Dictiornary-Farsi | با بی اعتنایی نسبت به | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (13 milliseconds)

English	Persian
in d. of	با بی اعتنایی نسبت به


Other Matches

slights	بی اعتنایی
insouciance	بی اعتنایی
inattention	بی اعتنایی
slighted	بی اعتنایی
slighting	بی اعتنایی
slightest	بی اعتنایی
slighter	بی اعتنایی
incaution	بی اعتنایی
incuriosity	بی اعتنایی
slight	بی اعتنایی
leverage	نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan	توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law	جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
scorn	بی اعتنایی حقارت
cold-shouldering	بی اعتنایی کردن به
cold-shouldered	بی اعتنایی کردن به
cold-shoulder	بی اعتنایی کردن به
scorns	بی اعتنایی حقارت
cold shoulder	بی اعتنایی کردن به
scorning	بی اعتنایی حقارت
cold-shoulders	بی اعتنایی کردن به
to trample on	بی اعتنایی کردن به
ice	خونسردی و بی اعتنایی
scorned	بی اعتنایی حقارت
to be d. to	بی اعتنایی کردن
belle indifference	بی اعتنایی مفرط
liftjet	توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
defiance	دعوت به جنگ بی اعتنایی
shrug off	با بی اعتنایی تلقی کردن
to turn a d. ear to	توجه نکردن به بی اعتنایی کردن به
prorata	برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable	قابل نسبت دادن نسبت دادنی
it was beneath my notice	شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
nationallism	مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
t ratio	نسبت تی
rapport	نسبت
format	نسبت
ratios	نسبت
kinship	نسبت
towards	نسبت به
proportional	به نسبت
formats	نسبت
relational	نسبت
proportions	نسبت
proportion	نسبت
ratio	نسبت
respect	نسبت
respects	نسبت
In the ration lf one to ten .	به نسبت یک به ده
rate	نسبت
in relation to	نسبت به
in regard to	نسبت به
in proprotion to	نسبت به
apropos of	نسبت به
in connexion with	نسبت به
rates	نسبت
as compared to	نسبت به
with respect to	نسبت به
than	نسبت به
relation	نسبت
uncross	نسبت
In what proportion ?	به چه نسبت ؟
to	تا نسبت به
in respect of	به نسبت
bearing	نسبت
in the ratio of	به نسبت
in regard of	نسبت به
quotients	نسبت
quotient	نسبت
in respect of	نسبت به
cognation	نسبت
the rat of to	نسبت دو به سه
glide ratio	نسبت سریدن
gyromagnetic ratio	نسبت ژیرومغناطیسی
he is faithful to me	نسبت به من باوفاست
compression ratio	نسبت تراکم
bear on	نسبت داشتن
hit ratio	نسبت اصابت
baud rate	نسبت باود
image ratio	نسبت تصویر
deposit ratio	نسبت سپرده
concentration ratio	نسبت تمرکز
contact ratio	نسبت تماس
cash ratio	نسبت نقدینگی
distribution ratio	نسبت توزیع
current ratio	نسبت جاری
cost benefit ratio	نسبت فایده
correlation ratio	نسبت همبستگی
error ratio	نسبت خطا
control ratio	نسبت فرمان
feedback ratio	نسبت فیدبک
feedback ratio	نسبت پس خوراند
bypass ratio	نسبت کنارگذاری
fineness ratio	نسبت فرافت
impedance ratio	نسبت امپدانس
advalorem	به نسبت قیمت
liquidity ratio	نسبت نقدینگی
abundance	نسبت فراوانی
visibility	نسبت دید
magnetogyric ratio	نسبت ژیرومغناطیس
activity ratio	نسبت فعالیت
mobility ratio	نسبت تحرک
mole ratio	نسبت مولی
ascribable	نسبت دادنی
lay to	نسبت دادن به
ionic ratio	نسبت یونی
oxygen ration	نسبت اکسیژن
acidity coefficient	نسبت اکسیژن
affine	نسبت سلبی
abundance ratio	نسبت فراوانی
absorption ratio	نسبت جذب
affine	نسبت ازدواجی
inverse ratio or proportion	نسبت معکوس
inverse ratio	نسبت معکوس
impluse ratio	نسبت ایمپولز
nines complement	متمم نسبت به 9
us	نسبت بما
attributing	نسبت دادن
attributes	نسبت دادن
progenitorship	نسبت جدی
imputation	نسبت دادن
attribute	نسبت دادن
progressive ratio	نسبت تصاعدی
assion	نسبت دادن
price ratio	نسبت قیمت
toward	بطرف نسبت به
aspect ratio	نسبت صفحه
one's complement	متمم نسبت به یک
aspect ratio	نسبت تصویر
operating ratio	نسبت عملیاتی
porosity	نسبت روزنه ها
aspect ratio	نسبت دید
impluse ratio	نسبت ضربه
imputable	نسبت دادنی
correspondingly	بهمان نسبت
ten's complement	متمم نسبت به 01
there is nothing wanting	چیزی کم نسبت
to behave toward	رفتارکردن نسبت به
to do by	رفتارکردن نسبت به
to put down	نسبت دادن
transformation ratio	نسبت تبدیل
transmissivity	نسبت فرافرستی
factor proportion	نسبت عوامل
stress ratio	نسبت تنش
strength ratio	نسبت استحکام
ascribing	نسبت دادن
ascribes	نسبت دادن
ascribed	نسبت دادن
ascribe	نسبت دادن
favouritism	مساعدت نسبت به
blood	نسبت خویشاوندی
percentages	نسبت یا درصد
percentage	نسبت یا درصد
credits	نسبت دادن
crediting	نسبت دادن
credited	نسبت دادن
credit	نسبت دادن
rates	اندازه نسبت
rate	اندازه نسبت
connexions	بستگی نسبت
relation	رابطه نسبت
regard	باره نسبت
regarded	باره نسبت
two's complement	متمم نسبت به دو
velocity ratio	نسبت سرعت
viscosity ratio	نسبت گرانروی
void ratio	نسبت منفذها
voltage ratio	نسبت ولتاژ
water cement ratio	نسبت اب و سیمان
attribution	نسبت دادن
weight ratio	نسبت وزن
regards	باره نسبت
connection	بستگی نسبت
selection ratio	نسبت گزینش
into	نسبت به مقارن
imputing	نسبت دادن
imputes	نسبت دادن
reduction ratio	نسبت کاهش
imputed	نسبت دادن
saving ratio	نسبت پس انداز
roundness	نسبت گردی
relativization	نسبت دادن
proximity of blood	قرابت نسبت
relationships	وابستگی نسبت
relationship	وابستگی نسبت
scalling factor	نسبت اشل
ratio detector	اشکارساز نسبت
ratio of transformer	نسبت مبدل
transformer ratio	نسبت مبدل
recycle ratio	نسبت بازگردانی
recycling ratio	نسبت بازگردانی
impute	نسبت دادن
scale down	به نسبت ثابت
self relative	نسبت بخود
prorenata	نسبت موافق
sensitivity ratio	نسبت حساسیت
settlement ratio	نسبت نشست
shunt ratio	نسبت شنت
sensitive to light	حساس نسبت به روشنایی
golden ratio	نسبت طلایی [ریاضی]