English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English Persian
saddle nose بینی فرو رفته
Other Matches
damped wave موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
critical mach number عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
The sun has set (hadd set). آفتاب رفته است ( رفته بود )
dwindled رفته رفته کوچک شدن
dwindles رفته رفته کوچک شدن
dwindling رفته رفته کوچک شدن
to peter out رفته رفته کوچک شدن
dwindle رفته رفته کوچک شدن
snub-nosed دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
snub nosed دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
pug nosed دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
septum حفرههای بینی پره بینی
guided propagation تبلیغات پیش بینی شده انتشار امواج رادار در مسیرپیش بینی شده ردیابی هدایت شده رادار
vomer استخوان میانی بینی استخوان تیغه بینی
anticipated stock losses تلفات پیش بینی شده اماد ضایعات پیش بینی شده
weather forecasts پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
anaglyph عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
weather forecast پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
short tempered از جا در رفته
gradually رفته رفته
dislocated در رفته
in process of time رفته رفته
thrawart در رفته
inchmeal رفته رفته
gradually <adv.> رفته رفته
by degrees <adv.> رفته رفته
bit by bit <adv.> رفته رفته
departed رفته
by inches رفته رفته
frenetical از جا در رفته
overalls رویهم رفته
on average [on av.] روی هم رفته
in the a روی هم رفته
off shade رنگ رفته
red-hot ازجادر رفته
in the lump روی هم رفته
first and last روی هم رفته
all told روی هم رفته
overall رویهم رفته
deep-set فرو رفته
day a day روی هم رفته
weatherbeaten رنگ و رو رفته
he knew that i had gone او میدانست که من رفته ام
smudgy رنگ و رو رفته
pallid رنگ رفته
unbridle مهاردر رفته
exhausted تحلیل رفته
by and large <idiom> روی هم رفته
truncated soil خاک رو رفته
i have been to paris پاریس رفته ام
iam bored حوصله ام سر رفته
smudgiest رنگ و رو رفته
smudgier رنگ و رو رفته
averagly روی هم رفته
installed <adj.> <past-p.> بکار رفته
averaging روی هم رفته
appointed <adj.> <past-p.> بکار رفته
applied <adj.> <past-p.> بکار رفته
consumptives تحلیل رفته
madding از کوره در رفته
on a par روی هم رفته
sunken فرو رفته
averages روی هم رفته
altogether روی هم رفته
inserted <adj.> <past-p.> بکار رفته
neatest شسته و رفته
emaciated گوشت رفته
frantic ازکوره در رفته
consumptive تحلیل رفته
average روی هم رفته
averaged روی هم رفته
defunct ازبین رفته
deployed <adj.> <past-p.> بکار رفته
pulled تحلیل رفته
windswept بر باد رفته
retreating forehead پیشانی تو رفته
gone <adj.> از دست رفته
frenzied ازجا در رفته
it has escaped my remembrance از خاطرم رفته
away غایب رفته
averaged روی هم رفته
cavetto [پخی تو رفته]
neat شسته و رفته
extinct ازبین رفته
all in all روی هم رفته
I'm glad he's gone. خوشحالم که او رفته.
jitters از کوره در رفته
neater شسته و رفته
overseen غلط رفته
chafed پوست رفته
retreating chin چانه عقب رفته
forged side سطح فرو رفته
what is done cannot be undone اب رفته بجوی برنمیگردد
revendication استردادزمین ازدست رفته
furibund اشفته ازجادر رفته
income forgone درامداز دست رفته
lost از دست رفته ضایع
immersed in debt فرو رفته در فرض
he must have gone باید رفته باشد
lost chain زنجیره از دست رفته
he is off to the war رفته است به جنگ
lorn از دست رفته بربادرفته
we cannot undo the past اب رفته بجوی برنمیگردد
sunken eyes چشمان فرو رفته
palest رنگ رفته بی نور
powers توان از دست رفته
I feel pins and needles in my foot. پایم خواب رفته
you are mistaken خطا رفته اید
washed up بکلی تحلیل رفته
The child [kid,baby] has taken after her mother. بچه به مادرش رفته.
advanced pawn پیاده پیش رفته
As limp as a rag. شل واز حال رفته
ha-ha دیوار فرو رفته
go out the window <idiom> اثرش از بین رفته
powering توان از دست رفته
powered توان از دست رفته
paler رنگ رفته بی نور
pale رنگ رفته بی نور
neat شسته و رفته مرتب
tacky رنگ ورو رفته
Vanished(shattered, dashed) hopes. امیدها ی بر باد رفته
Have you been there recently (lately) تازگیها آنجا رفته ای ؟
neater شسته و رفته مرتب
neatest شسته و رفته مرتب
power توان از دست رفته
He is on leave of absence . مرخصی رفته است
the cork went off with apop چوب پنبه در رفته تپ صداکرد
ingesta موادی که داخل بدن رفته
to have arrived [expected moment] رسیدن [به زمان انتظار رفته]
I have something in my eye. چیزی توی چشمم رفته.
sold فروخته شده بفروش رفته
macaroni ماکارونی جوان خارج رفته
opportunity cost هزینه فرصت از دست رفته
to count for lost از دست رفته بحساب آوردن
up to the ears غرق سرا پا فرو رفته
He wont be back for another six months. رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
Time hangs heavily on my hands. از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
wear off فرسوده و از بین رفته شدن
lost از دست رفته تلف شده
lost causes جنبش یا آرمان از دست رفته
lost cause جنبش یا آرمان از دست رفته
I have lost a lot of blood. خون زیادی از من رفته است
predicting interval فاصله زمانی پیش بینی شده هدف سبقت پیش بینی شده هدف
intake جای ابگیری نیروی بکار رفته
to join the majority رفتن بجایی که بیشترمردم رفته اند
To make amends to someone for an injury. وقت از دست رفته جبران کردن
My brother has gone abroad. برادرم رفته خارجه [خارج از کشور]
intakes جای ابگیری نیروی بکار رفته
She wI'll be a loser if she refuses. اگر قبول نکند از کیسه اش رفته
shopworn کهنه ورنگ رفته در اثرماندن در مغازه
sell out تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
It is an absolute chaos. همه رشته کارها از دست در رفته است
cost of sales قیمت تمام شده کالای فروش رفته
sell-out تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
applied برای هدف معین بکار رفته کاربسته
i p that they are both gone احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
sell-outs تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone . نمی دانم کدام گوری رفته است
drags مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
quasi بصورت پیشوندنیز بکار رفته و بمعنی "شبه " و "بظاهرشبیه " است
drag مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
Vxtreme قالب به کار رفته برای محل رشته ویدیویی در اینترنت
mattoid کسیکه مغز غیر عادی داردولی روی هم رفته خل است
dragged مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
gapeworm یکجورکرم که درگلوی مرغ رفته راه نفس کشیدن انرامی بند د
poppyhead تزئیناتی بشکل سرگل شقایق که درمعماری سبک گوتیک درکلیساها بکار رفته
Nothing can.compensate for the loss ones health. هیچ چیز سلامت از دست رفته انسان رانمی تواند جبران کند
Cinquecento [واژه ای که در قرن شانزدهم ایتالیا در هنر و معماری رنسانس بکار می رفته است.]
weathered rocks خاره هایی که در تحت تاثیرهوا خردشده اند یا رنگ انها رفته است
abio کلمه ایست که بصورت پیشوندبکار رفته و بمعنی بدون زندگی و عاری از حیات است
Creches [جایی که از بچه ها مراقبت میشود هنگامی که پدر و مادر بیرون یا سر کار رفته اند]
yin yang مرد و زن [نمادی که در فرش های چینی بکار رفته و مفهوم از دو چیز متضاد را نشان میدهد.]
VT terminal emulation استاندارد معروف ترمینال که کدهای به کار رفته برای نمایش متن و گرافیک را بیان میکند
diptych دولوحی که باهم بوسیله لولایی متصل شده و برای نوشتن بکار می رفته و تاه میشده
antihistamine موادی که برای درمان حساسیت بکار رفته و باعث خنثی کردن اثر هیستامین دربافت ها می شوند
leiwen لی وان [در اصطلاح به معنی رعد می باشد و نگاره آن در حواشی فرش های چین بکار می رفته است.]
parmakli لوزی پنجه ای [این طرح در گلیم های ترکیه بکار رفته و در اصطلاح محلی به معنی انگشت می باشد.]
adaptive channel allocation روش به کار رفته توسط پروتکل تصحیح خطای MNP که اندازه بستههای داده را طبق خط تلفن تنظیم میکند.
umbrella طرح چتر [یکی از علائم هشتگانه بودا که در فرش های چینی بکار رفته و نشانه قدرت و اقتدار دولت است.]
nozzles بینی
snivelling اب بینی
nozzle بینی
mucus of the nose اب بینی
chiromancy کف بینی
nasally از بینی
sniveling اب بینی
rhinologist بینی
snivelled اب بینی
sniveled اب بینی
snivel اب بینی
hand reading کف بینی
snivels اب بینی
pecker بینی
snoot بینی
the handle of the face بینی
noses بینی
cross eye دو بینی
nose بینی
palmistry کف بینی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com