English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
cast off بیرون انداخته شده
Search result with all words
offscouring کثافت واشغال بیرون انداخته
Other Matches
to turn out بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
interjectory در میان انداخته
cast off دور انداخته
anchored لنگر انداخته
cross legged پا روی پا انداخته
off cast دور انداخته
wreathy دور هم انداخته
windfall میوه باد انداخته
down به سوراخ انداخته شده
windfalls میوه باد انداخته
They have got engrossed in conversation . صحبت آها گه انداخته
pigtails گیسوی بافته وپشت سر انداخته
pigtail گیسوی بافته وپشت سر انداخته
exuvial مربوط به پوست انداخته شده
He has laid hands on these lands. دست انداخته روی این اراضی
disposable چیزی که پس از استفاده دور انداخته میشود
exuviae پوشش یا پوست حیوانات پس از انداخته شدن
picked quarrel نزاعی که با بهانه یا عمداراه انداخته باشند
to carry a piece at safety تفنگی رادرحالی که ضامن ان انداخته است باخود بردن
to strain at a gnat ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
slot machine ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
slot machines ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
witjout بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
extravasate ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
eject بیرون راندن بیرون انداختن
ejected بیرون راندن بیرون انداختن
outward bound عازم بیرون روانه بیرون
ejecting بیرون راندن بیرون انداختن
extrusion بیرون اندازی بیرون امدگی
ejects بیرون راندن بیرون انداختن
turnstiles تیری که چهار بازوی گردنده داردوهرکس میخواهد از ان بگذرد کوپن خود را درسوراخ ان انداخته وانراچرخانده وارد میشود
turnstile تیری که چهار بازوی گردنده داردوهرکس میخواهد از ان بگذرد کوپن خود را درسوراخ ان انداخته وانراچرخانده وارد میشود
keb میشی که بره مرده انداخته یابره اش مرده است
eight ball billiard تقسیمی از1 تا 7 برای یک نفر و از 9 تا51 برای نفردیگر و شماره 8برای بازیگری که شمارههای خود را بکیسه انداخته
off one's hands بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
without بیرون
from the outside از بیرون
out door بیرون
out <adv.> به بیرون
forth of بیرون از
without بیرون از
outward bound بیرون رو
off the track بیرون
abroad بیرون
out-of- بیرون از
out of بیرون از
bakkat به بیرون
outed بیرون از
out- بیرون از
out بیرون از
externals بیرون
external بیرون
outside appearance بیرون
out [of] <adv.> بیرون [از]
away بیرون
away بیرون از
from outside از بیرون [از]
outsides بیرون
from out of town از بیرون [از]
outside بیرون
outwith [Scotish E] <adv.> بیرون [از]
outside [of] <adv.> بیرون [از]
efferent بیرون بر
forth بیرون از
extra terrestrial بیرون از
outdoor بیرون
out <adv.> بیرون
outcrops سر بیرون کردن
prolapsus بیرون افتادگی
expulse بیرون انداختن
pass off بیرون رفتن
outcrop سر بیرون کردن
pay out بیرون دادن
protrudent بیرون افتاده
propulsive بیرون ریزنده
push off بیرون رفتن
exsert بیرون دادن
expulse بیرون دادن
running off از خط بیرون افتادن
pakkorro بطرف بیرون
extrorse بیرون برگشته
extruded بیرون انداختن
extruded بیرون امدن
extruded بیرون کشیدن
extrudes بیرون انداختن
extrudes بیرون امدن
extrudes بیرون کشیدن
extrude بیرون کشیدن
extrude بیرون امدن
outwork سفارش به بیرون
pull out بیرون امدن
pull-out بیرون امدن
spits بیرون پراندن
pull-outs بیرون امدن
sputtering بیرون اندازی
spit بیرون پراندن
outwardness چگونگی بیرون
outward show نمایش بیرون
extrude بیرون انداختن
exhalent بیرون دهنده
surface نما بیرون
to break out بیرون ریختن
to be derailed از خط بیرون افتادن
throw out بیرون انداختن
throw off بیرون دادن
subduct بیرون بردن
surface بیرون نما
spouter بیرون جهنده
emerge بیرون امدن
to bring out بیرون اوردن
extra cranial ازجمجمه بیرون
to charm away بیرون کردن
surfaced بیرون نما
surfaced نما بیرون
surfaces بیرون نما
surfaces نما بیرون
excrete بیرون انداختن
excreted بیرون انداختن
excretes بیرون انداختن
excreting بیرون انداختن
emerged بیرون امدن
emerges بیرون امدن
shift out انتقال به بیرون
saleintiant بیرون زده
saleintiant بیرون امده
extra cranial بیرون ازجمجمه
saleint بیرون زده
extra cosmical بیرون ازگیتی
saleint بیرون امده
extrauterine بیرون زهدانی
ship your oars پارو بیرون
discharged بیرون راندن
elicits بیرون کشیدن
emerging بیرون امدن
smoke out بیرون راندن
sleep out بیرون خوابیدن
skink بیرون کشیدن
similitude بیرون فاهر
elicit بیرون کشیدن
elicited بیرون کشیدن
eliciting بیرون کشیدن
exserted بیرون امده
faubourg بیرون شهر
ejection بیرون اندازی
ejection بیرون رانی
extrusive بیرون اندازنده
bear out بیرون دادن
beyond d. بیرون از حدوصف
beyond one's vision بیرون ازحدبینایی
ejaculatory بیرون اندازنده
go out بیرون رفتن
lade بیرون کشیدن
astir بیرون از بستر
ejector بیرون کننده
outgoing بیرون رونده
clamp بیرون کشیدن
clamped بیرون کشیدن
clamping بیرون کشیدن
clamps بیرون کشیدن
not to point بیرون از موضوع
mofussil بیرون شهر
bring off بیرون بردن
go off بیرون رفتن
efferent رگ بیرون بر وابران
flick kick ضربه با بیرون پا
to fire out بیرون انداختن
to fire out بیرون کردن
fire out بیرون انداختن
fire out بیرون کردن
draw out بیرون کشیدن از
extra physical بیرون ازقواعدطبیعی
effuse بیرون ریختن از
egestion بیرون ریزی
give out بیرون دادن
give off بیرون دادن
give forth بیرون دادن
get the push بیرون رفتن
deferent بیرون برنده
get out بیرون رفتن
extrusion بیرون امدن
of an out size بیرون از اندازه
venting بیرون دادن
vents بیرون ریختن
vents بیرون دادن
excurrent بیرون ریزنده
excommunicative بیرون کننده
extruder بیرون اور
outpour بیرون ریزش
plug بیرون زدن
venting بیرون ریختن
extroversion برگشتگی به بیرون
extruding بیرون امدن
extruding بیرون کشیدن
exhalant بیرون دهنده
vent بیرون ریختن
vent بیرون دادن
vented بیرون ریختن
vented بیرون دادن
plugging بیرون زدن
plugs بیرون زدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com