اشاره یانگاه مختصر
bywords
اشاره یانگاه مختصر
as already mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا اشاره شد
expressive
حاکی اشاره کننده
he was motioned to go
باو اشاره شد که برود
gesticulative
وابسته به اشاره با سرو دست
to smack of something
<idiom>
اشاره کردن
[اصطلاح مجازی]
indicates
نمایان ساختن اشاره کردن بر
indicated
نمایان ساختن اشاره کردن بر
indicative
خبر دهنده اشاره کننده
the question referred to above
موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
indicate
نمایان ساختن اشاره کردن بر
stacked
محلی که نشانه گر شبکه به آن اشاره میکند
biased
داده یا رکوردی که به انتها اشاره میکند
stack
محلی که نشانه گر شبکه به آن اشاره میکند
i waved him nearer
با دست اشاره کردم که نزدیکتر بیا
determinative
اسم اشارهء صفت یا ضمیر اشاره
determiner
مشخص کننده ضمیر یا صفت اشاره
to bechon to a person to come
اشاره بکسی کردن برای دعوت وی
stacks
محلی که نشانه گر شبکه به آن اشاره میکند
determiners
مشخص کننده ضمیر یا صفت اشاره
undemonstrative
فاقد ضمیر اشاره غیر مدلل
supply
رساندن
supplying
رساندن
understand
رساندن
supplied
رساندن
convey
رساندن
conveyed
رساندن
understands
رساندن
conveying
رساندن
conveys
رساندن
implies
رساندن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com