English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (34 milliseconds)
English Persian
institute برقرار کردن تاسیس کردن
instituted برقرار کردن تاسیس کردن
institutes برقرار کردن تاسیس کردن
instituting برقرار کردن تاسیس کردن
Other Matches
call to order به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
establish برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establishing برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establishes برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
talked صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talk صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talks صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
inducts برقرار کردن
inducting برقرار کردن
set up برقرار کردن
inducted برقرار کردن
induct برقرار کردن
appoints برقرار کردن منصوب کردن
appoint برقرار کردن منصوب کردن
constitute تاسیس کردن ترکیب کردن
constituted تاسیس کردن ترکیب کردن
constitutes تاسیس کردن ترکیب کردن
constituting تاسیس کردن ترکیب کردن
incorporate تاسیس کردن
set up تاسیس کردن
incorporates تاسیس کردن
constituting تاسیس کردن
constituted تاسیس کردن
found تاسیس کردن
make تاسیس کردن
constitutes تاسیس کردن
inventing تاسیس کردن
constitute تاسیس کردن
makes تاسیس کردن
incorporating تاسیس کردن
invent تاسیس کردن
establishes تاسیس کردن
promote تاسیس کردن
establish تاسیس کردن
founds تاسیس کردن
promoting تاسیس کردن
invents تاسیس کردن
invented تاسیس کردن
establishing تاسیس کردن
promotes تاسیس کردن
promoted تاسیس کردن
reinstates دوباره برقرار کردن
reintegrate مجددا برقرار کردن
reinstated دوباره برقرار کردن
reinstating دوباره برقرار کردن
reinstall دوباره برقرار کردن
safety برقرار کردن تامین
to make a connection رابطه ای برقرار کردن
reinstate دوباره برقرار کردن
communicate ارتباط برقرار کردن
to induct into a seat در جایی برقرار کردن
founds تاسیس کردن ریختن
re establish دوباره تاسیس کردن
found تاسیس کردن ریختن
instituted شورا تاسیس کردن
institutes شورا تاسیس کردن
instituting شورا تاسیس کردن
to found a college دانشکدهای تاسیس کردن
institute شورا تاسیس کردن
instate برقرار کردن منصوب نمودن
To establish( make) contact. تماس دایر ( برقرار ) کردن
To bring about a reconciliation. آشتی دادن ( برقرار کردن )
reestablish دوباره بر قرار یا تاسیس کردن
industrializing بنگاههای صنعتی تاسیس کردن
industrialises بنگاههای صنعتی تاسیس کردن
industrializes بنگاههای صنعتی تاسیس کردن
industrialising بنگاههای صنعتی تاسیس کردن
industrialize بنگاههای صنعتی تاسیس کردن
touches تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
telecommuting ارتباط برقرار کردن راه دور
touch تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
establishments محل کار برقرار کردن قرارگاه
establishment محل کار برقرار کردن قرارگاه
stabilization برقرار کردن تعادل یاثبات گلوله در مسیر
to lay the foundations of بر پا کردن تاسیس کردن
institutive تاسیس شده تاسیس کننده
connectivity توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
conferencing اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
quamdiu bene se gesserit تا زمانیکه تخلفی نکند منظور برقرار کردن حق انتفاع است برای کسی به این شرط که تا از شروط عقدتخلف نکند تصرفش ادامه داشته باشد
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
on برقرار
established برقرار
confirmed برقرار
indefeasible برقرار
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
institution تاسیس
constitutions تاسیس
constitution تاسیس
establishment تاسیس
enacment تاسیس
establishments تاسیس
foundation تاسیس
erections تاسیس
erection تاسیس
enactor برقرار کننده
to set in برقرار شدن
institution تاسیس قضایی
founded تاسیس شده
the institution of a universit تاسیس دانشگاه
re establishment تاسیس مجدد
foundress زن تاسیس کننده
enaction برقراری تاسیس
to install oneself in a place در جایی برقرار شدن
maintains نگهداشتن برقرار داشتن
maintained نگهداشتن برقرار داشتن
maintain نگهداشتن برقرار داشتن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
planetary influence تاسیس ستارگان یا کواکب
We finally succeed in making a radio contact. عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
combined communication board هیئت برقرار کننده ارتباط درستادهای مرکب
initialled موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialed موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialing موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initials موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
female سوراخی که سوزنی وارد آن میشود تا اتصال برقرار شود
initial موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialling موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
circuits مداری که امکان ارتباط داده دو جهته برقرار میکند
circuit مداری که امکان ارتباط داده دو جهته برقرار میکند
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
encaenia جشن سالیانه تاسیس شهر یاتقدیر کلیسا یا معبدی
equitable mortgage از اعمال طرفین یک عمل یا تاسیس حقوقی ناشی میشود
Carthusian [مربوط به طبقه مذهبی راهبها که بوسیله برونو تاسیس شد.]
reveal نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
plugs اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
revealed نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
pacts قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
plugging اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
pact قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
plug اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
reveals نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
socket [سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند]
sockets سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
networking نرم افزاری که اتصال بین برنامه کاربر و شبکه برقرار میکند
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
constitute تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitutes تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituted تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
karmathian تیره اسلامی که قرمط نام درسده نهم میلادی تاسیس کرد
constituting تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
Jesuits عضو فرقه مذهبی بنام انجمن عیسی که بوسیله لایولا تاسیس شد
Jesuit عضو فرقه مذهبی بنام انجمن عیسی که بوسیله لایولا تاسیس شد
central ترمینالی که ارتباط بین کامپیوتر مرکز و ترمینالهای راه دور را برقرار میکند
X. استاندارد CCITT که ارتباط بین ترمینال و شبکه تنظیم بسته برقرار میکند
session لایه در مدل استاندارد SO/ OSI , که اتصال و قط عی را بین گیرنده و فرستنده برقرار میکند
communication پردازندهای که چندین واسط و مدیریت بین کامپیوتر و کنترل خط وط ارتباطی برقرار میکند.
sessions لایه در مدل استاندارد SO/ OSI , که اتصال و قط عی را بین گیرنده و فرستنده برقرار میکند
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
jump instruction موقعتی که پردازنده به بخش دیگر برنامه هدایت میشود در صورتی که شرط برقرار باشد
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com