English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (15 milliseconds)
English Persian
protrudent بیرون افتاده
Search result with all words
out of gear ازدنده بیرون افتاده
Other Matches
to turn out بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
behind the times <idiom> از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
to strain at a gnat ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
witjout بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
extravasate ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
ejects بیرون راندن بیرون انداختن
ejecting بیرون راندن بیرون انداختن
eject بیرون راندن بیرون انداختن
outward bound عازم بیرون روانه بیرون
extrusion بیرون اندازی بیرون امدگی
ejected بیرون راندن بیرون انداختن
off one's hands بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
low افتاده
elliptic افتاده
mellowed جا افتاده
the meshes of a sieve mesh در هم افتاده
crest fallen افتاده
footworn از پا افتاده
ripe جا افتاده
flagging افتاده
whacked <adj.> از پا افتاده
archaic <adj.> از مد افتاده
downfallen افتاده
riper جا افتاده
out of date از مد افتاده
old fashioned از مد افتاده
ripest جا افتاده
mellows جا افتاده
modest افتاده
meek افتاده
old hat از مد افتاده
whacked از پا افتاده
mellow جا افتاده
fallen افتاده
unassuming افتاده
mellowing جا افتاده
long face لب و لوچه افتاده
mity کزم افتاده
noneffective از کار افتاده
trite پیش پا افتاده
tatty پیش پا افتاده
winded از نفس افتاده
he fell prone دمر افتاده
jugate روی هم افتاده
deadline از کار افتاده
in register روی هم افتاده
hanging gale اجاره پس افتاده
outlying دور افتاده
impassionate بهوس افتاده
not operationally ready از کار افتاده
nutant پایین افتاده
obvolute رویهم افتاده
unassertive افتاده حال
proleptic پیش افتاده
short of breath از نفس افتاده
backward عقب افتاده
short winded از نفس افتاده
deferred عقب افتاده
unregarded ازقلم افتاده
backs بدهی پس افتاده
old hat پیش پا افتاده
copybook پیشپا افتاده
out of order از کار افتاده
outland دور افتاده
obsolete ازکار افتاده
deadlines از کار افتاده
back بدهی پس افتاده
with fingers interlocked با انگشتان در هم افتاده
out-of-date <idiom> از مد افتاده (دمد)
delayed عقب افتاده
hors de combat از کار افتاده
slack جای افتاده یا شل
slackest جای افتاده یا شل
lowlier صغیر افتاده
lowliest صغیر افتاده
lowly صغیر افتاده
installed از کار افتاده
back rent اجاره پس افتاده
banal پیش پا افتاده
backwards عقب افتاده
compromised در خطراکتشاف افتاده
seedy از کار افتاده
lame duck از کار افتاده
lame ducks از کار افتاده
remotely دور افتاده
delayed به تاخیر افتاده
overlapping رویهم افتاده
compromised به خطر افتاده
overlapping روی هم افتاده گی
happened <past-p.> اتفاق افتاده
backrent اجارهء پس افتاده
occurred <past-p.> اتفاق افتاده
recluses دور افتاده
slacks جای افتاده یا شل
recluse دور افتاده
meshed درهم جا افتاده
commonplace پیش پا افتاده
prostrating بخاک افتاده
prostrates بخاک افتاده
prostrated بخاک افتاده
prostrate بخاک افتاده
retarded عقب افتاده
dowm از کار افتاده
demimonde عقب افتاده
arrear بدهی پس افتاده
deferred credits درامد پس افتاده
cyma recta موجی افتاده
outstandingly عقب افتاده
ordinary پیش پا افتاده
decurrent پایین افتاده
outstanding عقب افتاده
well worn پیش پا افتاده معمولی
inferior calyx کاسه پایین افتاده
logjam کارهای عقب افتاده
well-worn پیش پا افتاده معمولی
outposts پاسگاه دور افتاده
outpost پاسگاه دور افتاده
arrears بدهیهای عقب افتاده
back pay حقوق عقب افتاده
inferior ovary تخمدان پایین افتاده
interjacent میانی در میان افتاده
defeature از شکل افتاده گی بیقوارگی
outfield مزرعه دور افتاده
back rent کرایه عقب افتاده
arrear دین عقب افتاده
allopatric جداگانه اتفاق افتاده
pulled شکسته شده افتاده
remote site محل دور افتاده
leading current شدت پیش افتاده
serotine عقب افتاده دیر رس
slothful دیرپای عقب افتاده
stalled tank تانک از کار افتاده
outback جای دور افتاده
quotidian روزمره پیش پا افتاده
seedy بتخم افتاده مندرس
evader دور افتاده از یکان
self-effacing باحیا افتاده فروتن
Underdeveloped ( backward) countries . کشورهای عقب افتاده
Arrears of work . Back log of work . کارهای عقب افتاده
to have bad luck <idiom> از اسب افتاده بودن
The coin is at the bottom of the pond . سکه افتاده کف حوض
sear خشکیده از کار افتاده
seared خشکیده از کار افتاده
sears خشکیده از کار افتاده
to be out of luck <idiom> از اسب افتاده بودن
a quiet backwater محل آرام و عقب افتاده
advanced ترقی کرده پیش افتاده
platitudinous تکراری و پیش پا افتاده کردن
a rural backwater محل روستایی عقب افتاده
orphans جدا افتاده در صفحه اخر
orphaned جدا افتاده در صفحه اخر
islet جای پرت ودور افتاده
islets جای پرت ودور افتاده
podunk شهر کوچک ودور افتاده
retard بتعویق انداختن عقب افتاده
toddling کودک تازه براه افتاده
toddles کودک تازه براه افتاده
retarding بتعویق انداختن عقب افتاده
toddled کودک تازه براه افتاده
retards بتعویق انداختن عقب افتاده
toddle کودک تازه براه افتاده
down میله افتاده واخراج توپزن
orphan جدا افتاده در صفحه اخر
impassioned تهییج شده بهوس افتاده
deadlined equipment لوازم و تجهیزات از کار افتاده
dead mines مینهای بی اثر و از کار افتاده
My name has been left out . اسم من از قلم افتاده است
unfrequented دور افتاده تکرار نشدنی
demode ازمد افتاده کهنه شده
toddlers کودک تازه براه افتاده
toddler کودک تازه براه افتاده
My rent has been postponed. اجاره ام عقب افتاده است
dead tired <idiom> خیلی خسته واز پا افتاده
bay چه قبل اتفاق افتاده است
The show has been postponed. نمایش عقب افتاده است
The first line is left out. سطر اول جا افتاده است
pile-up انباشتگی کارهای عقب افتاده
pile-ups انباشتگی کارهای عقب افتاده
shibboleths امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
lap joint لبه رویهم افتاده ومتصل بهم
underdeveloped رشد کافی نیافته عقب افتاده
cumulative preferential سود پس افتاده و فعلی سهام ممتازه
low browed پایین افتاده دارای سردر کوتاه
accidental آنچه تصادفی اتفاق افتاده است
The date of the meeting has been advanced. تاریخ جلسه جلو افتاده است
shibboleth امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
i am behind in my rent کرایه خانه ام عقب افتاده است
dead wood میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
gamodeme نژاد دور افتاده یا منزوی موجود زنده
fill تعداد میلههای افتاده بولینگ با گوی دوم
dead engine موتوری که در حین پرواز ازکار افتاده است
That's old hat! <idiom> این که آشنا و مکرر [پیش پا افتاده ] است!
The region became an economic backwater. این ناحیه از نظر اقتصادی عقب افتاده شد.
fills تعداد میلههای افتاده بولینگ با گوی دوم
bathos تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده
cry over spilt milk <idiom> شکایت وناله از چیزی که بتازگی اتفاق افتاده
Mentally retarded children. کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری )
She has circles under hereyes. زیر چشمهایش گود افتاده ( ناشی از لاغری )
I'm dying to know what happened. خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
She is far too conceited. She is full of herself . گوئی از دماغ فیل افتاده ( پر افاده وازخود راضی )
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com