English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
top off <idiom> به صورت عالیپایان یافتن
Other Matches
test عمل اجرا شده روی وسیله یا برنامه برای بررسی صحت کار آن , و غیر این صورت , یافتن قط عات یا دستوراتی که کار نمیکنند
tested عمل اجرا شده روی وسیله یا برنامه برای بررسی صحت کار آن , و غیر این صورت , یافتن قط عات یا دستوراتی که کار نمیکنند
tests عمل اجرا شده روی وسیله یا برنامه برای بررسی صحت کار آن , و غیر این صورت , یافتن قط عات یا دستوراتی که کار نمیکنند
inventory از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
propagated گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate گشترش یافتن یا نشر یافتن
trial and error <idiom> یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
locals چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
local چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printer وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printers وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
plastic bubble keyboard صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packets روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packet روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
numeric که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
barrage jamming تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watt واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
rom دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
chargeable accessions استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
line astern صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
dat سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
basic بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basics بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
approach formation صورت بندی تقرب به باند صورت بندی تقرب به دشمن
automatic programming روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
finds یافتن
find یافتن
detect یافتن
detected یافتن
discovers یافتن
discovered یافتن
discover یافتن
discovering یافتن
detecting یافتن
detects یافتن
accruing گسترش یافتن
dominates تفوق یافتن
to be through فراغت یافتن
waning کاهش یافتن
wanes کاهش یافتن
waned کاهش یافتن
terminated خاتمه یافتن
to get back on one's feet بهبودی یافتن
terminate خاتمه یافتن
wane کاهش یافتن
dominated تفوق یافتن
dominate تفوق یافتن
diminishes تقلیل یافتن
demise وفات یافتن
rises خاتمه یافتن
diminishes نقصان یافتن
ensures اطمینان یافتن
rise خاتمه یافتن
ensure اطمینان یافتن
ensured اطمینان یافتن
diminish تقلیل یافتن
diminish نقصان یافتن
ensuring اطمینان یافتن
insures اطمینان یافتن
insuring اطمینان یافتن
to be prolonged امتداد یافتن
attained دست یافتن
attaining دست یافتن
deploy گسترش یافتن
dwindling تدریجاکاهش یافتن
to peter out نقصان یافتن
dwindles تدریجاکاهش یافتن
deploying گسترش یافتن
attain دست یافتن
taper off کاهش یافتن
to a greatness بزرگی یافتن
transcends برتری یافتن
transcending برتری یافتن
transcended برتری یافتن
transcend برتری یافتن
deploys گسترش یافتن
dwindled تدریجاکاهش یافتن
dwindle تدریجاکاهش یافتن
to alter [to] تغییر یافتن
relax تخفیف یافتن
realizing تحقق یافتن
to look oneself again بهبود یافتن
relaxing تخفیف یافتن
relaxes تخفیف یافتن
realised تحقق یافتن
realises تحقق یافتن
realising تحقق یافتن
realize تحقق یافتن
realized تحقق یافتن
terminates خاتمه یافتن
accruing افزایش یافتن
decreases کاهش یافتن
masters تسلط یافتن بر
mastered تسلط یافتن
mastered تسلط یافتن بر
master تسلط یافتن
master تسلط یافتن بر
come up with <idiom> یافتن پاسخ
centred تمرکز یافتن
centre تمرکز یافتن
masters تسلط یافتن
specialises تخصص یافتن
boomed توسعه یافتن
boom توسعه یافتن
escalates فزونی یافتن
escalating فزونی یافتن
specializing تخصص یافتن
specializes تخصص یافتن
specialize تخصص یافتن
specialising تخصص یافتن
centers تمرکز یافتن
centered تمرکز یافتن
developments تکامل یافتن
decrease نقصان یافتن
decrease کاهش یافتن
development تکامل یافتن
decreased نقصان یافتن
decreased کاهش یافتن
decreases نقصان یافتن
lay hands on something <idiom> یافتن چیزی
pull through <idiom> بهبود یافتن
take steps <idiom> آمادگی یافتن
up and about <idiom> بهبود یافتن
booming توسعه یافتن
booms توسعه یافتن
escalated فزونی یافتن
to gain the upper hand غلبه یافتن
to get fame شهرت یافتن
to get off رهایی یافتن از
to get ones hand in دست یافتن به
to get rid of رهایی یافتن از
to gain in nealth بهبودی یافتن
to extricate oneself رهایی یافتن
accrues افزایش یافتن
accrue گسترش یافتن
accrue افزایش یافتن
learns اگاهی یافتن
learn اگاهی یافتن
to be transferred انتقال یافتن
to come to know اگاهی یافتن
station استقرار یافتن
stationed استقرار یافتن
stations استقرار یافتن
to take courage خرات یافتن
to undergo a change تغییر یافتن
wind up پایان یافتن
wrap up خاتمه یافتن
escalate فزونی یافتن
to grow better بهبودی یافتن
to pull round بهبودی یافتن
to reach for knowledge برای یافتن
to quit oneself of رهائی یافتن از
to develop تکامل یافتن
accrues گسترش یافتن
attains دست یافتن
tensest تشدید یافتن
reduces تقلیل یافتن
reducing کاهش یافتن
reducing تقلیل یافتن
tense تشدید یافتن
acceded راه یافتن
accedes دست یافتن
accedes راه یافتن
acceding دست یافتن
acceding راه یافتن
outspread گسترش یافتن
scant تخفیف یافتن
outreach برتری یافتن
overmaster برتری یافتن بر
overmatch تفوق یافتن
acceded دست یافتن
accede راه یافتن
lessens تقلیل یافتن
tenses تشدید یافتن
over- پایان یافتن
tenser تشدید یافتن
over پایان یافتن
tensed تشدید یافتن
reduce کاهش یافتن
alter تغییر یافتن
reduce تقلیل یافتن
reduces کاهش یافتن
altered تغییر یافتن
altering تغییر یافتن
alters تغییر یافتن
accede دست یافتن
overspread بسط یافتن
shrinks کاهش یافتن
shrinking کاهش یافتن
pull round بهبودی یافتن
diverges انشعاب یافتن
achieving دست یافتن
achieves دست یافتن
achieved دست یافتن
achieve دست یافتن
hold out بسط یافتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com