English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (21 milliseconds)
English Persian
square بتوان دوم بردن مجذور کردن
squared بتوان دوم بردن مجذور کردن
squares بتوان دوم بردن مجذور کردن
squaring بتوان دوم بردن مجذور کردن
Other Matches
googolplex عدد یک با تعداد صفرهای بتوان ده بتوان ده بتوان صد
evincibly بطوریکه بتوان اثبات کردن
squares مجذور
square مجذور
squaring مجذور
quadrate مجذور
squared مجذور
per second per second مجذور ثانیه
root mean square velocity جذر میانگین مجذور سرعت
root mean square error جذر میانگین مجذور خطا
gal واحد شتاب برابر یک سانتی متر بر مجذور ثانیه دختر
gals واحد شتاب برابر یک سانتی متر بر مجذور ثانیه دختر
as much as possible تا بتوان
sthene واحد نیرو در سیستم غیرمتریک معادل نیرویی که به جرمی برابر یک تن شتاب یک متر بر مجذور ثانیه
micron 01 بتوان 6- متر
exponentiation بتوان رساندن
as far as possible تا انجا که بتوان
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
quattuordecillion عدد یک با 54صفر بتوان 2
quintillion عدد یک با 81 صفر بتوان 2
tredecillion عدد یک با 24 صفر بتوان 2
undecillion عدد یک با 63 صفر بتوان 2
his money is more than can ازانست که بتوان شمرد
passably چنانکه بتوان پذیرفت
pliably چنانکه بتوان خم کرد
perceptibly چنانکه بتوان درک کرد
interchangeably چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
intelligibly واضحا چنانکه بتوان دریافت
hereditably چنانکه بتوان ارث برد
assumably چنانکه بتوان فرض کرد
practicably چنانکه بتوان اجرا نمود
presentably چنانکه بتوان پیشکش کرد
so to peaking اگر بتوان چنین چیزی گفت
colourably چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
ideally بطوریکه فقط بتوان تصور کرد
impressibly بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
changeably چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
pardonably چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
accountably بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
movably چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
corrigibly چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
commensurably چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
manageably پنانکه بتوان اداره کردیا از پیش برد
current fund اموالی که سریعا "بتوان به پول تبدیل کرد
microbar واحد فشار معادل 01 بتوان 6 داین بر سانتیمترمربع
neutralize بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralised بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizes بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
uncreate نابود کردن نیست شدن معدوم کردن از میان بردن
inestimably پیش ازانکه بتوان تقدیر کردیا بران بهاگذارد
hand وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
handing وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
commission بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissioning بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissions بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
accessibly چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
it is past cure از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
unit cell کوچکترین چندوجهی را که با یک دستگاه مختصات سه محوری بتوان نشان داد
to ring the changes کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
limit velocity حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
take off بردن کم کردن
exclusion principle اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
to bite the bullet <idiom> باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
infer استنباط کردن پی بردن به
infers استنباط کردن پی بردن به
inferred استنباط کردن پی بردن به
inferring استنباط کردن پی بردن به
conducted هدایت کردن بردن
takes لمس کردن بردن
take لمس کردن بردن
conducts هدایت کردن بردن
conduct هدایت کردن بردن
conducting هدایت کردن بردن
to push out پیش بردن جلو بردن
imbibes تحلیل بردن فرو بردن
imbibe تحلیل بردن فرو بردن
imbibed تحلیل بردن فرو بردن
imbibing تحلیل بردن فرو بردن
swooping چپاول کردن از بین بردن
encourages تقویت کردن پیش بردن
swoops چپاول کردن از بین بردن
make for کمک کردن پیش بردن
encourage تقویت کردن پیش بردن
swooped چپاول کردن از بین بردن
liquidated از بین بردن مایع کردن
reveled عیاشی کردن لذت بردن
encouraged تقویت کردن پیش بردن
liquidates از بین بردن مایع کردن
liquidate از بین بردن مایع کردن
encouage پیش بردن دلگرم کردن
to show one to the door کسیرا تا دم در بردن یارهنمایی کردن
profited سود بردن منفعت کردن
swoop چپاول کردن از بین بردن
profit سود بردن منفعت کردن
liquidating از بین بردن مایع کردن
revels عیاشی کردن لذت بردن
aminister تهیه کردن بکار بردن
revelling عیاشی کردن لذت بردن
reveling عیاشی کردن لذت بردن
pt down منسوخ کردن از بین بردن
extirpate ریشه کن کردن ازبین بردن
elate بالا بردن محفوظ کردن
forays تهاجم کردن بیغما بردن
foray تهاجم کردن بیغما بردن
run (someone) in <idiom> به زندان بردن ،دستگیر کردن
profits سود بردن منفعت کردن
revelled عیاشی کردن لذت بردن
to wash offŠout or away باشستش بردن یاپاک کردن
abolishing ازمیان بردن منسوخ کردن
revel عیاشی کردن لذت بردن
abolishes ازمیان بردن منسوخ کردن
masochism لذت بردن از درد لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه
final set حالتی که بتن بطور کامل گرفته و بقدرکافی سخت شده که بتوان قالب براری نمود
shove با زور پیش بردن پرتاب کردن
unlearns محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
transpose به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
shoving با زور پیش بردن پرتاب کردن
unlearnt محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
shoved با زور پیش بردن پرتاب کردن
shoves با زور پیش بردن پرتاب کردن
kill تلفات منفجر کردن از بین بردن
submerged دراب فرو بردن زیر اب کردن
transposing به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
palaver از راه بدر بردن چاخان کردن
submerge دراب فرو بردن زیر اب کردن
transposes به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
kills تلفات منفجر کردن از بین بردن
submerges دراب فرو بردن زیر اب کردن
removal از بین بردن برداشتن پیاده کردن
submerging دراب فرو بردن زیر اب کردن
unlearn محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
priori باب پی کردن بردن از علت به معلول
deal lift بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
to occupy much space فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
debase مقام کسی را پایین بردن پست کردن
debased مقام کسی را پایین بردن پست کردن
debases مقام کسی را پایین بردن پست کردن
debasing مقام کسی را پایین بردن پست کردن
owenism اصول عقاید رابرت اون کارخانه دار انگلیس در قرن 91 که شاید بتوان منشاء سوسیالیزم نوینش دانست
removing بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
inflate پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflates پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflating پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
to make the most of به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
demoratize بی جرات کردن ازمیان بردن حس شهامت وانتظامات ارتش
removes بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
remove بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
to sit up and beg التماس کردن [سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
to beg [of a dog holding up front paws] التماس کردن [سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
paragons رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
to give one a lift کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
paragon رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
gesticulated با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
thefts بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
gesticulate با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulating با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
synonymize الفاظ مترادف بکار بردن فرهنگ لغات هم معنی راتالیف کردن
gesticulates با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
theft بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
to vote plump رای خود را بیک تن دادن جایی که بتوان برای بیش ازیک تن رای داد
propor tionably بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
lifts بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifted بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifting بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
walking ring پیست بیضی شکل برای راه بردن و گرم کردن اسب پیش از مسابقه
target materials مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
squelch circuit یک نوع مدار رادیویی است که وفیفه ان کم کردن صداهای اضافی متن پیامها و یا ازبین بردن خرخر صدای رادیواست
estimably بطوریکه بتوان تخمین تخمین زد
plundering غارت کردن تاراج کردن یا به تاراج بردن
plunder غارت کردن تاراج کردن یا به تاراج بردن
plunders غارت کردن تاراج کردن یا به تاراج بردن
demoralising از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizing از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizes از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralised از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
carriages بردن حمل کردن باربری کرایه هزینه حمل
demoralises از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralized از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralize از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
carriage بردن حمل کردن باربری کرایه هزینه حمل
plucks عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucked عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
pluck عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucking عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
applications به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
application به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
pareto criterion ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
steals به سرقت بردن یا سرقت کردن
steal به سرقت بردن یا سرقت کردن
antilift device ماسوره ضد بلند کردن مین ماسوره ضد بالا بردن مین
cobb doglas production function ر کار بتوان کشش تولید نسبت به عامل سرمایه . اگرحاصلجمع کششهای فوق برابر 1 باشد تابع تولیدهمگن درجه 1 و مجموعه عوامل سرمایه و کار ثابت است و اگر بزرگتراز 1 باشدبازده کل صعودی و اگرکوچکتراز 1 باشد بازده کل نزولی است
realises پی بردن
realised پی بردن
abstracting بردن
carried بردن
carry بردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com