English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (13 milliseconds)
English Persian
sprawl بی پروا درازکشیدن یا نشستن
sprawling بی پروا درازکشیدن یا نشستن
sprawls بی پروا درازکشیدن یا نشستن
Other Matches
lie down از زیرکار شانه خالی کردن درازکشیدن
lie-down از زیرکار شانه خالی کردن درازکشیدن
to sit out نشستن بیشتر نشستن از
heeded پروا
heed پروا
unadvised بی پروا
uninhibited بی پروا
heeds پروا
temerarious بی پروا
rashes بی پروا
rash بی پروا
heady بی پروا
unscrupulous بی پروا
heedless بی پروا
prudence پروا
dare devil بی پروا
dautless بی پروا
dreadnought بی پروا
hare brained بی پروا
inconsiderate بی پروا
incosiderate بی پروا
irregardless بی پروا
perdu بی پروا
perdue بی پروا
dauntless بی پروا
dashing بی پروا
foolhardy بی پروا
daredevils بی پروا
solicitude پروا
daredevil بی پروا
impetuous بی پروا
insouciant بی پروا
reckless بی پروا
audacious بی پروا
heeding پروا
reckless of danger بی پروا ازخطر
reck پروا داشتن
confident بی پروا رازدار
harum scarum ادم بی پروا
brashest عجول و بی پروا
banzai attack حمله بی پروا
hotheads ادم بی پروا
brasher عجول و بی پروا
adventurer جسور بی پروا
adventurers جسور بی پروا
hothead ادم بی پروا
brash عجول و بی پروا
slapdash بی پروا ناگهان
hell fire club باشگاه جوانان بی پروا
madcap ادم بی پروا و وحشی
headlong بی پروا شیرجه رونده
spitfire آدم تند و بی پروا
have money to burn <idiom> بی پروا خرج کردن
to ride for a fall بی پروا سوار شدن
hotspur ادم تند وبی پروا
dont care a rap هیچ پروا نداشته باشید
to hog <idiom> بی پروا چیره شدن [اصطلاح]
to hog <idiom> بی پروا برای خود گرفتن [اصطلاح]
to hog <idiom> بی پروا برای خود قاپیدن [اصطلاح]
scapegrace ادم بی پروا وبی ملاحظه اصلاح ناپذیر
forward seat حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
recoils پس نشستن
awaited نشستن
recoil پس نشستن
recoiled پس نشستن
recoiling پس نشستن
to lose ground پس نشستن
to give ground پس نشستن
perch نشستن
await نشستن
running aground به گل نشستن
sit نشستن
awaiting نشستن
awaits نشستن
sits نشستن
perches نشستن
perching نشستن
seizes نشستن
to take a chair نشستن
perched نشستن
seized نشستن
seize نشستن
subsides فرو نشستن
sit up راست نشستن
subsided فرو نشستن
subsiding فرو نشستن
rankles چرک نشستن
subside فرو نشستن
rankling چرک نشستن
outsit بیشتر نشستن از
to hunker down چمباتمه نشستن
to run aground بگل نشستن
hunker down روی پا نشستن
to take ground بخاک نشستن
to sit up راست نشستن
to take ground بگل نشستن
to take the wheel پشت رل نشستن
sit up <idiom> بیدار نشستن
rankle چرک نشستن
to lie in w درکمین نشستن
stranding به گل نشستن کشتی
suppurate چرک نشستن
take sanctuary بست نشستن
rankled چرک نشستن
to a the throne برتخت نشستن
to come to the throne بر تخت نشستن
to f. the throne برتخت نشستن
to fill the chair برکرسی نشستن
to lie in a درکمین نشستن
sitting duck <idiom> بی خیال نشستن
swamped به گل نشستن قایق
setback عقب نشستن
setbacks عقب نشستن
to fall back عقب نشستن
throne برتخت نشستن
thrones برتخت نشستن
bench بر کرسی نشستن
sagged فرو نشستن
benches بر کرسی نشستن
sag فرو نشستن
landings نشستن هواپیما
sprawl پهن نشستن
swamping به گل نشستن قایق
strands به گل نشستن کشتی
swamp به گل نشستن قایق
sprawling پهن نشستن
swamps به گل نشستن قایق
strand به گل نشستن کشتی
sprawls پهن نشستن
ground بزمین نشستن
ambush در کمین نشستن
ambushed در کمین نشستن
land به گل نشستن کشتی
to knock back عقب نشستن
insidiate در کمین نشستن
dwit koobi نشستن به عقب
give way عقب نشستن
ground position در خاک نشستن
abate فرو نشستن
land به زمین نشستن
land بزمین نشستن
bow out عقب نشستن
ambushes در کمین نشستن
ambushing در کمین نشستن
landing نشستن هواپیما
straddle گشاد نشستن
straddled گشاد نشستن
sags فرو نشستن
straddles گشاد نشستن
to sit on the bench روی نیمکت نشستن
sit idly by <idiom> عین ماست نشستن
beached بگل نشستن کشتی
primer setback عقب نشستن چاشنی
beaches بگل نشستن کشتی
sit out تا پایان چیزی نشستن
slump test ازمایش فرو نشستن
landing بزمین نشستن هواپیما
stranding به گل نشستن تصادفی کشتی
To come to grief. To be runied. بخاک سیاه نشستن
waylays درکمین کسی نشستن
waylaid درکمین کسی نشستن
landings بزمین نشستن هواپیما
waylay درکمین کسی نشستن
waylaying درکمین کسی نشستن
beach بگل نشستن کشتی
hatch نصفه در روی تخم نشستن
scrawled خط خطی کردن گشاد نشستن
hatched نصفه در روی تخم نشستن
scrawls خط خطی کردن گشاد نشستن
hatches نصفه در روی تخم نشستن
scrawl خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawling خط خطی کردن گشاد نشستن
sprawls گشاد نشستن هرزه روییدن
sprawling گشاد نشستن هرزه روییدن
clogs به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
To sit (walk) straight. راست نشستن ( راه رفتن )
To incite someone. زیر پای کسی نشستن
to sit under a pre cher پای وعظ واعظی نشستن
still hunting شکار باروش در کمین نشستن
clogged به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
clog به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
sprawl گشاد نشستن هرزه روییدن
round out دورزدن هواپیما برای نشستن
mump خاموش وعبوس نشستن ترشرو بودن
grabble پهن نشستن جمع اوری کردن
to be in the pouts در گوشه ای نشستن و قهر کردن [اصطلاح مجازی]
benches روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
bench روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
to have the pout در گوشه ای نشستن و قهر کردن [اصطلاح مجازی]
To accpt the consequences . to face the music . پای لرزش نشستن ( عواقب کاری را پذیرفتن )
swatting ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
swatted ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
swat ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
pewage پولی که بابت نشستن درجاهای خانوادگی یانیمکتهای چندنفری درکلیسامیدهند
deflation port سوپاپ بزرگ در بالای بالن برای خروج هوا هنگام نشستن
landing gear چرخ هواپیما که هنگام نشستن هواپیما وزن انراتحمل میکند
squat وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
squats وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
squatting وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
squatted وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com