English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English Persian
acupunctuate با سوزن سوراخ کردن سوزن فروکردن
Other Matches
acupuncture روش چینی بی حس سازی بوسیلهء فروکردن سوزن در بدن
to prick at something بچیزی سوزن یا تیغ زدن چیزیرا کمی سوراخ کردن
the eye of the needle سوراخ سوزن
eyeing گوشوارهای سوراخ سوزن
eyeing دهانه سوراخ سوزن
eye دهانه سوراخ سوزن
eyes دهانه سوراخ سوزن
eyes گوشوارهای سوراخ سوزن
eying دهانه سوراخ سوزن
eying گوشوارهای سوراخ سوزن
eye گوشوارهای سوراخ سوزن
reeve ازتنگنا یا جای باریکی گذشتن نخ را از سوراخ سوزن گذراندن
needle point سر سوزن سوزن دوزی
erasable قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
needled با سوزن تزریق کردن
needles سوزن دوزی کردن
needle سوزن دوزی کردن
needling سوزن دوزی کردن
needle با سوزن تزریق کردن
needling با سوزن تزریق کردن
needles با سوزن تزریق کردن
needled سوزن دوزی کردن
staple سوزن [حرف ] یو شکل [برای محکم کردن سیمی به دیوار]
needle سوزن
bards سوزن
needled سوزن
needleful یک سوزن نخ
bard سوزن
needles سوزن
styluses سوزن
stilus سوزن
stylus سوزن
needling سوزن
styli سوزن
switch point سوزن
housewives سوزن دان
darning neddle سوزن رفوگری
vga - سوزن یا پورت
housewife سوزن دان
touch needle سوزن محک
test point سوزن ازمایشی
darning needle سوزن رفوگری
core nail سوزن هسته
firing pin سوزن ماشه
pinned ورودی با سه سوزن
sailmaker's needle سوزن چادردوزی
sew سوزن کاری
switches سوزن دوراهی
firing pin سوزن اتش
switched سوزن دوراهی
switch سوزن دوراهی
injects سوزن زدن
drilling pipe سوزن حفاری
staple سوزن منگنه
needles سوزن پیکاپ
work basket سبد سوزن و نخ
pricked خراش سوزن
prick خراش سوزن
work baskets سبد سوزن و نخ
needling سوزن پیکاپ
packing needle سوزن جوالدوزی
pricking خراش سوزن
pricks خراش سوزن
pinning ورودی با سه سوزن
inject سوزن زدن
needle point نوک سوزن
injected سوزن زدن
pin ورودی با سه سوزن
injecting سوزن زدن
acicular سوزن وار
whisker سوزن بلور
catwhisker سوزن بلور
pointsman سوزن بان
needle سوزن پیکاپ
aciform بشکل سوزن
needled سوزن پیکاپ
belonephebia سوزن هراسی
aciculate سوزن وار
gate سوزن اتصال به یک FET
needle lace کار سوزن دوزی
needle book سوزن دان کتابی
drop on سوزن دوراهی خط اهن
dog spike سوزن نوک گیر
needlework کار سوزن دوزی
needle test of vicat ازمایش با سوزن ویکا
gates سوزن اتصال به یک FET
vaccine point سوزن ابله کوبی
firing pin سوزن قفل اتش
gas inlet valve needle سوزن شیرورودی بنزین
A sharp knife (pin , needle) چاقو (سوزن ) تیر
hypo سوزن تزریق زیر جلدی
palm and needle کفه چرمی ملوانی و سوزن
needles سوزن سرنگ وگرامافون و غیره
needling سوزن سرنگ وگرامافون و غیره
needle سوزن سرنگ وگرامافون و غیره
There is no room to throw a needle . <proverb> جاى سوزن انداختن نیست .
switchman سوزن بان راه اهن
firing pin سوزن گلنگدن اسلحه اتشی
needled سوزن سرنگ وگرامافون و غیره
tone arm الت سوزن نگهدار گرامافون
needleful نخی که یکبار درته سوزن میکنند
etui جعبهء کوچک زینتی سوزن نخ و دکمه
hyodermic needle سوزن امپول یا تزریق زیر جلدی
hypodermic سوزن مخصوص تزریق زیر جلد
jack ورودی ای که از یک سوزن تشکیل شده باشد
hypodermics سوزن مخصوص تزریق زیر جلد
jacks ورودی ای که از یک سوزن تشکیل شده باشد
prickling احساس سوزن سوزنی یا تیغ تیغی
center fire اتش درنتیجه ضربه سوزن یاچخماق به مرکز فشنگ
needle work سوزن دوزی [برای تزئین حاشیه و یا طرح فرش]
pinout شرح محل سوزن ها در مدار مجتمع به همراه کار و سیگنال آنها
socket [سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند]
sockets سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
embriodery [آراستن و زینت دادن زمینه فرش به کمک سوزن کاری و گلدوزی]
isoclinal line خطی که در روی نقشه بوسیله ان جاهایی که تمایل سوزن مغناطیسی یکسان است
needles سوزن نازک آهنی روی چاپگر matrix-dot که یکی از نقاط را چاپ می گیرد
needling سوزن نازک آهنی روی چاپگر matrix-dot که یکی از نقاط را چاپ می گیرد
needle سوزن نازک آهنی روی چاپگر matrix-dot که یکی از نقاط را چاپ می گیرد
needled سوزن نازک آهنی روی چاپگر matrix-dot که یکی از نقاط را چاپ می گیرد
isoclinic line خطی بر روی نقشه که بوسیله ان نقاطی که درانجاها تمایل سوزن مغناطیسی یکسان است نشان داده میشود
pin قطعه الکترونیکی که مستقیما جایگین دیگری میشود چون ترکیب سوزن ها یکسان است و سیگنالهای یکسانی را حمل می کنند
pinned قطعه الکترونیکی که مستقیما جایگین دیگری میشود چون ترکیب سوزن ها یکسان است و سیگنالهای یکسانی را حمل می کنند
pinning قطعه الکترونیکی که مستقیما جایگین دیگری میشود چون ترکیب سوزن ها یکسان است و سیگنالهای یکسانی را حمل می کنند
drill extractor التی که مته حفاری شکسته رااز سوزن حفاری جدا میکند
to strain at a gnat ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
DB connector اتصال به شکل D که معمولاگ به صورت دو ردیف سوزن است برای اتصال وسایل ارسال داده
fancy work سوزن دوزی ذوقی یاتفننی کارهای ذوقی
printhead 1-ردیف سوزن ها در چاپگر matrial-dot که حروف را به صورت مجموعهای از نقاط ایجاد میکند. 2-حالت فلزی یک حرف که برای چاپ حرف روی کاغذ در ریبون جوهری فشار داده شده است
electrically قطعه حافظه فقط خواندنی که مختوای آن با اعمال ولتاژ خاص به سوزن نوشتن فایل برنامه ریزی است و توسط نور یا ولتاژ مخصوص قابل پاک شدن است
BNC connector متصل کننده فلزی استوانهای شکل با هسته مسی که در انتهای کابل Coaxial قرار دارد و برای اتصال کابل ها به هم اسفاده میشود و با فشار دادن و چرخاندن استوانه فلزی دور دو سوزن قفل کنند و و صل میشود
to pink out leather چرم را برای زیبایی سوراخ سوراخ کردن
perforation عمل سوراخ کردن ایجاد سوراخ
breach سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breaches سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breached سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
pinkest سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
pinker سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
pink سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
thirl سوراخ سوراخ کردن دریدن
cancellate سوراخ سوراخ سوراخ سوراخ کردن
pierce فروکردن
jam فروکردن
jammed فروکردن
pierces فروکردن
to beat into فروکردن
jams فروکردن
submergible قابل فروکردن در اب
engrain مخمرکردن فروکردن
riddles سوراخ سوراخ کردن
riddle سوراخ سوراخ کردن
ingraft در جسم چیزی فروکردن
to mug up به زور در مغز خود فروکردن
to poke at any thing چوب یا چیزدیگر در چیزی فروکردن
to ram a thing intoa person چیزیرا بزور تکراردرمغز کسی فروکردن
engrain درجسم چیزی فروکردن خورد دادن
centers سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centre سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centered سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
center سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centred سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
clair-voie [پرچین با دیواره های مشبک که سوراخ سوراخ است.]
dilly bag کیف دستی یا کیسه سوراخ سوراخ زنانه
pricks خلیدن باچیز نوک تیز فروکردن خراش دادن
pricked خلیدن باچیز نوک تیز فروکردن خراش دادن
pricking خلیدن باچیز نوک تیز فروکردن خراش دادن
prick خلیدن باچیز نوک تیز فروکردن خراش دادن
float stone سنگ اجرسای یکجورسنگ سوراخ سوراخ
fenestration چیزی که سوراخ سوراخ یاروزنه داراست
sights سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
sight سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
gruyere cheese پنیر سوراخ سوراخ سوئیسی
foraminate ثقبه دار سوراخ سوراخ
gore سوراخ کردن
gored سوراخ کردن
gores سوراخ کردن
bore سوراخ کردن
goring سوراخ کردن
incising سوراخ کردن
stab سوراخ کردن
stabbed سوراخ کردن
bores سوراخ کردن
boring سوراخ کردن
perforate سوراخ کردن
perforates سوراخ کردن
perforating سوراخ کردن
pierces سوراخ کردن
pierce سوراخ کردن
stabs سوراخ کردن
broaches سوراخ کردن
pools سوراخ کردن
steek سوراخ کردن
to poke a hole in any thing سوراخ کردن
punches سوراخ کردن
scuttling سوراخ کردن
scuttles سوراخ کردن
scuttled سوراخ کردن
scuttle سوراخ کردن
to break open سوراخ کردن
to set abroach سوراخ کردن
pooled سوراخ کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com