English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
whipping boy بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه
Other Matches
spot bowler بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
brunch غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
brunches غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
princes شاهزاده
prince شاهزاده
seigneur شاهزاده
princesses شاهزاده خانم
princelike شاهزاده وار
lord لرد شاهزاده
princeling شاهزاده کوچک
lords لرد شاهزاده
princes شاهزاده بودن
prince of the blood شاهزاده اصیل
principalities قلمرو شاهزاده
principality قلمرو شاهزاده
prince bishop شاهزاده اسقف
prince consort همسر شاهزاده
prince شاهزاده بودن
princely شاهزاده وار
princess شاهزاده خانم
princedom حوزه حکومت شاهزاده
psyche شاهزاده زیبایی که " کوپید"
princekin شاهزاده کم اهمیت وگمنام
princess regent زن شاهزاده بایب السلطنه
princesse شاهدخت شاهزاده خانم
princess شاهدخت شاهزاده خانم
prince regent شاهزاده نایب السلطنه
princesses شاهدخت شاهزاده خانم
princelet شاهزاده کم اهمیت وگمنام
princeling شاهزاده پایین رتبه
lambast تازیانه
strapper تازیانه زن
knout تازیانه
whip تازیانه
scourge تازیانه
whipper تازیانه زن
rawhide تازیانه
rawhides تازیانه
scourage تازیانه
whips تازیانه
whipped تازیانه
scutcher تازیانه زن
scourger تازیانه زن
lash تازیانه
chabup تازیانه
lambaste تازیانه
scotcher تازیانه زن
flagellum تازیانه
lashes تازیانه
lashed تازیانه
princeliness رفتار شاهزاده وار یاشاهوار
flog تازیانه زدن
flogged تازیانه زدن
cat o'nine tails تازیانه 9 تسمهای
knout تازیانه زدن
cat o nine tails تازیانه نه تسمهای
flogs تازیانه زدن
flagellator تازیانه زننده
whiplike تازیانه وار
flogger تازیانه زننده
flagellating تازیانه زدن
flagelliform تازیانه مانند
flagellate تازیانه زدن
scourge تازیانه زدن
taws تازیانه چرمی
rawhides تازیانه زدن
to kiss the gunners daughter تازیانه خوردن
flagellated تازیانه زدن
rawhide تازیانه زدن
flagellates تازیانه زدن
princess مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
princesse مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
princesses مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
andromeda شاهزاده خانم حبشهای که بوسیله پرسوس
straps فیش تازیانه زنی
strap فیش تازیانه زنی
lambaste شلاق تازیانه زدن
quirt تازیانه دسته کوتاه
lambast شلاق تازیانه زدن
princess regent شاهزاده خانمیکه نیابت سلطنت راعهده دارباشد
licks تازیانه زدن مغلوب کردن
swish صدای ضربت تازیانه باهوش
swished صدای ضربت تازیانه باهوش
whipping نخ تابیده مخصوص تازیانه پیچی
swishes صدای ضربت تازیانه باهوش
swishing صدای ضربت تازیانه باهوش
lick تازیانه زدن مغلوب کردن
licked تازیانه زدن مغلوب کردن
A blood horse needs only one stroke of the whip . <proverb> اسب نجیب را یک تازیانه بس است .
schoolmates هم مدرسه
school mate هم مدرسه
academies مدرسه
academy مدرسه
school fellow هم مدرسه
schools مدرسه
schoolmate هم مدرسه
school مدرسه
school age سن مدرسه
school تحصیل در مدرسه
school counselor مشاور مدرسه
preliminary school مدرسه ابتدائی
grammar schools مدرسه ابتدایی
grammar school مدرسه ابتدایی
grade school مدرسه ابتدایی
school phobia مدرسه هراسی
schooling مدرسه رفتن
school shooting تیراندازی در مدرسه
prep مدرسه مقدماتی
philosophy of the lyceum فلسفه مدرسه
head master مدیر مدرسه
schools تحصیل در مدرسه
schoolgirls دختر مدرسه
satchels کیف مدرسه
drop out (of school) <idiom> ترک مدرسه
senior high school مدرسه متوسطه
janitor فراش مدرسه
janitor راهنمای مدرسه راهنمای مدرسه
janitors فراش مدرسه
janitors راهنمای مدرسه راهنمای مدرسه
secondery school مدرسه متوسطه
technical school مدرسه فنی
schoolteacher معلم مدرسه
schoolgirl دختر مدرسه
schoolteachers معلم مدرسه
schoolyard حیاط مدرسه
schoolyard محوطهی مدرسه
schoolyards حیاط مدرسه
schoolyards محوطهی مدرسه
unschooled مدرسه نرفته
truancy مدرسه گریزی
satchel کیف مدرسه
summer school مدرسه تابستانی
school truancy مدرسه گریزی
schoolma'am مدیره مدرسه
private schools مدرسه ملی
private school مدرسه ملی
schoolmarm مدیره مدرسه
summer schools مدرسه تابستانی
trade schools مدرسه حرفهای
trade school مدرسه حرفهای
schoolwork درس مدرسه
schooltime ساعات درس مدرسه
school readiness امادگی ورود به مدرسه
school of tecnology مدرسه عالی فنی
junior college مدرسه فوق دیپلم
faculties اولیای مدرسه دانشکده
the school is out مدرسه تعطیل است
theological school مدرسه علوم دینی
He ran away from scool . از مدرسه فرار کرد
These shoes dont fit me. زنگ مدرسه خورده
subprincipal معاون رئیس مدرسه
prep مدرسه ابتدایی دبستان
play hooky <idiom> از مدرسه یا کار دررفتن
reform school مدرسه تهذیب اخلاقی
The last school day. آخرین روز مدرسه
faculty اولیای مدرسه دانشکده
scholastic اقتصادی مدرسه ایها
high schools مدرسه متوسطه دبیرستان
high school مدرسه متوسطه دبیرستان
technical colleges مدرسه عالی فنی
technical college مدرسه عالی فنی
seminaries مدرسه علوم دینی
seminary مدرسه علوم دینی
finshing school مدرسه تکمیلی دختران
vice بجای
Instead of you بجای تو
vice- بجای
vices بجای
vises بجای
per pro بجای
lieu بجای
in his stead بجای او
in exchange for بجای
in lieu of بجای
in payment of بجای
in return for بجای
in the room of بجای
instead of بجای
PTA's مخفف انجمن خانه و مدرسه
It is some distance to the school . تا مدرسه فاصله زیاد است
I must take the kid to school . باید بچه راببرم مدرسه
schoolmasters نافم مدرسه مکتب دار
to be excused [from work or school] معاف بودن [از کار یا مدرسه]
parochial school مدرسه وابسته به کلیسای بخش
schoolmaster نافم مدرسه مکتب دار
Since I left school. ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
PTA مخفف انجمن خانه و مدرسه
alma mater سرود رسمی مدرسه یا دانشگاه
industrial school اموزشگاه حرفهای مدرسه صنعتی
he succeeded his father بجای پدرنشست
instead بجای اینکه
stead بجای بعوض
for بجای از طرف
instead of <conj.> بجای [بعوض]
in somebody's place بجای کسی
instead of celebrating بجای جشن
to pass for قلمدادشدن بجای
elsewhere بجای دیگر
in place of بجای درعوض
quid pro quo بجای عوض
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com