English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (35 milliseconds)
English Persian
trail بدنبال حرکت کردن
trailed بدنبال حرکت کردن
trailing بدنبال حرکت کردن
trails بدنبال حرکت کردن
Other Matches
cruises سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruise سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruised سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruising سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
jackknife بدنبال
thereinafter بدنبال ان
ensuite بدنبال هم
trailed بدنبال کشیدن
to prospect [for] گشتن [بدنبال]
trailing بدنبال کشیدن
trails بدنبال کشیدن
entrain بدنبال کشیدن
trail بدنبال کشیدن
tows باطناب بدنبال کشیدن
tow باطناب بدنبال کشیدن
snooping بدنبال غذا پوییدن
snooped بدنبال غذا پوییدن
take on <idiom> بدنبال چیزی بودن
snoop بدنبال غذا پوییدن
snoops بدنبال غذا پوییدن
tags برچسب زدن بدنبال اوردن
wake surfing موج سواری بدنبال قایق
tag برچسب زدن بدنبال اوردن
cases محل ماهیگیری سگان بدنبال شکار
case محل ماهیگیری سگان بدنبال شکار
succeed بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
succeeded بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
succeeds بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
differential ailerons ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
snoop بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooping بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoops بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooped بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
blue flag پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
raster سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
sail باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailed باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailings باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
waved حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waving حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feinted فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouse نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouses نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
braids ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
lumbers چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braided ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
lumbering چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbered چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumber چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braid ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
move on ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن
trackball وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
stroking حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
taped وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
move off the ball حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
stroked حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroke حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
fish tailing حرکت نوسانی یا تاب [تریلر در حال حرکت]
strokes حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
tape وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
tapes وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
loiter معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitered معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiters معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitering معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
have way on حرکت کردن
inch حرکت کردن
whir حرکت کردن
waggling حرکت کردن
waggles حرکت کردن
waggled حرکت کردن
waggle حرکت کردن
sail حرکت کردن
get under way حرکت کردن
to bear oneself حرکت کردن
departures حرکت کردن
moved حرکت کردن
skew کج حرکت کردن
skewing کج حرکت کردن
skews کج حرکت کردن
moves حرکت کردن
departure حرکت کردن
to weigh anchor حرکت کردن
move حرکت کردن
sailings حرکت کردن
sailed حرکت کردن
transfers حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transferring حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
counter clockwise حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
compound motion حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
transfer حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
lugged سنگین حرکت کردن
spiralling بطورمارپیچ حرکت کردن
spiralled بطورمارپیچ حرکت کردن
lugging سنگین حرکت کردن
spiraling بطورمارپیچ حرکت کردن
spiraled بطورمارپیچ حرکت کردن
spiral بطورمارپیچ حرکت کردن
range سیر و حرکت کردن
submarine زیردریا حرکت کردن
lazier باکندی حرکت کردن
make leeway حرکت پهلویی کردن
underway در حال حرکت کردن
trance باچالاکی حرکت کردن
spirals بطورمارپیچ حرکت کردن
lazy باکندی حرکت کردن
laziest باکندی حرکت کردن
dart بسرعت حرکت کردن
darted بسرعت حرکت کردن
darting بسرعت حرکت کردن
trances باچالاکی حرکت کردن
crawfish به پشت حرکت کردن
lugs سنگین حرکت کردن
to make an early start زود حرکت کردن
lug سنگین حرکت کردن
jink بسرعت حرکت کردن
zigzags حرکت زیگزاگی کردن
zigzagging حرکت زیگزاگی کردن
zigzagged حرکت زیگزاگی کردن
zigzag حرکت زیگزاگی کردن
larrup سنگین حرکت کردن
sneak دزدکی حرکت ه کردن
spanks با سرعت حرکت کردن
to tail to the tide باجزرومد حرکت کردن
crabs به پهلو حرکت کردن
whirry بعجله حرکت کردن
to bolt ناگهانی حرکت کردن
spank با سرعت حرکت کردن
to move on واداربه حرکت کردن
infile به ستون دو حرکت کردن
sail با نازوعشوه حرکت کردن
crab به پهلو حرکت کردن
sneaks دزدکی حرکت ه کردن
sneaked دزدکی حرکت ه کردن
submarines زیردریا حرکت کردن
streaks بسرعت حرکت کردن
spanked با سرعت حرکت کردن
pule باصدا حرکت کردن
sailings با نازوعشوه حرکت کردن
skeet باسرعت حرکت کردن
sailed با نازوعشوه حرکت کردن
streaking بسرعت حرکت کردن
ranges سیر و حرکت کردن
streak بسرعت حرکت کردن
ranged سیر و حرکت کردن
streaked بسرعت حرکت کردن
hulk باسنگینی ورخوت حرکت کردن
fudges فریفتن اهسته حرکت کردن
paddled با باله شنا حرکت کردن
paddle با باله شنا حرکت کردن
fudged فریفتن اهسته حرکت کردن
hulks باسنگینی ورخوت حرکت کردن
lobbing با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
accost در امتداد چیزی حرکت کردن
fudge فریفتن اهسته حرکت کردن
proceed رهسپار شدن حرکت کردن
departs روانه شدن حرکت کردن
leapfrogs باجست وخیز حرکت کردن
proceeded رهسپار شدن حرکت کردن
maneuver حرکت دادن یاحرکت کردن
lobs با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
lobbed با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
maneuver حرکت جنگی مانور کردن
departing روانه شدن حرکت کردن
paddles با باله شنا حرکت کردن
fudging فریفتن اهسته حرکت کردن
lomomote از جایی بجایی حرکت کردن
accosted در امتداد چیزی حرکت کردن
skulks گروه دزدکی حرکت کردن
skulking گروه دزدکی حرکت کردن
skulked گروه دزدکی حرکت کردن
move حرکت کردن تکان خوردن
skulk گروه دزدکی حرکت کردن
to outgo حرکت کردن [به مقصدی] [کشتی]
choking مسدود کردن از حرکت بازداشتن
sway away رد کردن ضربه با حرکت بدن
moved حرکت کردن تکان خوردن
rippling بطور موجی حرکت کردن
change down به دنده سنگین حرکت کردن
skips رقص کنان حرکت کردن
skipped رقص کنان حرکت کردن
To move backwards and forwards. عقب وجلو حرکت کردن
skip رقص کنان حرکت کردن
moves حرکت کردن تکان خوردن
ripple بطور موجی حرکت کردن
rippled بطور موجی حرکت کردن
ripples بطور موجی حرکت کردن
to bolt با سرعت زیاد حرکت کردن
ambulate حرکت کردن درحرکت بودن
to fall down the river باجریان رودخانه حرکت کردن
belt باشدت حرکت یا عمل کردن
shuffles این سو وان سو حرکت کردن
zoomed با صدای وزوز حرکت کردن
criss-cross بهطور متقاطع حرکت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com