English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (11 milliseconds)
English Persian
snowball بسرعت زیاد شدن
snowballed بسرعت زیاد شدن
snowballing بسرعت زیاد شدن
snowballs بسرعت زیاد شدن
Search result with all words
at a great rat بسرعت زیاد
hand over fist بسرعت وبمقدار زیاد
Other Matches
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
fleetly بسرعت
harder بسرعت
full tilt بسرعت
hard بسرعت
likea بسرعت
quickly بسرعت
hardest بسرعت
rapidily بسرعت
rapidly بسرعت
snack بسرعت
snacks بسرعت
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
fleet بسرعت گذشتن
fleets بسرعت گذشتن
flee بسرعت رفتن
scuttled بسرعت دویدن
snip بسرعت قاپیدن
scuttle بسرعت دویدن
snipped بسرعت قاپیدن
snipping بسرعت قاپیدن
scuttling بسرعت دویدن
sweep بسرعت گذشتن از
fleeing بسرعت رفتن
skyrockets بسرعت بالابردن
skyrocketing بسرعت بالابردن
dashed بسرعت رفتن
whish بسرعت گذشته
mushrooms بسرعت رویاندن
flees بسرعت رفتن
dash بسرعت رفتن
scuttles بسرعت دویدن
dashes بسرعت رفتن
mushrooming بسرعت رویاندن
mushroom بسرعت رویاندن
skyrocketed بسرعت بالابردن
mushroomed بسرعت رویاندن
skyrocket بسرعت بالابردن
dashed بسرعت انجام دادن
dash بسرعت انجام دادن
course بسرعت حرکت دادن
swooped بسرعت پایین امدن
coursed بسرعت حرکت دادن
swoops بسرعت پایین امدن
swooping بسرعت پایین امدن
swoop بسرعت پایین امدن
dashes بسرعت انجام دادن
dart بسرعت حرکت کردن
jink بسرعت چرخ زدن
vamoose بسرعت عازم شدن
jink بسرعت حرکت کردن
streaks بسرعت حرکت کردن
streaking بسرعت حرکت کردن
streaked بسرعت حرکت کردن
streak بسرعت حرکت کردن
mushrooming بسرعت ایجاد کردن
whomp up بسرعت تهیه کردن
light out بسرعت ترک کردن
darted بسرعت حرکت کردن
darting بسرعت حرکت کردن
mushroom بسرعت ایجاد کردن
scram بسرعت دور شدن
mushroomed بسرعت ایجاد کردن
scurry بسرعت حرکت دادن
scrams بسرعت دور شدن
scurries بسرعت حرکت دادن
scurried بسرعت حرکت دادن
courses بسرعت حرکت دادن
post haste بسرعت شتاب فراوان
full drive بسرعت هرچه تمامتر
scurrying بسرعت حرکت دادن
sonic وابسته بسرعت صوت
quick freeze بسرعت سرد کردن
mushrooms بسرعت ایجاد کردن
to hold somebody in great respect کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
pops بسرعت عملی انجام دادن
quickie چیزیکه بسرعت انجام شود
popped بسرعت عملی انجام دادن
pop بسرعت عملی انجام دادن
raced مسابقه دادن بسرعت رفتن
boomed بسرعت درقیمت ترقی کردن
quicky چیزیکه بسرعت انجام شود
boom بسرعت درقیمت ترقی کردن
precipitate شتاباندن بسرعت عمل کردن
precipitated شتاباندن بسرعت عمل کردن
quickies چیزیکه بسرعت انجام شود
booms بسرعت درقیمت ترقی کردن
precipitating شتاباندن بسرعت عمل کردن
booming بسرعت درقیمت ترقی کردن
race مسابقه دادن بسرعت رفتن
races مسابقه دادن بسرعت رفتن
precipitates شتاباندن بسرعت عمل کردن
skirl بسرعت باد فرار کردن
slipcover پوششی که بسرعت پوشیده یاخارج شود
zooms وزوز بسرعت ترقی کردن یا بالارفتن
zoomed وزوز بسرعت ترقی کردن یا بالارفتن
zoom وزوز بسرعت ترقی کردن یا بالارفتن
piss off <idiom> بسرعت دور شدن [اصطلاح روزمره]
soup موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
soups موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
scoot بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
scooted بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
scooting بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
triple tongue نتهای سه تایی را بسرعت باساز نایی زدن
scoots بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
flying بال وپر زن بسرعت گذرنده مسافرت هوایی
improviser تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلامقدمه چیزیرا میسازد
improvisor تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلا مقدمه چیزیرا میسازد
scareup فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
run-throughs بسرعت خرج و تلف کردن خلاصه کردن
run-through بسرعت خرج و تلف کردن خلاصه کردن
run through بسرعت خرج و تلف کردن خلاصه کردن
run up بسرعت خرج و تلف کردن شلیک کردن
ke lighning به تندی برق بسرعت برق
with lightning speed مانند برق به تندی برق بسرعت برق
outrageously زیاد
to a large extent زیاد
no end of زیاد
populous زیاد
supererogatory زیاد
not a lettle زیاد
muckle زیاد
plaguily زیاد
plethoric زیاد
extensive زیاد
vastly زیاد
very زیاد
too زیاد
profoundly زیاد
high زیاد
squeamishly زیاد
excessive زیاد
mickle or muckle زیاد
mickle زیاد
too much زیاد
heavily زیاد
superabundant زیاد
intense زیاد
widest زیاد
over and above زیاد
ranksack زیاد
wider زیاد
numerous زیاد
wide زیاد
greatly زیاد
much زیاد
profusely زیاد
heartbreak غم زیاد
squeamishness زیاد
thick زیاد
thicker زیاد
swingeing زیاد
thickest زیاد
intensively زیاد
immoderate زیاد
tremendously زیاد
hugely زیاد
generous زیاد
mortally زیاد
immane زیاد
in excess زیاد
in quantities زیاد
overmuch زیاد
large adv زیاد
extortionate زیاد
for all the world بی کم و زیاد
glaring زیاد
heart break غم زیاد
egregiously زیاد
intensely زیاد
highest زیاد
highs زیاد
extortionary زیاد
quite a few <idiom> زیاد
overly زیاد
copious زیاد
great زیاد
effusively زیاد
widely زیاد
late زیاد
many زیاد
great- زیاد
greatest زیاد
fulsome زیاد
highly زیاد
rife زیاد
overbusy زیاد مشغول
overburdensome زیاد سنگین
overloads زیاد پر کردن
overloaded زیاد پر کردن
overdrssed زیاد اراسته
long range با برد زیاد
overload زیاد پر کردن
overlabour زیاد کارکردن
desudation عرق زیاد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com