Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
prosperously
بطور نیک انجام با عاقبت خوش
Other Matches
day work system
انجام کار بطور امانی
mutualize
بطور مشترک امری را انجام دادن همزیستی کردن
finally
عاقبت
afterclap
عاقبت
futurity
عاقبت
in the long run
عاقبت
finale
عاقبت
finales
عاقبت
the future
عاقبت
eventually
عاقبت
at long last
عاقبت
to come to good
عاقبت بخیرشدن
negotiation outcome
عاقبت مذاکرات
successful
عاقبت بخیر
result of the negotiations
عاقبت مذاکرات
otherworldiness
اندیشه عاقبت
catastrophes
عاقبت داستان
catastrophe
عاقبت داستان
longsighted
عاقبت اندیش
far seeing
عاقبت بین
farseeing
عاقبت اندیش
negotiation result
عاقبت مذاکرات
outcome
عاقبت سرانجام
outcomes
عاقبت سرانجام
catastrophical
مربوط به عاقبت داستان
To have foresight . To be provident.
عاقبت اندیش بودن
She came to grief . She came to a sticky end.
عاقبت بخیر نشد
Cheating( fraud) does not pay ( prosper).
تقلب عاقبت ندارد
Who knows what the end wI'll be?
عاقبت کاررا کی می داند ؟
improvidence
عاقبت نیندیشی اسراف
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed.
اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
He eventually landed in prison .
عاقبت کارش بزندان کشید
At last his anger exploded.
عاقبت از زور خشم ترکید
Surely things wI'll turn out well for him in the end.
مطمئنا" عاقبت بخیر خواهد شد
Idlenes is the partnet of want and shame..
<proverb>
عاقبت تنبلى ایتیاج و شرمسارى است .
We finally succeed in making a radio contact.
عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
failed
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
like a duck takes the water
[Idiom]
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
qui facit per alium facit perse
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
automating
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
failures
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failure
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
gurantee
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robot
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
indeterminately
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
immortally
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
poorly
بطور ناچیز بطور غیر کافی
grossly
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
scratch one's back
<idiom>
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
martially
بطور جنگی بطور نظامی
abusively
بطور ناصحیح بطور دشنام
genuinely
بطور اصل بطور بی ریا
latently
بطور ناپیدا بطور پوشیده
incisively
بطور نافذ بطور زننده
indecorously
بطور ناشایسته بطور نازیبا
improperly
بطور غلط بطور نامناسب
what is bred in the bone will come out in the flesh
<proverb>
عاقبت گرگ زاده گرگ شود
upward compatible
اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
retention money
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
querying
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
irrevocably
بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
continues
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
mission , oriented
لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
marxist economics
نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
compietion
انجام
implement
انجام
implementation
انجام
fulfillment
انجام
transaction
انجام
implementation
انجام
fulfilment
انجام
sequel
انجام
end all
انجام
accomplishment
انجام
enforcement
انجام
sequels
انجام
completion
انجام
implemented
انجام
implementing
انجام
effectuation
انجام
implements
انجام
terminuse ad quem
انجام
execution
انجام
achievement
انجام
performance
انجام
performances
انجام
commissions
انجام
commission
انجام
achievements
انجام
commissioning
انجام
consummation
انجام
at last
سر انجام
lastingly
بطور پا بر جا
transtively
بطور
wetly
بطور تر
streakily
بطور خط خط
meanly
بطور بد
loosely
بطور شل یا ول
atilt
بطور کج
flabbily
بطور شل و ول
confusedly
بطور در هم و بر هم
impracticable
<adj.>
انجام نشدنی
accomplish
انجام دادن
makable
<adj.>
انجام شدنی
accomplisher
انجام دهنده
makable
<adj.>
انجام پذیر
repeat
باز انجام
achievable
<adj.>
انجام پذیر
non performance
عدم انجام
carry out
انجام دادن
inexecutable
<adj.>
انجام نشدنی
unfeasible
<adj.>
انجام نشدنی
effectual
انجام شدنی
bring inbeing
انجام دادن
achiever
انجام دهنده
unfeasible
<adj.>
انجام ناپذیر
inexecutable
<adj.>
انجام ناپذیر
unfulfilled
انجام نشده
furnishing
انجام دادن
furnishes
انجام دادن
furnish
انجام دادن
performing
انجام دهنده
put on
انجام دادن
repetition
باز انجام
unaided
انجام چیزیبدونکمکدیگران
repetitions
باز انجام
pending
در دست انجام
covers
انجام دادن
coverings
انجام دادن
cover
انجام دادن
effect
انجام دادن
conclusion
انجام نتیجه
conclusions
انجام نتیجه
impracticable
<adj.>
انجام ناپذیر
chare
انجام دادن
accomplishable
انجام دادنی
performable
انجام دادنی
actualise
[British]
به انجام رساندن
out-and-out
انجام شده
out and out
انجام شده
processing of the order
انجام سفارش
effecting
انجام دادن
administer
انجام دادن
effected
انجام دادن
completion of a contract
انجام یک قرارداد
complier
انجام دهنده
repeats
باز انجام
pay
انجام دادن
bring into being
به انجام رساندن
implement
به انجام رساندن
successful
نیک انجام
put ineffect
به انجام رساندن
parform
انجام دادن
put into effect
به انجام رساندن
put inpractice
به انجام رساندن
stand to
انجام دادن
carry into effect
به انجام رساندن
put into practice
به انجام رساندن
make something happen
به انجام رساندن
achievable
<adj.>
انجام شدنی
make a reality
به انجام رساندن
carry ineffect
به انجام رساندن
actualise
[British]
انجام دادن
paying
انجام دادن
manipulation
انجام با مهارت
pays
انجام دادن
put inpractice
انجام دادن
put ineffect
انجام دادن
implement
انجام دادن
carry into effect
انجام دادن
carry ineffect
انجام دادن
make something happen
انجام دادن
chars
انجام دادن
charring
انجام دادن
char
انجام دادن
actualize
انجام دادن
actualize
به انجام رساندن
contrivable
<adj.>
انجام شدنی
fulfill
[American]
به انجام رساندن
doable
<adj.>
انجام شدنی
makable
[spv. makeable]
<adj.>
انجام پذیر
makeable
<adj.>
انجام پذیر
make a reality
انجام دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com