Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 191 (9 milliseconds)
English
Persian
post hostilities
بعداز خاتمه مخاصمات
Other Matches
hostile activities
مخاصمات
cessation
قطع مخاصمات
burn out
تمام شدن سوخت به طور غیرمنتظره خاتمه سوزش زمان خاتمه سوزش سوختن
ended
خاتمه دادن خاتمه یافتن
ends
خاتمه دادن خاتمه یافتن
end
خاتمه دادن خاتمه یافتن
posterior
بعداز
behind
بعداز دیرتراز
postmeridiem
بعداز فهر
behinds
بعداز دیرتراز
post meridiem
بعداز فهر
morning call
دیدنی بعداز فهر
lie in state
<idiom>
بعداز مرگ دیدن جسد
the next process is weaving
عمل یا مرحله بعداز بافتن است
lying in
دوران استراحت ونقاهت بعداز زایمان
fizzle out
<idiom>
خراب شدن بعداز شروع خوبی
backwash
اضطراب یااشفتگی بعداز انجام عملی عواقب
make up
<idiom>
دوباره دوست شدن بعداز مشاجره ودعوا
pick-me-up
<idiom>
بعداز ضعف وخستگی غذا ونوشیدنی خوردن دوباره زنده شدن
retards
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retard
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retarding
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
vehicle mass ratio
نسبت جرم نهایی رسانگر بعداز تمام شدن یا قطع سوخت به جرم اولیه ان
new deal
برنامه توسعه اقتصادی فرانکلین روزولت پس از سالهای بعداز بحران بزرگ درامریکا که دران کمک به کشاورزی بازنشستگی وبیمه بیکاری و غیره گنجانیده شده است
end all
خاتمه
sequels
خاتمه
closures
خاتمه
sequel
خاتمه
ends
خاتمه
ending
خاتمه
endings
خاتمه
end
خاتمه
ended
خاتمه
termination
خاتمه
last a
خاتمه
closure
خاتمه
letter of dismissal
خاتمه
lay-off
خاتمه
quitting
خاتمه
dismissal
خاتمه
abrogation
خاتمه
notice of cancellation
خاتمه
expiry
خاتمه
withdrawal
خاتمه
prorogation
خاتمه
notice of determination
خاتمه
quit
خاتمه
notice to quit
خاتمه
notice of termination
خاتمه
closing
خاتمه عملیات
ended
خاتمه فرجام
call off
خاتمه دادن
end
خاتمه یافتن
end
خاتمه فرجام
to bring to an end
خاتمه دادن
ended
خاتمه یافتن
to knit up
خاتمه دادن
general discharge
خاتمه خدمت
to put an end to
خاتمه دادن
end mark
نشان خاتمه
terminative
خاتمه دهنده
due out
خاتمه یافته
wrap up
خاتمه یافتن
ends
خاتمه یافتن
ends
خاتمه فرجام
to break off
خاتمه دادن
terminates
خاتمه یافتن
expirations
خاتمه بازدم
abort
خاتمه غیرعادی
terminate
خاتمه یافتن
aborted
خاتمه غیرعادی
aborting
خاتمه غیرعادی
endings
خاتمه پیام
aborts
خاتمه غیرعادی
terminated
خاتمه یافتن
rise
خاتمه یافتن
expiration
خاتمه بازدم
ending
خاتمه پیام
cessation
خاتمه دادن
rises
خاتمه یافتن
lay off
بخدمت خاتمه دادن
to fight out
باجنگ خاتمه دادن
pt down
بزوربچیزی خاتمه دادن
end of transmission block
خاتمه ارسال بلاک
post hostilities
بعد از خاتمه درگیریها
muster out
بخدمت خاتمه دادن
end spell
خاتمه کلمات رمز
end spell
خاتمه هر کلمه رمز
abend
خاتمه غیر عادی
abnormal end
خاتمه غیر عادی
denunciation
اعلان الغاء یا خاتمه
denunciations
اعلان الغاء یا خاتمه
walking papers
ورقه خاتمه خدمت
completing
خاتمه دادن به یک کار
termination
خاتمه دادن یا توقف
terminates
خاتمه دادن منتهی
layoffs
خاتمه دادن به خدمت
completes
خاتمه دادن به یک کار
terminate
خاتمه دادن منتهی
layoff
خاتمه دادن به خدمت
completed
خاتمه دادن به یک کار
complete
خاتمه دادن به یک کار
walking ticket
ورقه خاتمه خدمت
terminated
خاتمه دادن منتهی
completed
خاتمه یافته یا کامل شده
completes
خاتمه یافته یا کامل شده
completing
خاتمه یافته یا کامل شده
to wind up
خاتمه دادن بپایان رساندن
post flight
بعد از خاتمه پرواز هواپیما
to come to an end
خاتمه یافتن تمام شدن
to draw to a close
به پایان یا خاتمه نزدیک شدن
to get done with
خاتمه دادن تمام کردن
complete
خاتمه یافته یا کامل شده
disaffiliate
به همکاری یا شراکت خاتمه دادن
terminates
محدود کردن خاتمه یافتن
terminated
محدود کردن خاتمه یافتن
ends
تمام کردن خاتمه دادن
end
تمام کردن خاتمه دادن
terminate
محدود کردن خاتمه یافتن
ended
تمام کردن خاتمه دادن
logging
عمل خاتمه دادن عملیات در یک سیستم
abended
خاتمه یافته بطور غیر عادی
ends
خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
ended
خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
end
خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
contract termination
فسخ یا خاتمه تمام یا قسمتی از قرارداد
static
چاپ وضعیت سیستم پس از خاتمه فرآیند
adjourn
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourned
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourning
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourns
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
presentation layer
کدها و تقاضاهای شروع و خاتمه اتصال توافق می :ند
reverse
سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
hang-up
ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
reversing
سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
hang up
ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
reverses
سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
hang-ups
ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
burnout velocity
سرعت موشک در خاتمه سوختن خرج و تمام شدن ان
reversed
سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
interpleader
محاکمهای که بموجب ان دوکس ناگزیر میشونداز اینکه ....خاتمه دهند
field
کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
group
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
fielded
کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
groups
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
fields
کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
texts
کد ارسالی برای بیان خاتمه کنترل و اطلاعات آدرسی و شروع پیام
interplead
پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
text
کد ارسالی برای بیان خاتمه کنترل و اطلاعات آدرسی و شروع پیام
multiphase program
برنامهای که بیشتر از یک دستور بازیابی پیش از خاتمه اجرا نیاز دارد
sequential
خاتمه دادن یک کار در سیستم دستهای پیش از اینکه بعدی شروع شود
ends
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
layers
بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
ended
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
end
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
layer
بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
flag
ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
flags
ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
reach out with an olive branch
<idiom>
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
cycled
تکرار یک عمل یا مجموعهای دستورات تا وقتی که دستورات خاتمه یابند
cycles
تکرار یک عمل یا مجموعهای دستورات تا وقتی که دستورات خاتمه یابند
cycle
تکرار یک عمل یا مجموعهای دستورات تا وقتی که دستورات خاتمه یابند
cargo outturn message
پیام تخلیه محمولات ناو گزارش خاتمه تخلیه بارکشتی
wiring
جعبهای که سیم بندی شبکه یا بخشهای شبکه خاتمه می یابند و بهم وصل هستند
timed
زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
jump instruction
دستور برنامه نویسی برای خاتمه دادن به یک سری دستورات و هدایت پردازنده به بخش دیگر برنامه
times
زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time
زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
dynamically
توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
dynamic
توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
future perfect
شامل زمان اینده نقلی که در انگلیس بصورت have willو have shall ساخته میشودونشانه خاتمه عمل درزمان اینده میباشد
cycled
زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
cycles
زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
cycle
زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
asynchronous transmission
اطلاعات در فواصل زمانی بدون قاعده و نامنظم به وسیله قراردادن یک بیت شروع قبل از هر کاراکتر ویک بیت خاتمه پس از ان انتقال می یابند
swops
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swap
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swapped
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swaps
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopped
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopping
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
reversing
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverse
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverses
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversed
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
circular
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circulars
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
subroutine
تعداد دستورات کامپیوتر در برنامه که در زمان فراخوانی می شوند و تا خاتمه کنترل می شوند و پس از فراخوانی کنترل به دستور بعدی می رود
asynchronous
1-کامپیوتری که از یک عمل به عمل دیگر طبق سیگنالهای دریافت شده پس از خاتمه فرآیند تغییر میکند. 2-کامپیوتری که در آن یک فرآیند در آغاز ورود سیگنال یا داده آغاز میشود به جای اینکه مط ابق با باس ساعت باشد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com