English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
upsurge بسوی بالا موج زدن
Search result with all words
uptrend تمایل بسوی بالا
Other Matches
toward بسوی
into بسوی
at بسوی
to بسوی
towards بسوی
off بسوی
against بسوی
south wards بسوی جنوب
soiuth ward بسوی جنوب
over- بسوی دیگر
easterly بسوی شرق
skyward بسوی اسمان
eastbound بسوی شرق
over بسوی دیگر
to put a bout بسوی دیگرگرداندن
aport بسوی بندر
earthward بسوی زمین
onward بسوی جلو
inpouring بسوی درون
off عازم بسوی
selenotropic بسوی ماه
seaward بسوی دریا
landward بسوی زمین
spaceward بسوی فضا
east بسوی خاوررفتن
landward بسوی خشکی
sentimentality گرایش بسوی احساسات
introversion برگشت بسوی درون
propulsion فشار بسوی جلو
introrse رو کننده بسوی درون
introrsal رو کننده بسوی درون
infalling ریزش بسوی درون
goal kick شوت بسوی دروازه
earthbound متوجه بسوی زمین
aslant بسوی سراشیب اریبی
sentimentalism گرایش بسوی احساسات
base running دویدن بسوی پایگاه
introvert بسوی درون کشیدن
drive to maturity حرکت بسوی بلوغ
southwestwards بسوی جنوب غربی
orientating توجه بسوی خاور
southwestward بسوی جنوب غربی
shooting شوت بسوی دروازه
shootings شوت بسوی دروازه
wester بسوی باختر رفتن
orientates توجه بسوی خاور
orientate توجه بسوی خاور
northward بسوی شمال شمالا
northwards بسوی شمال شمالا
introverts بسوی درون کشیدن
make for پیش رفتن بسوی
south بسوی جنوب نیم روز
westwards بسوی باختر بطرف مغرب
westward بسوی باختر بطرف مغرب
plinking تیراندازی تفریحی بسوی اشیاء
continuation حرکت مداوم بسوی سبد
indraght ریزش چیزی بسوی درون
indraft ریزش چیزی بسوی درون
She is the center of attraction . آن زن همه را بسوی خودش می کشد
adductive استشهادی بسوی محور کشنده
postward بسوی محل شروع اسب دوانی
the odds are in our favour احتمالات بسوی ما متمایل است یا می چربد
We made a long step toward success. قدم بزرگه بسوی موفقیت برداشتیم
sniped از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
snipes از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
sniping از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
send down پرتاب کردن توپ بسوی میله توپزن
transhumant حرکت کننده بسوی کوهستان برای چرا
To go cap in hand to someone. دست گدایی بسوی کسی دراز کردن
snipe از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
spinwriter چاپگر کامپیوتر با کیفیت بالا نوع خاصی از چاپگرکامپیوتری با کیفیت بالا
delayed steal دزدانه گریختن بسوی پایگاه هنگام پرتاب توپگیر
tomorow morning . I wI'll leavew for london. فردا صبح بسوی لندن حرکت خواهم کرد
drive to maturity جهش بسوی کمال چهارمین مرحله رشد در نظریه روستو
vertically از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
ferryboat قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
ferryboats قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
the clouds above ابرهای بالا یا بالا سر
dat سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
tacit collusion حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
gain ground ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
advancing پیشروی بسوی دروازه راهیابی به دور بعد پیشروی
advances پیشروی بسوی دروازه راهیابی به دور بعد پیشروی
advance پیشروی بسوی دروازه راهیابی به دور بعد پیشروی
apl یک زبان برنامه نویسی سطح بالا زبان برنامه نویسی رویه گرای سطح بالا برای محاسبات علمی و ریاضی
drives راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
drive راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
pull up بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
high burst ranging تنظیم تیر بروش ترکش بالا تنظیم تیر بروش تیر زمانی بالا
overtone بالا تن
top بالا
upping رو به بالا
superincumbent از بالا
outreach بالا
balconies لژ بالا
balcony لژ بالا
uppermost از بالا
overhead سر بالا
galleries لژ بالا
gallery لژ بالا
ascendency بالا
ascendancy بالا
aloft بالا
above در بالا
atop بالا
aweigh بالا
overhead بالا
headwater بالا اب
lever bridge پل بالا رو
on high در بالا
overtones بالا تن
up بالا
upper بالا
in old age [in great age] در سن بالا
at a great age در سن بالا یی
over- بالا
upper limit حد بالا
over بالا
highs بالا
up there ان بالا
up stairs بالا
high بالا
highest بالا
upside بالا
upped بالا
up رو به بالا
upped رو به بالا
upping بالا
to tilt up به بالا تا زدن
tosses بالا انداختن
tossed بالا انداختن
top-down از بالا به پایین
top down از بالا به پایین
to hinge up به بالا تا زدن
to fold up به بالا تا زدن
warp beam نورد بالا
raise of loom بالا بردن
toss بالا انداختن
spec مشخصات بالا
tossing بالا انداختن
heaved بالا کشیدن
heave بالا کشیدن
uplifts بالا بردن
uplift بالا بردن
hoists بالا بردن
hoisted بالا کشیدن
hoisted بالا بردن
hoist بالا کشیدن
hoist بالا بردن
atop بطرف بالا
hoists بالا کشیدن
aspires بالا رفتن
aspiring بالا رفتن
Mt بالا رفتن
Mts بالا رفتن
elevate بالا بردن
elevates بالا بردن
elevating بالا بردن
promote بالا بردن
aspired بالا رفتن
aspire بالا رفتن
embezzling بالا کشیدن
raising بالا اوردن
raise بالا بردن
upwards <adv.> به بالا [رفتن]
up <adv.> به بالا [آمدن]
embezzle بالا کشیدن
embezzled بالا کشیدن
embezzles بالا کشیدن
promoted بالا بردن
promotes بالا بردن
promoting بالا بردن
to hinge up به بالا پیچیدن
mountant بالا رونده
raise بالا کشیدن
raises بالا بردن
raises بالا کشیدن
to fold up به بالا پیچیدن
to tilt up به بالا پیچیدن
to turn up [collar] به بالا پیچیدن
upheaval بالا امدن
upheavals بالا امدن
jack بالا بردن
jacks بالا بردن
to turn up [collar] به بالا تا زدن
radius زند بالا
high resolution وضوح بالا
jack up بالا بردن
joo chin pyon soon koot کف دست بالا
toss your oars پارو بالا
long precision با دقت بالا
topsides قسمت بالا
topside قسمت بالا
topmast دکل بالا
top pour ریختن از بالا
intumesce بالا امدن
unfield میدان بالا
high storage انباره بالا
high temperature دمای بالا
high voltage ولتاژ بالا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com