Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
gawp
با دهان باز و به طور احمقانه خیره شدن
gawped
با دهان باز و به طور احمقانه خیره شدن
gawping
با دهان باز و به طور احمقانه خیره شدن
gawps
با دهان باز و به طور احمقانه خیره شدن
Other Matches
gape
نگاه خیره با دهان باز
gaped
نگاه خیره با دهان باز
gapes
نگاه خیره با دهان باز
to gape
با خیره دهان باز کردن
gaping
نگاه خیره با دهان باز
slaver
گلیز مالیدن بزاق از دهان ترشح کردن اب افتادن دهان
slaver
اب دهان اب دهان روان ساختن چاپلوسی کردن
To pass the news by word of mouth .
خبری را در دهان به دهان پخش کردن
rictus
گشادی دهان چاک دهان پرندگان
kiss of life
تنفس مصنوعی دهان به دهان
stomal
دهان دار وابسته به دهان
expired air method
روش دهان به دهان method mouth to mouth :syn
cockeyed
احمقانه
doltish
احمقانه
goofier
احمقانه
puerile
احمقانه
goofy
احمقانه
spooney
احمقانه
goofiest
احمقانه
harebrained
احمقانه
highland
احمقانه
spoony
احمقانه
silly
چرند احمقانه
blooper
اشتباه احمقانه
dolts
احمقانه رفتارکردن
dolt
احمقانه رفتارکردن
insane
بی عقل احمقانه
flub
اشتباه احمقانه
fatuously
احمقانه خودپسندانه
to play the fool
احمقانه رفتارکردن
sillier
چرند احمقانه
silliest
چرند احمقانه
When there is a wI'll , there is a way .
کار احمقانه
fool's paradise
شادی احمقانه
senseless
احمق احمقانه
bloomer
اشتباه احمقانه
potties
احمقانه مغرور
potty
احمقانه مغرور
gawks
احمقانه نگاه کردن
gawking
احمقانه نگاه کردن
gawked
احمقانه نگاه کردن
dido
جست و خیز احمقانه
He behaved stupidly.
رفتارش احمقانه بود.
His behavior was stupid.
رفتارش احمقانه بود.
gawk
احمقانه نگاه کردن
antics
رفتارهای احمقانه و خندهدار
infatuate
از خود بیخود احمقانه
gawped
مات و احمقانه نگاه کردن
gawp
مات و احمقانه نگاه کردن
gawps
مات و احمقانه نگاه کردن
gawping
مات و احمقانه نگاه کردن
foul up
<idiom>
با یک اشتباه احمقانه همه چیز را خراب کردن
foolproof
ادم ساده لوح و رک و راست محفوظ از حماقت وکارهای احمقانه
intractable
<adj.>
خیره سر
willful
<adj.>
خیره سر
eccentric
<adj.>
خیره سر
mulish
خیره سر
pertinacious
خیره سر
stubborn
خیره سر
dourly
خیره سر
glaring
خیره
starring
خیره
screwball
خیره سر
staring
خیره
sullen
<adj.>
خیره سر
testy
<adj.>
خیره سر
obstinate
خیره سر
stubborn
<adj.>
خیره سر
perverse
<adj.>
خیره سر
dour
خیره سر
agaze
خیره
gazes
نگاه خیره
moon eyed
خیره ومتحیر
dazzles
خیره کردن
mulishness
خیره سری
perrinaciousness
خیره سری
dazzled
خیره کردن
glaringly
با نگاه خیره
gazed
نگاه خیره
steadfastly
پابرجای خیره
impudence
خیره سری
steadfast
پابرجای خیره
stubbornness
خیره سری
gaze
نگاه خیره
dazzlement
خیره سازی
intractable
خیره سر ستیزه جو
foudroyant
خیره کننده
fulgurant
خیره کننده
gape seed
نگاه خیره
gapeseed
نگاه خیره
dazzling
خیره کردن
gazing
نگاه خیره
dazzle
خیره کردن
gloatingly
با نگاه خیره
blinded
خیره کردن
stared
خیره شدن
blind
خیره کردن
staring red
یا خیره کننده
to look fixedly
خیره نگریستن
to stand at gaze
خیره ایستادن
blinds
خیره کردن
stare
خیره شدن
goggle-eyed
خیره چشم
relucent
خیره کننده
stares
خیره شدن
obstinacy
خیره سری
stared
خیره نگاه کردن
glare
خیره نگاه کردن
dazzlingly
بطور خیره کننده
bedazzle
بکلی خیره کردن
stare
خیره نگاه کردن
glowers
خیره نگاه کردن
gazed
خیره نگاه کردن
glower
خیره نگاه کردن
glared
خیره نگاه کردن
glowering
خیره نگاه کردن
gazing
خیره نگاه کردن
gaze
خیره نگاه کردن
glowered
خیره نگاه کردن
glares
خیره نگاه کردن
gazes
خیره نگاه کردن
stares
خیره نگاه کردن
gloated
خیره نگاه کردن
gapes
خیره نگاه کردن
starer
دارای نگاه خیره
gaping
خیره نگاه کردن
gaped
خیره نگاه کردن
stargaze
بستاره ها خیره شدن
gloat
خیره نگاه کردن
gape
خیره نگاه کردن
gloating
خیره نگاه کردن
gloats
خیره نگاه کردن
eclat
روشنی خیره کننده
gorgonize
خیره نگاه کردن
watcheye
چشم خیره وسفید
dazzled
تابش یا روشنی خیره کننده
dazzle
تابش یا روشنی خیره کننده
glowered
اخم کردن نگاه خیره
glowering
اخم کردن نگاه خیره
glower
اخم کردن نگاه خیره
dazzles
تابش یا روشنی خیره کننده
glowers
اخم کردن نگاه خیره
dazzling
تابش یا روشنی خیره کننده
fixations
خیره شدگی تعلق خاطر
fixation
خیره شدگی تعلق خاطر
stargazer
کسیکه به ستاره ها خیره شده
glares
تابش خیره کننده تشعشع
glared
تابش خیره کننده تشعشع
glare
تابش خیره کننده تشعشع
to stare any one into silence
کسیرا با نگاه خیره از روبردن
gaping stock
چیزی که موجب خیره نگریستن گرد د
flare
روشنایی خیره کننده و نامنظم زبانه کشی
to stare at person in the face
توی صورت کسی خیره یابربرنگاه کردن
flares
روشنایی خیره کننده و نامنظم زبانه کشی
Boketto
عمل خیره شدن به دوردست در غیاب تفکر
gape seed
چیزی که مایه حیرت وموجب خیره نگریستن گرد د
polystome
دهان
polystomatous
دهان
potato box
دهان
astomatal
بی دهان
slobbering
اب دهان
unmuffle
دهان
puss
دهان
astomatous
بی دهان
jibbing
دهان
mouths
دهان
OS
دهان
mouthing
دهان
mouthed
دهان
jib
دهان
slobbered
اب دهان
mouth
دهان
slobber
اب دهان
jibbed
دهان
spittle
اب دهان
jibs
دهان
slobbers
اب دهان
gob
دهان
gobs
دهان
saliva
اب دهان
chops
دهان
mouthwash
دهان شویه
mouth-watering
دهان آب انداز
peroral
از راه دهان
gagged
دهان باز کن
gags
دهان باز کن
mum's the word
<idiom>
دهان قرص
neb
پوزه دهان
mouthwashes
دهان شویه
mouthy
دهان دار
palate
سقف دهان
gagging
دهان باز کن
microstomous
کوچک دهان
fetid
گند دهان
say a mouthful
<idiom>
حرف دهان پر کن
openmouthed
دهان باز
palates
سقف دهان
insalivate
اب دهان زدن به
gag
دهان باز کن
stoma
شکاف دهان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com