Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 184 (9 milliseconds)
English
Persian
to take ground
بخاک نشستن
Search result with all words
To come to grief. To be runied.
بخاک سیاه نشستن
Other Matches
to sit out
نشستن بیشتر نشستن از
inurn
بخاک سپردن
prostrating
بخاک افتاده
burier
بخاک سپارنده
to laylow
بخاک سپردن
interment
بخاک سپاری
to cast oneself down prostrate
بخاک افتادن
prostration
بخاک افتادن
inhumation
بخاک سپاری
prostrate
بخاک افتاده
prostrated
بخاک افتاده
prostrates
بخاک افتاده
lay to rest
بخاک سپردن
burial
بخاک سپاری
burials
بخاک سپاری
to lay to rest
بخاک سپردن
burying
بخاک سپردن
bury
بخاک سپردن
buries
بخاک سپردن
buried
بخاک سپرد
burial service
ایین بخاک سپاری
to fall down
بخاک افتادن فروریختن
snoozle
پوزه بخاک مالیدن
to pile up a ship
کشتی را بخاک نشاندن
plow under
بخاک سپردن مستولی شدن بر
inhume
بخاک سپردن دفن کردن
to p oneself before a person
پیش کسی بخاک افتادن
To floor an adversary.
پشت حریف را بخاک رساندن
[بر اوپیروز شدن]
forward seat
حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
to give ground
پس نشستن
perch
نشستن
perched
نشستن
running aground
به گل نشستن
awaiting
نشستن
seize
نشستن
seizes
نشستن
recoils
پس نشستن
recoiling
پس نشستن
perching
نشستن
recoiled
پس نشستن
perches
نشستن
seized
نشستن
await
نشستن
awaited
نشستن
sit
نشستن
sits
نشستن
to take a chair
نشستن
recoil
پس نشستن
to lose ground
پس نشستن
awaits
نشستن
nuzzle
با پوزه کاویدن یا بو کردن پوزه بخاک مالیدن
nuzzling
با پوزه کاویدن یا بو کردن پوزه بخاک مالیدن
nuzzled
با پوزه کاویدن یا بو کردن پوزه بخاک مالیدن
nuzzles
با پوزه کاویدن یا بو کردن پوزه بخاک مالیدن
ambush
در کمین نشستن
ambushes
در کمین نشستن
benches
بر کرسی نشستن
to fall back
عقب نشستن
insidiate
در کمین نشستن
dwit koobi
نشستن به عقب
bow out
عقب نشستن
straddles
گشاد نشستن
ambushed
در کمین نشستن
ground position
در خاک نشستن
straddled
گشاد نشستن
straddle
گشاد نشستن
ambushing
در کمین نشستن
give way
عقب نشستن
outsit
بیشتر نشستن از
sit up
راست نشستن
to take the wheel
پشت رل نشستن
sitting duck
<idiom>
بی خیال نشستن
sit up
<idiom>
بیدار نشستن
hunker down
روی پا نشستن
to hunker down
چمباتمه نشستن
to sit up
راست نشستن
to run aground
بگل نشستن
stranding
به گل نشستن کشتی
suppurate
چرک نشستن
take sanctuary
بست نشستن
to take ground
بگل نشستن
to a the throne
برتخت نشستن
to come to the throne
بر تخت نشستن
to f. the throne
برتخت نشستن
to fill the chair
برکرسی نشستن
to lie in a
درکمین نشستن
to lie in w
درکمین نشستن
to knock back
عقب نشستن
swamps
به گل نشستن قایق
swamped
به گل نشستن قایق
sprawl
پهن نشستن
rankle
چرک نشستن
swamping
به گل نشستن قایق
rankled
چرک نشستن
strands
به گل نشستن کشتی
rankles
چرک نشستن
strand
به گل نشستن کشتی
landings
نشستن هواپیما
sags
فرو نشستن
landing
نشستن هواپیما
rankling
چرک نشستن
sag
فرو نشستن
ground
بزمین نشستن
subsiding
فرو نشستن
subsides
فرو نشستن
swamp
به گل نشستن قایق
sagged
فرو نشستن
land
به گل نشستن کشتی
land
به زمین نشستن
setback
عقب نشستن
setbacks
عقب نشستن
throne
برتخت نشستن
thrones
برتخت نشستن
abate
فرو نشستن
sprawls
پهن نشستن
bench
بر کرسی نشستن
land
بزمین نشستن
sprawling
پهن نشستن
subside
فرو نشستن
subsided
فرو نشستن
waylaid
درکمین کسی نشستن
waylaying
درکمین کسی نشستن
waylays
درکمین کسی نشستن
waylay
درکمین کسی نشستن
sit idly by
<idiom>
عین ماست نشستن
stranding
به گل نشستن تصادفی کشتی
sprawl
بی پروا درازکشیدن یا نشستن
landing
بزمین نشستن هواپیما
sprawling
بی پروا درازکشیدن یا نشستن
beach
بگل نشستن کشتی
beached
بگل نشستن کشتی
primer setback
عقب نشستن چاشنی
landings
بزمین نشستن هواپیما
beaches
بگل نشستن کشتی
sit out
تا پایان چیزی نشستن
slump test
ازمایش فرو نشستن
sprawls
بی پروا درازکشیدن یا نشستن
to sit on the bench
روی نیمکت نشستن
hatches
نصفه در روی تخم نشستن
scrawls
خط خطی کردن گشاد نشستن
To incite someone.
زیر پای کسی نشستن
scrawling
خط خطی کردن گشاد نشستن
To sit (walk) straight.
راست نشستن ( راه رفتن )
still hunting
شکار باروش در کمین نشستن
sprawls
گشاد نشستن هرزه روییدن
scrawl
خط خطی کردن گشاد نشستن
hatched
نصفه در روی تخم نشستن
hatch
نصفه در روی تخم نشستن
round out
دورزدن هواپیما برای نشستن
clog
به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
clogged
به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
clogs
به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
scrawled
خط خطی کردن گشاد نشستن
sprawl
گشاد نشستن هرزه روییدن
to sit under a pre cher
پای وعظ واعظی نشستن
sprawling
گشاد نشستن هرزه روییدن
mump
خاموش وعبوس نشستن ترشرو بودن
grabble
پهن نشستن جمع اوری کردن
to have the pout
در گوشه ای نشستن و قهر کردن
[اصطلاح مجازی]
to be in the pouts
در گوشه ای نشستن و قهر کردن
[اصطلاح مجازی]
To accpt the consequences . to face the music .
پای لرزش نشستن ( عواقب کاری را پذیرفتن )
bench
روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
benches
روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
swatting
ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
swatted
ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
swat
ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
pewage
پولی که بابت نشستن درجاهای خانوادگی یانیمکتهای چندنفری درکلیسامیدهند
deflation port
سوپاپ بزرگ در بالای بالن برای خروج هوا هنگام نشستن
landing gear
چرخ هواپیما که هنگام نشستن هواپیما وزن انراتحمل میکند
squats
وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
squat
وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
squatting
وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
squatted
وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
clevis bolt
پیچ مخصوصی با سر گردشکافدار برای نشستن پیچ گوشتی
landing area
منطقه نشستن هواپیما منطقه پیاده شدن به ساحل
landing approach
مسیر نشستن هواپیما مسیر پیاده شدن به ساحل
parquet
محل نشستن اعضا دادگاه در دادسرامحوطه دادگاه
head dip
نشستن روی تخته موج وفروبردن سر به موج
putrefying
چرک نشستن چرک کردن
putrefy
چرک نشستن چرک کردن
putrefied
چرک نشستن چرک کردن
putrefies
چرک نشستن چرک کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com