Total search result: 202 (15 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
protrudent |
بیرون افتاده |
|
|
Search result with all words |
|
out of gear |
ازدنده بیرون افتاده |
Other Matches |
|
to turn out |
بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن |
behind the times <idiom> |
از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی |
to strain at a gnat |
ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن |
witjout |
بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا |
extravasate |
ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن |
ejects |
بیرون راندن بیرون انداختن |
ejecting |
بیرون راندن بیرون انداختن |
eject |
بیرون راندن بیرون انداختن |
outward bound |
عازم بیرون روانه بیرون |
extrusion |
بیرون اندازی بیرون امدگی |
ejected |
بیرون راندن بیرون انداختن |
off one's hands |
بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص |
low |
افتاده |
elliptic |
افتاده |
mellowed |
جا افتاده |
the meshes of a sieve mesh |
در هم افتاده |
crest fallen |
افتاده |
footworn |
از پا افتاده |
ripe |
جا افتاده |
flagging |
افتاده |
whacked <adj.> |
از پا افتاده |
archaic <adj.> |
از مد افتاده |
downfallen |
افتاده |
riper |
جا افتاده |
out of date |
از مد افتاده |
old fashioned |
از مد افتاده |
ripest |
جا افتاده |
mellows |
جا افتاده |
modest |
افتاده |
meek |
افتاده |
old hat |
از مد افتاده |
whacked |
از پا افتاده |
mellow |
جا افتاده |
fallen |
افتاده |
unassuming |
افتاده |
mellowing |
جا افتاده |
long face |
لب و لوچه افتاده |
mity |
کزم افتاده |
noneffective |
از کار افتاده |
trite |
پیش پا افتاده |
tatty |
پیش پا افتاده |
winded |
از نفس افتاده |
he fell prone |
دمر افتاده |
jugate |
روی هم افتاده |
deadline |
از کار افتاده |
in register |
روی هم افتاده |
hanging gale |
اجاره پس افتاده |
outlying |
دور افتاده |
impassionate |
بهوس افتاده |
not operationally ready |
از کار افتاده |
nutant |
پایین افتاده |
obvolute |
رویهم افتاده |
unassertive |
افتاده حال |
proleptic |
پیش افتاده |
short of breath |
از نفس افتاده |
backward |
عقب افتاده |
short winded |
از نفس افتاده |
deferred |
عقب افتاده |
unregarded |
ازقلم افتاده |
backs |
بدهی پس افتاده |
old hat |
پیش پا افتاده |
copybook |
پیشپا افتاده |
out of order |
از کار افتاده |
outland |
دور افتاده |
obsolete |
ازکار افتاده |
deadlines |
از کار افتاده |
back |
بدهی پس افتاده |
with fingers interlocked |
با انگشتان در هم افتاده |
out-of-date <idiom> |
از مد افتاده (دمد) |
delayed |
عقب افتاده |
hors de combat |
از کار افتاده |
slack |
جای افتاده یا شل |
slackest |
جای افتاده یا شل |
lowlier |
صغیر افتاده |
lowliest |
صغیر افتاده |
lowly |
صغیر افتاده |
installed |
از کار افتاده |
back rent |
اجاره پس افتاده |
banal |
پیش پا افتاده |
backwards |
عقب افتاده |
compromised |
در خطراکتشاف افتاده |
seedy |
از کار افتاده |
lame duck |
از کار افتاده |
lame ducks |
از کار افتاده |
remotely |
دور افتاده |
delayed |
به تاخیر افتاده |
overlapping |
رویهم افتاده |
compromised |
به خطر افتاده |
overlapping |
روی هم افتاده گی |
happened <past-p.> |
اتفاق افتاده |
backrent |
اجارهء پس افتاده |
occurred <past-p.> |
اتفاق افتاده |
recluses |
دور افتاده |
slacks |
جای افتاده یا شل |
recluse |
دور افتاده |
meshed |
درهم جا افتاده |
commonplace |
پیش پا افتاده |
prostrating |
بخاک افتاده |
prostrates |
بخاک افتاده |
prostrated |
بخاک افتاده |
prostrate |
بخاک افتاده |
retarded |
عقب افتاده |
dowm |
از کار افتاده |
demimonde |
عقب افتاده |
arrear |
بدهی پس افتاده |
deferred credits |
درامد پس افتاده |
cyma recta |
موجی افتاده |
outstandingly |
عقب افتاده |
ordinary |
پیش پا افتاده |
decurrent |
پایین افتاده |
outstanding |
عقب افتاده |
well worn |
پیش پا افتاده معمولی |
inferior calyx |
کاسه پایین افتاده |
logjam |
کارهای عقب افتاده |
well-worn |
پیش پا افتاده معمولی |
outposts |
پاسگاه دور افتاده |
outpost |
پاسگاه دور افتاده |
arrears |
بدهیهای عقب افتاده |
back pay |
حقوق عقب افتاده |
inferior ovary |
تخمدان پایین افتاده |
interjacent |
میانی در میان افتاده |
defeature |
از شکل افتاده گی بیقوارگی |
outfield |
مزرعه دور افتاده |
back rent |
کرایه عقب افتاده |
arrear |
دین عقب افتاده |
allopatric |
جداگانه اتفاق افتاده |
pulled |
شکسته شده افتاده |
remote site |
محل دور افتاده |
leading current |
شدت پیش افتاده |
serotine |
عقب افتاده دیر رس |
slothful |
دیرپای عقب افتاده |
stalled tank |
تانک از کار افتاده |
outback |
جای دور افتاده |
quotidian |
روزمره پیش پا افتاده |
seedy |
بتخم افتاده مندرس |
evader |
دور افتاده از یکان |
self-effacing |
باحیا افتاده فروتن |
Underdeveloped ( backward) countries . |
کشورهای عقب افتاده |
Arrears of work . Back log of work . |
کارهای عقب افتاده |
to have bad luck <idiom> |
از اسب افتاده بودن |
The coin is at the bottom of the pond . |
سکه افتاده کف حوض |
sear |
خشکیده از کار افتاده |
seared |
خشکیده از کار افتاده |
sears |
خشکیده از کار افتاده |
to be out of luck <idiom> |
از اسب افتاده بودن |
a quiet backwater |
محل آرام و عقب افتاده |
advanced |
ترقی کرده پیش افتاده |
platitudinous |
تکراری و پیش پا افتاده کردن |
a rural backwater |
محل روستایی عقب افتاده |
orphans |
جدا افتاده در صفحه اخر |
orphaned |
جدا افتاده در صفحه اخر |
islet |
جای پرت ودور افتاده |
islets |
جای پرت ودور افتاده |
podunk |
شهر کوچک ودور افتاده |
retard |
بتعویق انداختن عقب افتاده |
toddling |
کودک تازه براه افتاده |
toddles |
کودک تازه براه افتاده |
retarding |
بتعویق انداختن عقب افتاده |
toddled |
کودک تازه براه افتاده |
retards |
بتعویق انداختن عقب افتاده |
toddle |
کودک تازه براه افتاده |
down |
میله افتاده واخراج توپزن |
orphan |
جدا افتاده در صفحه اخر |
impassioned |
تهییج شده بهوس افتاده |
deadlined equipment |
لوازم و تجهیزات از کار افتاده |
dead mines |
مینهای بی اثر و از کار افتاده |
My name has been left out . |
اسم من از قلم افتاده است |
unfrequented |
دور افتاده تکرار نشدنی |
demode |
ازمد افتاده کهنه شده |
toddlers |
کودک تازه براه افتاده |
toddler |
کودک تازه براه افتاده |
My rent has been postponed. |
اجاره ام عقب افتاده است |
dead tired <idiom> |
خیلی خسته واز پا افتاده |
bay |
چه قبل اتفاق افتاده است |
The show has been postponed. |
نمایش عقب افتاده است |
The first line is left out. |
سطر اول جا افتاده است |
pile-up |
انباشتگی کارهای عقب افتاده |
pile-ups |
انباشتگی کارهای عقب افتاده |
shibboleths |
امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم |
lap joint |
لبه رویهم افتاده ومتصل بهم |
underdeveloped |
رشد کافی نیافته عقب افتاده |
cumulative preferential |
سود پس افتاده و فعلی سهام ممتازه |
low browed |
پایین افتاده دارای سردر کوتاه |
accidental |
آنچه تصادفی اتفاق افتاده است |
The date of the meeting has been advanced. |
تاریخ جلسه جلو افتاده است |
shibboleth |
امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم |
i am behind in my rent |
کرایه خانه ام عقب افتاده است |
dead wood |
میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند |
gamodeme |
نژاد دور افتاده یا منزوی موجود زنده |
fill |
تعداد میلههای افتاده بولینگ با گوی دوم |
dead engine |
موتوری که در حین پرواز ازکار افتاده است |
That's old hat! <idiom> |
این که آشنا و مکرر [پیش پا افتاده ] است! |
The region became an economic backwater. |
این ناحیه از نظر اقتصادی عقب افتاده شد. |
fills |
تعداد میلههای افتاده بولینگ با گوی دوم |
bathos |
تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده |
cry over spilt milk <idiom> |
شکایت وناله از چیزی که بتازگی اتفاق افتاده |
Mentally retarded children. |
کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری ) |
She has circles under hereyes. |
زیر چشمهایش گود افتاده ( ناشی از لاغری ) |
I'm dying to know what happened. |
خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده. |
She is far too conceited. She is full of herself . |
گوئی از دماغ فیل افتاده ( پر افاده وازخود راضی ) |