Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 170 (2 milliseconds)
English
Persian
walk all over someone
<idiom>
براحتی برنده شدن
Search result with all words
waltz off with
<idiom>
فائق آمدن ،براحتی برنده شدن
Other Matches
cosily
براحتی
easefully
براحتی
comfortably
براحتی
cozily
براحتی
conveniently
براحتی
easy money
پولی که براحتی بدست اید
unix
یک سیستم عاملی که براحتی قابل استفاده است
access panel
پانل یا قابی که برای اسانترکردن تعمیرات وبازرسی براحتی برداشته و یانصب میشود
off load
انتقال کارها از یک سیستم کامپیوتری به سیستم دیگری که براحتی بار میشود قراردادن داده ها در یکدستگاه جانبی
cutters
برنده
cutter
برنده
conductive
برنده
winning
برنده
winners
برنده
portative
برنده
discoverer
پی برنده
scissile
برنده
winner
برنده
mutilator
برنده
discoverers
پی برنده
high proof
برنده
heuristic
پی برنده
cutting
برنده
vehicle
برنده
incisive
برنده
vehicles
برنده
incisory
برنده
trenchant
برنده
incisor tooth
برنده
deferent
برنده
winnings
برنده
foretooth
برنده
dissolvent
حل کننده برنده
edge tool
الت برنده
propelling
پیش برنده
winner
برنده بازی
raider
یورش برنده
raiders
یورش برنده
edged tool
الت برنده
winners
برنده بازی
highest bidder
برنده مزایده
cutting head
نوک برنده
impeller
پیش برنده
impellor
پیش برنده
deferent
بیرون برنده
incisively
بطور برنده
lacerative
برنده یا درنده
matrolinous
بارث برنده
medalist
برنده مدال
gestatorial
برنده پاپ
annihilator
از بین برنده
achiever
از پیش برنده
boosters
بالا برنده
booster
بالا برنده
outpoint
برنده با امتیاز
persi
برنده سر دیو
heiress
ارث برنده زن
winning position
پوزیسیون برنده
decisions
برنده با امتیاز
decision
برنده با امتیاز
contenders
برنده احتمالی
contender
برنده احتمالی
wearing
تحلیل برنده
medallists
برنده مدال
medallist
برنده مدال
gonfalonier
برنده پرچم
medalists
برنده مدال
shoo-in
<idiom>
برنده مطلق
promoters
پیش برنده
promoter
پیش برنده
uptake
بالا برنده
heiresses
ارث برنده زن
dark horse
برنده غیرمترقبه
dark horses
برنده غیرمترقبه
prizewinner
برنده جایزه
promotor
پیش برنده
propulsive
جلو برنده
user
بکار برنده
victors
برنده مسابقه
users
بکار برنده
victor
برنده مسابقه
perseus
برنده سر دیو
resolutive
تحلیل برنده
uplifter
بالا برنده
utilizer
بکار برنده
winner of a match
برنده مسابقه
winning move
حرکت برنده
prizer
برنده جایزه
nonwinner
هرگز برنده نشده
Nobel Prize winner
برنده جایزه نوبل
myrmecophilous
بهره برنده ازمورچه
carry the day
<idiom>
برنده یا موفق شدن
Nobel laureate
برنده جایزه نوبل
raise the hand
بالابردن دست برنده
won ending
اخر بازی برنده
limivorous
فرو برنده گل ولای
file cutter
قسمت برنده سوهان
emulous
رشک برنده طالب
benefic
فایده برنده نیکوکار
bearing capacity
قدرت برنده باربرد
painstakingly
ساعی رنج برنده
decisions
برنده کشتی با امتیاز
backsword
شمشیر یک لبهء برنده
painstaking
ساعی رنج برنده
decision
برنده کشتی با امتیاز
liquidators
برچیننده از بین برنده
liquidator
برچیننده از بین برنده
jackpots
برنده تمام پولها
benefitical
منتفع فایده برنده
chung seung
برنده هوگوابی تکواندو
winterer
بسر برنده زمستان
emasculatory
برنده نیروی مردی
emasculative
برنده نیروی مردی
jackpot
برنده تمام پولها
cutler
فروشنده الات برنده
cutting angle
سطح برنده تیغه برش
scissors
چیز برنده قطع کننده
gulfs
هر چیز بلعنده وفرو برنده
gulf
هر چیز بلعنده وفرو برنده
to ease to a victory
به سادگی برنده شدن
[ورزش]
to scramble a victory
بزحمت برنده
[پیروز]
شدن
maiden
اسبی که هنوز برنده نشده
novillero
گاوبازی که هنوز برنده نشده
maidens
اسبی که هنوز برنده نشده
hybrid propulation
نیروی پیش برنده مختلط
hoong seung
برنده هوگو قرمز تکواندو
hellward
سوی دوزخ بر بدوزخ برنده
assimilator
تحلیل برنده همانند سازنده
sharp tongued
بکار برنده سخنان زننده
To win on points.
با امتیاز برنده شدن ( در مسابقات )
vat dyeing
رنگرزی خمی
[روشی جهت رنگرزی رنگینه هایی که براحتی در آب حل نمی شوند. الیاف رنگ شده به این طریق دارای مقاومت بالایی در مقابل شستشو و نور خورشید هستند و بیشتری برای پنبه و الیاف های سلولزی است.]
procrustean
بوسیله اعمال زورکاری از پیش برنده
blade
قسمت برنده لبههای تیغ دار
runner-up
دومین نفر یا تیم برنده مسابقه
runners-up
دومین نفر یا تیم برنده مسابقه
runner up
دومین نفر یا تیم برنده مسابقه
dye-remover
از بین برنده رنگ
[سفید کننده]
cupholder
برنده گلدان جایزه در مسابقه نهایی
I have not played my trump ( winning ) card .
ورق برنده را هنوز رو نکره ام ( بازی نکردم )
defoliants
مواد از بین برنده برگ وسبزینه درختان
open water
فاصله مشخص بین برنده ونزدیکترین رقیب
defoliating agent
عامل از بین برنده برگ وسبزینه درختان
shoo in
کسیکه احتمال زیاد دارد برنده شود
The tongue is not steel , yet it cuts.
<proverb>
زبان اگر چه فولاد نیست اما برنده است .
maiden race
مسابقه بین اسبهایی که هرگز برنده نشده اند
ingestive
بشکم برنده وابسته به قورت و بلع دادن خوراک
photo finish
استفاده از عکس برای تعیین برنده مسابقه فشرده
compound helicopter
هلی کوپتری که مجهز به سیستم جلو برنده کمکی است
head
طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
free-for-all
اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
free-for-alls
اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
saving
قرارداد بین سوارکاران مسابقه برای تقسیم جایزه برنده
winner's circle
محوطه نزدیک خط پایان درمسیر سوارکار و اسب برنده برای گرفتن جایزه
long shot
شانس کمی برای برنده شدن دارد نوعی شرط که احتمال بردن ان کم است
adjudicate
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicating
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicated
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicates
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
selling race
مسابقه اسب دوانی که در ان اسب برنده بمعرض مزایده گذارده میشود
skittle
که در طی که توپی بطرف میخ پرتاب میکنند ودرصورت اصابت به میخ برنده محسوب میشوند
medallist
دارای مدال برنده مدال
medalists
دارای مدال برنده مدال
medalist
دارای مدال برنده مدال
medallists
دارای مدال برنده مدال
broaches
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaching
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broached
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broach
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com