Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
It is all over between them . They are thru with each other .
بین آنها چیزی باقی نمانده ( را بطه یا تماسی وجود ندارد )
Other Matches
plene administravit
بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
Such a thing does not exist at all .
چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
out of
<idiom>
باقی نمانده
not a scrap is left
ذرهای باقی نمانده است
get out of the way
<idiom>
چیزی به مانع نمانده
He just missed going to jail.
چیزی نمانده بود بزندان بیافتد
he was all but adrowneed
چیزی نمانده بودکه غرق شود
I was literally ( nearly , almost ) kI'lled . I was within an ace of being kI'lled.
چیزی نمانده بود کشته بشوم
contact electricity
فشار الکتریکی تماسی الکتریسیته تماسی
There is no such number.
همچنین شماره تلفنی وجود ندارد.
There's no reason for concern.
دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
There is nothing to worry about.
دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
There are not many amusements in this town.
دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
There's no danger of that happening again.
خطری وجود ندارد که آن دوباره اتفاق بیافته.
resident
ما در حافظه بار کردن ندارد وجود دارد
There is no reason to do something
دلیلی وجود ندارد که کاری انجام شود.
residents
ما در حافظه بار کردن ندارد وجود دارد
There is no pleasure without pain .
<proverb>
هیچ کامیابى و لذتى بدون درد ورنج وجود ندارد .
natural rate hypothesis
هیچ تمایلی برای تورم در جهت افزایش یا کاهش وجود ندارد
divided landing gear
ارابه فرود ثابت که هیچ محور افقی بین چرخهای ان وجود ندارد
declarative statement
نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
declaration
نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
declarations
نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
vaccine
امکان نرم افزاری برای بررسی سیستم در مورد وجود ویروس و حذف آنها
vaccines
امکان نرم افزاری برای بررسی سیستم در مورد وجود ویروس و حذف آنها
The darkest hour is that before the down.
<proverb>
تاریک ترین لیظه هنگامی است که چیزی به فجر نمانده است .
residents
داده نوشتار که همیشه در چاپگر یا وسیلهای که نیاز به بار کردن ندارد وجود دارد
resident
داده نوشتار که همیشه در چاپگر یا وسیلهای که نیاز به بار کردن ندارد وجود دارد
nothing was left over
چیزی باقی نماند
hang over
اثر باقی ازهر چیزی
scrape the bottom of the barrel
<idiom>
گرفتن چیزی که باقی مانده
nothing remains to be told
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
he has nothing of his own
چیزی ندارد
it does not matter
عیب ندارد چیزی نیست
It doesnt matter. it is nothing.
چیزی نیست ( عیب ندارد )
It is a case of tit for tat .
چیزی که عوض داد گله ندارد
complete
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completes
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
neither fish nor fowl
<idiom>
چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
completing
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completed
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
There is more to it than meets the eye.
ارزش
[و یا حقایق]
پنهان در مورد چیزی وجود دارد.
presumption hominis
قرینه ضعیفه که به فرض وجود ان طرف مجبور به ابراز ادله معارض نیست چون این قرینه به تنهایی ولو با نبودن دلیل معارض قدرت اثباتی ندارد
peg
میله چوبی با نوک تیز
[برای محکم بستن چیزی به آنها]
to reinvent the wheel
<idiom>
هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
rug names
اسامی فرش
[بدلیل پراکندگی زیاد بافت ها و اختلاف سلیقه بافندگان، طراحان و کارشناسان یک سیستم نامگذاری تعریف شده برای فرش وجود ندارد.بدین جهت از مکان، قبیله، قوم، اندازه، طرح و انگیزه استفاده می شود.]
coincidence function
پردازش دو یا چند سیگلنال ورودی و خروجی آنها تابع AND آنها باشند
dictionaries
1-بلاکی که کلمات و معنای آنها را لیست میکند. 2-ساختار مدیرت داده که امکان مراجعه و ذخیره سازی فایلها را فراهم میکند. 3-بخشی از برنامه آزمایش دیکته :لیست کلمات صحیح برای بررسی متن وجود دارند
dictionary
1-بلاکی که کلمات و معنای آنها را لیست میکند. 2-ساختار مدیرت داده که امکان مراجعه و ذخیره سازی فایلها را فراهم میکند. 3-بخشی از برنامه آزمایش دیکته :لیست کلمات صحیح برای بررسی متن وجود دارند
salami technique
کلاه برداری کامپیوتری توسط تراکنشهای جدا وکوچک که دنبال کردن آنها وتشخیص آنها مشکل است
She has very little color.
رنگ بصورتش نمانده
There is no time left .
دیگر وقتی نمانده
contact potential
ولتاژ تماسی
contact pressure
فشار تماسی
wire contact distributor
دلکوی تماسی
ignition by contact
احتراق تماسی
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless.
معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
He that blows in the dust fills his eyes.
<proverb>
کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
nonimpact printer
چاپگر غیر تماسی
contacts
تماس یافتن تماسی
contact potential
فشار الکتریکی تماسی
contact
تماس یافتن تماسی
contacted
تماس یافتن تماسی
contacting
تماس یافتن تماسی
manager
برنامهای که رکوردها را نگهداری میکند و به آنها دستیابی دارد و آنها را پردازش میکند
managers
برنامهای که رکوردها را نگهداری میکند و به آنها دستیابی دارد و آنها را پردازش میکند
chireugi
ضربه زدن با دست تماسی-سطحی
regenerated
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerate
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerates
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
he is second to none
دومی ندارد بالادست ندارد
residue check
بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
hard contact printing
چاپ تماسی که در ان هدچاپگر با نیروی محسوسی روی لایه زیرین فشار واردمی اورد
enclave economices
اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
lost cluster
تعداد شیارهای دیسک که بیت شناسایی آنها خراب شده است . سیستم عامل این ناحیه را علامت گذاری کرده تا توسط فایل استفاده شود ولی داده آنها توسط فایل مشخصی قابل شناسایی نیست
I simply cant concentrate.
حواس ندارم ( حواس برایم نمانده )
typeover
توانایی یک چاپگر تماسی درضربه زدن بیش از یکبار به کاراکتر و در نتیجه ایجاد اثردرشت و برجستهای از ان روی نسخه چاپی تایپ روی مطلب
over-
باقی
over
باقی
debris
باقی مانده
storing
می باقی می ماند
leave
باقی گذاردن
leaving
باقی گذاردن
surplus
باقی مانده
behinds
باقی دار
store
می باقی می ماند
to be on the safe side
باقی نباشد
to be in arrear
باقی داربودن
behinds
باقی کار
preserves
باقی نگهداشتن
gleanings
ریزه باقی
surpluses
باقی مانده
preserving
باقی نگهداشتن
remainder
باقی مانده
behind
باقی کار
preserve
باقی نگهداشتن
remnant
باقی مانده
remains
باقی مانده
extant
باقی مانده
left over
باقی مانده
behind
باقی دار
impresses
باقی گذاردن
holdovers
باقی مانده
survives
باقی بودن
survived
باقی بودن
dregs
باقی مانده
organzine
ابریشم باقی
to leave behind
باقی گذاردن
hold over
باقی ماندن
remnants
باقی مانده
impress
باقی گذاردن
scantling
باقی مانده
surviving
باقی بودن
reopens
باقی بودن
reopening
باقی بودن
reopened
باقی بودن
survive
باقی بودن
impressing
باقی گذاردن
otherworld
عالم باقی
come through
باقی ماندن
conservation force
نیروی باقی
reopen
باقی بودن
impressed
باقی گذاردن
aliquant
باقی اورنده
holdover
باقی مانده
memorises
باقی مانده در حافظه
memorised
باقی مانده در حافظه
hang over
اثر باقی مانده
extant
نسخهء موجود و باقی
residual value
مقدار باقی مانده
bide
درجایی باقی ماندن
trailing
اثرپا باقی گذاردن
trailed
اثرپا باقی گذاردن
residuary
موصی له باقی مانده
trails
اثرپا باقی گذاردن
trail
اثرپا باقی گذاردن
residve
باقی مانده زیادتی
memorising
باقی مانده در حافظه
hold up
<idiom>
باجرات باقی ماندن
memorizing
باقی مانده در حافظه
shorter
کوچک باقی دار
residue
قسمت باقی مانده
the rest lies with you
باقی ان با خودتان است
shortest
کوچک باقی دار
to stay behind
باقی ماندن جاماندن
odd come short
زیادی باقی مانده
hold up
<idiom>
خوب باقی ماندن
residues
قسمت باقی مانده
short
کوچک باقی دار
memorize
باقی مانده در حافظه
memorizes
باقی مانده در حافظه
memorized
باقی مانده در حافظه
jar
اثر نامطلوب باقی گذاردن
cicatrize
جای زخم باقی گذاردن
jarred
اثر نامطلوب باقی گذاردن
The would left a mark.
جای زخم باقی ماند
jars
اثر نامطلوب باقی گذاردن
much sugar was left
قند زیادی باقی ماند
wrecked
باقی مانده ازکشتی شکسته
for the rest
اما در باره باقی مطالب
to exclude doubt
جای تردید باقی نگذاشتن
residual
آنچه در پشت سر باقی می ماند
denominator
[bottom of a fraction]
باقی مانده کسر
[ریاضی]
remain in force
به قوت خود باقی بودن
lie by
غیر فعال باقی ماندن
continue to be valid
به قوت خود باقی بودن
to satnd good
بقوت خود باقی بودن
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
preserving
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
modulus
باقی مانده پس از تقسیم یک عدد بر دیگری
it leaves no room for doubt
جای هیچگونه تردیدی باقی نمیگذارد
That way, it stays in suspension.
به این صورت معلق باقی می ماند.
preserve
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
preserves
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
He left a large fortuue.
ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
let it remain as it is
بگذاری بحال خود باقی باشد
pocket split
باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
It remained intact.
سالم ودست نخورده باقی مانده
sour apple
ضربهای که میلههای 5 و01 را باقی میگذارد
mod
باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
babbitt
فلز یاطاقان با 5 تا 08 درصدقلع و باقی انتیموان مس وسرب
Between you , me and the gatepost. Between ourselves .
میان خودمان باشد( محرمانه باقی بماند )
mods
باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
baby split
وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
stay behind
باقی گذاشته شده نیروی باقیمانده در منطقه دشمن
tandem
باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
engram
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
permanently
انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
worcester
باقی گذاشتن تمام میله هابجز میلههای 1 و 5 بولینگ
candle ends
باقی مانده هرچیزکه مردم لئیم جمع می کنند
engramme
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
tandems
باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
for their part
<adv.>
از طرف آنها
on their part
<adv.>
از طرف آنها
themselves
[for their part]
<adv.>
از طرف آنها
remedial maintenance
باقی مانده ترمیم خطا که در سیستم گسترش یافته است
Any reform of the pension law must be left to the future.
هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
Any reform of the insurance law must be left to the future.
هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com