Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 57 (6 milliseconds)
English
Persian
incomparable
بی رقیب
inimitable
بی رقیب
unrivaled
بی رقیب
unapproachable
بی رقیب
Search result with all words
competitor
رقیب
competitors
رقیب
house
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
houses
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
up
جلوتر از رقیب در مسابقه بودن به مقدار یک بخش یابیشتر
upped
جلوتر از رقیب در مسابقه بودن به مقدار یک بخش یابیشتر
upping
جلوتر از رقیب در مسابقه بودن به مقدار یک بخش یابیشتر
extend
گروهی ازتولیدکنندگان PC که انجمنی برای پیشبرد استاندارد تک بیتی به عنوان یک رقیب برای استاندارد باس MAC توسط IBM تشکیل داده اند
extending
گروهی ازتولیدکنندگان PC که انجمنی برای پیشبرد استاندارد تک بیتی به عنوان یک رقیب برای استاندارد باس MAC توسط IBM تشکیل داده اند
extends
گروهی ازتولیدکنندگان PC که انجمنی برای پیشبرد استاندارد تک بیتی به عنوان یک رقیب برای استاندارد باس MAC توسط IBM تشکیل داده اند
adversaries
رقیب
adversary
رقیب
upset
باخت رقیب محبوب
upsets
باخت رقیب محبوب
upsetting
باخت رقیب محبوب
vie
رقیب شدن
vied
رقیب شدن
vies
رقیب شدن
rival
رقیب
rivaled
رقیب
rivaling
رقیب
rivalled
رقیب
rivalling
رقیب
rivals
رقیب
contain
جلو رقیب را گرفتن
contained
جلو رقیب را گرفتن
contains
جلو رقیب را گرفتن
one upmanship
سبقت یا جلو افتادگی از حریق یا رقیب
one-upmanship
سبقت یا جلو افتادگی از حریق یا رقیب
antagonist
رقیب دشمن
antagonists
رقیب دشمن
opponent
رقیب
opponents
رقیب
absolute advantage
برتری مطلق یک کشور یا واحد تولیدی درعرضه یک محصول یا خدمت با هزینه ای کمتر از رقیب
area blocking
سد راه کردن رقیب در منطقه معین
brush block
سد کردن سبک برای ایجادتاخیر در حرکت رقیب
burn off
خسته کردن رقیب باگرفتن سرعت اولیه دوچرخه
competitress
رقیب
corrival
رقیب شدن
corrival
رقیب
emulative
رقیب
interlocking directorate
حالتی که شخص واحد ریاست چندین کمپانی رقیب را داشته باشد
let point
امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
open water
فاصله مشخص بین برنده ونزدیکترین رقیب
outfoot
سریعتر از رقیب
outkick
تندتر از رقیب دویدن
quick opener
بازی تهاجمی که مدافع تیم توپ را از مهاجم میگیرد وبه سمت شکاف خط رقیب می دود
tacit collusion
حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
vier
رقیب
adversarial
رقیب
underprice
قیمت کمتر از رقیب
immortalize rug
فرش جاودانی و بدون رقیب
Partial phrase not found.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com