Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English
Persian
pattern
بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
patterns
بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
Other Matches
paragon
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragons
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
prototype
اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
prototypes
اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
baseboard
چوب یا تختهای که بعنوان ستون یا پایه بکار میرود
thyratron
پریود تخلیه که بعنوان سویچ رله یا ژنراتور بکار میرود
land plaster
صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
glass wool
تودهای ازرشتههای شیشهای که بعنوان عایق گرما یا درتصفیه هوا بکار میر ود
differential spoilers
اسپویلرهای روی بال که بعنوان سطوح کنترل اولیه وثانویه برای حرکت حول محور طولی بکار میروند
to kiss hands
دست پادشاه بزرگی راهنگام رفتن به ماموریت بعنوان بدرود بوسیدن
serve
بکار رفتن
served
بکار رفتن
serves
بکار رفتن
turret motife
طرح شیروان
[این طرح بعنوان ترنج اصلی به تعداد یک یا سه عدد در متن فرش بکار رفته و حالتی هندسی و هشت وجهی داشته که با خطوط هندسی تزئین می شود.]
modules
اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
module
اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
acceptance sampling
نمونه برداری جهت پذیرش نمونه قبولی
sample
نمونه برداشتن نمونه نشان دادن
sampled
نمونه برداشتن نمونه نشان دادن
sampling
نمونه گیری برداشت نمونه
pattern
سرمشق
paragon
سرمشق
modeled
سرمشق
pacemakers
سرمشق
paragons
سرمشق
copyslip
سرمشق
models
سرمشق
model
سرمشق
patterns
سرمشق
pacemaker
سرمشق
modelled
سرمشق
fugle
سرمشق
exemplar
سرمشق
exemplars
سرمشق
to take example
سرمشق گرفتن
give an example
سرمشق شدن
modeling
سرمشق گیری
modeling
سرمشق دهی
to give an example
سرمشق شدن
examples
سرمشق عبرت
to serve ad an example
سرمشق شدن
typical
سرمشق بارز
leads
سرمشق تقدم
example
سرمشق عبرت
lead
سرمشق تقدم
spectrophotometry
اسپکتروفتومتر
[در این روش با تجزیه رنگ ها و مقایسه آن نمونه های مرجع، نوع رنگینه بکار رفته مشخص می شود. این روش خصوصا در تجزیه رنگ های فرش های قدیمی و شناخت رنگینه های آن مورد استفاده قرار می گیرد.]
to set a good example
سرمشق خوبی گذاشتن یا شدن
pattern lady
بانویی که سرمشق بانوان دیگر باشد
undisturbed sample
نمونه گیری بهم نخورده نمونه دست نخورده
natural dyes
رنگینه های طبیعی
[که عموما از گیاهان و بعضی حیوانات تهیه می شوند. نمونه گیاهی رنگ قرمز گیاه روناس و نمونه حیوانی رنگ قرمز، حشره قرمزدانه می باشد.]
pussyfoot
دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step
رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
you have no option but to go
چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
by way of
بعنوان
undwe the t. of
بعنوان
preparatorily
بعنوان تهیه
under cover of frind ship
بعنوان دوستی
under the plea of
بعنوان به بهانه
to follow any ones example
سرمشق کسیراپیروی کردن بکسی تاسی کردن
co option
پذیرفتن بعنوان همکار
co-opt
بعنوان همقطار پذیرفتن
co optation
پذیرفتن بعنوان همکار
under the notion of
بعقیده بفکر بعنوان
pattern
بعنوان الگو بکاربردن
co-opts
بعنوان همقطار پذیرفتن
surcharges
بعنوان جریمه گرفتن
patterns
بعنوان الگو بکاربردن
co-opting
بعنوان همقطار پذیرفتن
armlet
بازوبند
[بعنوان جواهر]
supervisory
بعنوان بررسی کننده
co opt
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opted
بعنوان همقطار پذیرفتن
surcharge
بعنوان جریمه گرفتن
historicize
بعنوان تاریخ نشان دادن
mark
بعنوان سیگنال استفاده میکند
under the guize of
بعنوان به بهانه درهیئت درزی
tax incentive
مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی
to take something as a joke
چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
marks
بعنوان سیگنال استفاده میکند
as
بهمان اندازه بعنوان مثال
sit-in
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
instance
بعنوان مثال ذکر کردن
record as target
ثبت کردن بعنوان هدف
instances
بعنوان مثال ذکر کردن
to present oneself
[as]
خود را اهداء کردن
[بعنوان]
on the score of neglect
بعنوان غفلت ازاین بابت
bait fish
ماهی کوچک بعنوان طعمه
sit-ins
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
Mountaineering . Mountain - climbing .
کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
sit in
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink .
قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
parent
بعنوان والدین عمل کردن
I pulled him by the ears.
گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه )
mouch
راه رفتن دولادولاراه رفتن
officiated
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
taskwork
کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
brush
دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
officiate
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiates
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiating
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
to forfeit something
چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
to lose something
چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
to tutor
بعنوان معلم سرخانه کار کردن
for keeps
برای نگهداری همیشگی بعنوان یادگار
sand trap
قطعه زمین پر از ماسه بعنوان مانع
he was engagedon probation
بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
lapboard
تختهای که بعنوان میز تحریربکار میرود
brushes
دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
To stipulate.
شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
tail group
مجموعه دم که بعنوان یک واحد یا جزئی از هواپیمامسوب میشود
He has been exposed as a traitor.
هویت مخفی او
[مرد]
بعنوان خائن افشا شد.
The letter is addressed to you .
نامه بعنوان شما نوشته شده است
bucktail
نوعی حشره بعنوان طعمه ماهیگیری در زیر اب
to lose something
مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
to forfeit something
مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
Pickles are often eaten as a relish .
خیار شور درا اغلب بعنوان مزه می خورند
May I use your name as a reference?
اجازه میدهید شما را بعنوان معرف ذکر بکنم؟
queen of
دختری که در بازیهای روزیکم می بعنوان ملکه برگزیده میشود
head hunt
بریدن سردشمن وبردن ان بعنوان غنیمت ونشانه پیروزی
May I use your name as a reference?
اجازه میدهید شما را بعنوان توصیه کننده بگویم؟
lupulin
خاکه تلخه که بعنوان داروی مسکن استعمال میشود
writes
بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
sprag
قطعه چوب یا الواری که بعنوان شمع درمعدن بکارمیرود
bag
قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
bug
نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
bugs
نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
. Why,what was the harm?
چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
eryngo
ریشه شقاقل که بعنوان مقوی باء مصرف میشود
treasury stock
سهم منتشره شرکت که بعنوان سرمایه منظور میگردد
bugging
نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
bags
قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
write
بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
aperitif
نوشابهء الکلی که بعنوان محرک اشتها قبل از غذامی نوشند
designated hitter
بازیگر تعیین شده بعنوان توپزن بجای توپ انداز
fumigant
ماده فراری که بعنوان ضدعفونی برای دفع افات بکارمیرود
head
طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
May I use your name as a reference?
اجازه میدهید شما را بعنوان سفارش کننده نام ببرم؟
mulches
که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
prize fellow
شاگردی که در امتحانات سرامد شده وامتیازی بعنوان جایزه باو داده اند
Perspex
خانوادهای از پلاستیکها که بعنوان شیشه یا پلاستیکهای شفاف و نوگذران در هواپیماکاربرد فراوان دارد
amphetamine
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
amphetamines
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
cereal
حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
cereals
حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
mulch
که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
cut-outs
روزنهای در هواپیماهی دارای کابین با فشار تنظیم شده بعنوان در پنجره و غیره
cut-out
روزنهای در هواپیماهی دارای کابین با فشار تنظیم شده بعنوان در پنجره و غیره
trot
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
benzocaine
ماده متبلورسفیدی بفرمول 2NO11H9C که بعنوان داروی بیحس کننده موضعی مصرف میشود
veil of money
نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
scrim
پارچه استری مبل وغیره کرباس نازکی که بعنوان بتونه قاب چوبی وامثال ان بکارمیبرند
cryoelectronic storage
یک وسیله ذخیره شامل موادی که در دماهای بسیار پایین بعنوان هادیهای عالی عمل می کنند
grand tour
سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
grand tours
سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
copy
نمونه
sampling
نمونه
copies
نمونه
progenitor
نمونه
copyslip
نمونه
copied
نمونه
pattern
نمونه
progenitors
نمونه
copying
نمونه
patterns
نمونه
typicalness
نمونه
ensample
نمونه
instance
نمونه
type
نمونه
format
نمونه
foretype
نمونه
forme
نمونه
formats
نمونه
exemplar
نمونه
exemplars
نمونه
modules
نمونه
module
نمونه
examples
نمونه
schemata
نمونه
schema
نمونه
typed
نمونه
types
نمونه
example
نمونه
instances
نمونه
paragon
نمونه
specimens
نمونه
modelled
نمونه
representatives
نمونه
precedent
نمونه
modeled
نمونه
precedents
نمونه
breadboard
نمونه
paragons
نمونه
models
نمونه
representative
نمونه
paradigms
نمونه
strickle
نمونه
paradigm
نمونه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com